دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۳
۰ نفر

ندا رجبی: نام قاسم جعفری را با وجود چند فیلمی که در سینما کارگردانی کرده، بیشتر در تلویزیون و با سریال‌های پرمخاطب‌اش به‌خاطر سپرده‌ایم

 گرچه جعفری در سینما هم فیلم‌های پرمخاطبی چون «بازنده» و «مجنون لیلی» را ساخته که دومی در اپیزودی که حامد بهداد در آن بازی داشت، نشانه‌هایی از ذوق و سلیقه سینمایی سازنده‌اش را به‌ثبت می‌رساند و در خاطره‌ها ثبت می‌کرد. با این همه جعفری در تلویزیون به‌مراتب موفق‌تر بوده و با چند سریالی که تهیه و کارگردانی کرد نشان داد که مخاطب تلویزیون و سلیقه‌اش را خوب می‌شناسد.

در سینما اما او هنوز مشغول تجربه‌های مختلف است. این تجربه‌گرایی از فیلم «گرگ و میش» آغاز شد و حتی در مجنون لیلی نیز که انبوهی از ستاره‌های پولساز در آن حضور داشتند ادامه یافت. در سال‌های اخیر جعفری نشان داده که سعی دارد سینما را در قالبی دیگر تجربه کند. نمونه این تغییرات در سلیقه و روند کاری را می‌توان در فیلم «دختران» که هم‌اکنون روی پرده سینماهاست مشاهده کرد؛ فیلمی اجتماعی، بدون بازیگر شناخته شده و البته تلخ که گویا این آخری باعث شده تا دختران از استفاده از تیزرهای تلویزیونی محروم بماند.

  • چطور یکدفعه تغییر مسیر دادید و سراغ ساخت فیلمی مثل دختران رفتید؟

گذشته فیلمسازی من دو دوره دارد؛ یک‌دوره سریال بوده و برای مخاطب عام تلویزیون، که در آن دوره ملاحظات دیگری را در نظر داشتم و بخش عمده این ملاحظات به‌خاطر مخاطب بود که باید حتما چه در نوع داستان‌پردازی و چه در نوع کارگردانی لحاظ می‌شد. حالا نمی‌دانم، گویا منظور شما این است که دختران با فیلم‌های سینمایی دیگرم هم فرق دارد.

  • درمورد اینکه گفتید کارهای تلویزیونی‌تان برای مخاطب عام بوده و مجبور به رعایت ملاحظاتی بودید، اتفاقا باید بگویم که به‌نظرم شما در تلویزیون کارگردان موفق‌تری محسوب می‌شوید و در دوره‌ای باعث ایجاد تنوع و جذابیت‌هایی در این رسانه هم شدید که طبیعتا توجه مخاطب را درپی داشت و این را در کارهای سینمایی‌تان هم تلاش کردید رعایت کنید و در کارهایی مثل بازنده و مجنون لیلی هم مخاطب‌گرایی- به‌معنی در نظر داشتن ذائقه و سلیقه مخاطب- را مدنظر داشتید اما در دختران این مسئله خیلی کمرنگ شده. انگار خودتان مقابل خودتان درآمده باشید.

در مورد تلویزیون و اینکه در آنجا موفق‌تر بودم، به هر حال یک طی طریقی شد و یک دوره را گذراندم و سعی کردم کارم از کارهای دیگر تلویزیونی متفاوت‌تر باشد تا توانستم آن جایگاه را پیدا کنم و حالا دلم می‌خواهد در سینما هم این اتفاق بیفتد. من قبل از اینکه به تلویزیون بیایم کارم را با سینما شروع کردم. فیلمی ساختم به‌نام «قاصدک» و بعد درگیر تلویزیون شدم و دوست داشتم با تجربه بیشتری برگردم به سینما چون سینما برای من خیلی مقدس‌تر است و ماندگاری بیشتری دارد و اساسا برای کار در سینما وارد این حرفه شده‌ام نه تلویزیون. حالا در این مسیر قطعا یکسری اشتباهات هم برایم پیش آمده است. اما درمورد اینکه گفتید مسیرم را تغییر دادم، درواقع دلم می‌خواست هم خلاف جهت فیلمسازی خودم در گذشته و هم فیلمسازی که در حال حاضر مرسوم شده- که به هر قیمتی فیلمی بسازی که 4تا هنرپیشه داشته باشد و باری به هر جهت که از قافله اکران عقب نماند- مسیری را پیدا کنم که فیلمم اکران شود ولی صرفا با چشمداشت به گیشه و فاکتورهای ساخت آن نوع فیلم‌ها هم ساخته نشده باشد که خیلی از فیلمسازان خوش‌نام هم به آن روی آورده‌اند!

  • جالب اینجاست که از بازیگرانی هم استفاده کردید که نه‌تنها چهره نیستند که به جذابیت ظاهریشان هم توجهی نداشته‌اید. بر این دو اضافه کنید آماتور بودن آنها را که اینها همه به‌نظر من برای یک کار سینمایی یعنی پریدن بدون چتر؛ کاری که رسول صدرعاملی هم انجام می‌داد و البته درمورد «من ترانه...» و بازیگرش شانس آورد.

بله. من می‌خواستم بگویم که جذابیت‌های ظاهری‌ بازیگران مسئله نیست. درمورد آقای صدرعاملی اتفاقا چند شب پیش او را دیدم و گفتم نشانه‌ای از شما گذاشتم که ادای دینی باشد؛ چون سه‌گانه‌ای درباره این موضوع ساخته‌اند که به هر حال در آن سال‌ها تأثیرگذار بود. حالا به‌لطف خدا دختران هم توانست اکران شود؛ با این شرایط و بدون اینکه هنرپیشه شناخته شده‌ای داشته باشد که بخش عمده آن به تلاش فردی من و کمک دوستانی مثل آقای علی سرتیپی برمی‌گردد.

اما جالب است بدانید روز اولی که من می‌خواستم این فیلم را بسازم فیلمنامه‌اش را شاید به 7 یا 8 تهیه‌کننده دادم ولی هیچ‌کس حاضر نشد برای این فیلم به‌شدت ارزان سرمایه‌گذاری کند چون می‌گفتند «خب کدام را مهناز افشار بازی می‌کند؟ در فیلم قبلی تو الناز شاکردوست بوده، در اینجا کدام نقش را دارد؟ و...‌. و من می‌گفتم نقش دختر دبیرستانی را اینها نمی‌توانند بازی کنند و این بچه‌ها را برای این نقش‌ها ما با تلاش زیادی پیدا کرده‌ایم که سن واقعی نقش را داشته باشند که به‌نظر من در نوع خودشان خوب بودند.

  • حالا چرا اصرار به ارزانی فیلم داشتید؟

من به‌عمد پی این هستیم که یک نوع فیلمسازی را که شاید فیلمسازی ارزانی باشد اما سلامت و دارای بار و پیام باشد و مؤلفه‌ها و نشانه‌هایی هم از گذشته کارهای من در آن باشد- که وقتی تماشاگر در سالن- فیلم من را می‌بیند راضی بیرون برود. در کل احساس می‌کنم وظیفه من در حال حاضر به‌عنوان فیلمساز این نوع نگاه اجتماعی است که در این فیلم وجود دارد که بسیاری از عزیزانی که دغدغه مسائل جوانان را دارند مثل سازمان ملی جوانان یا شورای سیاستگذاری جامعه، آن‌را تأیید کردند و معتقدند نیاز است چنین موضوعاتی در سینما مطرح شود البته برای خودم هم قدم اول است چون تا به حال این نوع فیلمسازی را تجربه نکرده‌ام و کم‌کم که به سن 40سالگی می‌رسم روحیه انتقاد‌پذیری هم پیدا می‌کنم و می‌خواهم این نگاه را حفظ کنم و در فیلم جدیدی هم که بعد از دختران ساخته‌ام به‌نام «سپید و سیاه»، باز همین مسیر را دنبال کرده‌ام که  بدون ‌هنرپیشه حرفه‌ای در یک روز می‌گذرد و همین‌طور ساده است.

  • اما وقتی فیلم چنین شرایطی دارد و به‌لحاظ بازیگر کم‌تجمل است، باید از لحاظ فیلمنامه جای پایش محکم باشد و پرداخت قوی داشته باشد. شما چرا با نویسنده حرفه‌ای کار نمی‌کنید؟

حقیقت این است که دختران موضوعی داشت که من4-3سال درگیر آن بودم که آن‌را بسازم و از اول هم دنبال این بودم که یک ذهن جوان و خلاق این فیلمنامه را بنویسد، چون یکی از عیب‌هایی که نویسندگان ما به‌تازگی پیدا کرده‌اند این است که «بیزینس‌من» شده‌اند. می‌گویم فلانی بیا بنشین یک قصه را با هم کار کنیم، فردا برداشته 5تا دی‌وی‌دی برای من آورده که ببین کدام خوب است. این وضع یک نویسنده حرفه‌ای است! من خودم هم جزو کانون فیلمنامه‌نویسان سینمای ایران هستم و برای دیگران هم فیلمنامه نوشته‌ام اما واقعیت این است که الان نویسندگی در سینمای ما شکل درست و واقعی‌اش را از دست داده و در کل پیش از این هم با نویسندگان جوان و تازه‌کار، کار کرده‌ام مثل بذرافشان یا علیرضا کاظمی‌پور که نویسندگان خوبی شده‌اند. البته قبول دارم که شاید اگر نویسنده حرفه‌ای این فیلمنامه را می‌نوشت تأثیرگذارتر می‌شد اما چون نگاه من در این فیلم تجربی بوده و حتی تدوینش را برای نخستین‌بار خودم انجام دادم، می‌خواستم این موضوع درمورد همه عوامل رعایت شود.

  • تکلیف این فیلم به‌نظرم خیلی معلوم نیست. ملودرام است یا رئال؟!

ملودرام نمی‌شود گفت.

  • پس چیست؟ چون منطق روالی درستی ندارد. در این فیلم انتقاد شما به کیست؟

به جامعه. ما از صبح تا شب رسانه‌هایمان دائم دم از این می‌زنند که عمده جامعه ما جوان هستند و باید به آنها توجه شود. اما جوان‌های ما به‌شدت غریب و تنها هستند و کسی نمی‌داند درد و غربت اینها برای چیست. الان تلویزیون مثلا از من ایراد گرفته که فیلم شما خیلی تلخ است و ما تیزرش را پخش نمی‌کنیم. من حتما باید «شیر و عسل» بسازم که شیرین باشد! نمی‌دانم اصلا چه ربطی دارد؟ خاطرم هست وقتی «بازنده» اکران شد و خیلی هم فیلم تلخی بود، همزمان فیلم کمدی «شاخه گلی برای عروس» هم روی پرده بود اما بازنده فیلم پرفروشی شد چون مردم در کنار شوخی، خنده و شیرینی فیلم‌هایی که طرح مسائل جدی و دغدغه‌های زندگی اجتماعی آنهاست را هم دوست دارند.

  • اگر انتقاد شما به جامعه بود چرا هر 3دختر فیلم را دختران احمق و کم‌ظرفیتی درنظر گرفتید که ندانم‌کاری‌هایشان تمامی ندارد تا اینکه یا خودکشی می‌کنند یا دستگیر می‌شوند یا دیوانه؟

خب ما 3خانواده را درنظر گرفتیم از 3طبقه. فرض هم کردیم که در محله‌ای زندگی می‌کنند مثل قلهک که اگر دقت کرده باشید طبقات مختلف اجتماعی در آن پیدا می‌شود و به هر حال هرکدام از این خانواده‌ها یک جامعه کوچک‌تر هستند؛ خانواده‌ای به‌شدت مذهبی‌اند و از همین ناحیه دخترشان آسیب می‌بیند یا خانواده شوکا که ثروتمندتر هستند و از دخترشان غافل شده‌اند و یاسی هم به شکل دیگر.

  • باید بالاخره یک خرده شعوری هم برای‌شان به‌تناسب خانواده قائل می‌شدید و تنوعی در شخصیت این 3 نسبت به هم باید وجود می‌داشت.

مثال بزنید.

  • مثلا مانلی چرا گناه دوستی با علیرضا،  دوست شوکا را برعهده می‌گیرد؟ چرا فرار می‌کند؟ شوکا چرا دیوانه می‌شود؟ حجم بلایایی که سرشان می‌آید آنقدر نیست که این رفتارها از آنها سربزند. این نگاه زیادی سیاه است که به‌نفع دختران ما هم نیست.

نه. شما دور و برتان را نگاه کنید. من آنقدر از این دست بچه‌ها دیده‌ام. شما روزنامه خودتان را باز کنید. بله بعضی از دوستان هم به من گفتند چرا فقط از این زاویه نگاه می‌کنید. چرا یک آدم موفق خوب و سالم را نشان نمی‌دهید.

  • نه اما باید قهرمان شما خصوصیات مثبتی هم داشته باشد که بیننده نگوید، هرچه سرش آمد حقش بود. بتواند برای او دل بسوزاند و برای او مهم باشد.

ولی به‌نظر من مانلی چنین خصوصیتی دارد. حالا چون ما گذشته او را نشان نمی‌دهیم معنی‌اش این نیست که او یکدفعه و بی‌خودی این رفتار را بروز می‌دهد. لحظه‌ها و دیالوگ‌هایی هست که این را می‌رساند که او به‌تنگ آمده و تحملش تمام شده؛ آتش زیر خاکستر است. از طرفی شما نسل جدید را ببینید آنقدر حساس شده‌اند که نمی‌شود اصلا با صدای بلند با آنها حرف زد.

بازیگر نقش شوکا دختر خود من است و می‌خواهم بگویم یکی از آدم‌های این نسل را از نزدیک می‌بینم و با او زندگی می‌کنم، چون بچه‌هایی هستند که پدر و در خیلی موارد مادرشان هم سرکار می‌روند؛ پدر 2شغله است و خیلی کم بچه‌ها را می‌بیند تا وقت‌شان را با هم سپری کنند. فاصله بین بچه‌ها و خانواده‌ها خیلی زیاد است و بچه‌ها طوری شده‌اند که تا بیایی بجنبی، می‌بینی که از دست رفته‌اند و با یک تلنگر جامی‌زنند. باور کنید اکثر دخترانی که در شرایط امروز دچار بحران هستند و ما درباره‌شان می‌خوانیم و می‌شنویم، به دلایل خیلی پیش‌پاافتاده‌تر از این خودکشی یا فرار می‌کنند.

  • اما اینکه ابر و باد و مه خورشید و فلک همه باعث بدبختی اینها می‌شوند دیگر مبالغه است. یاسی پدرش می‌میرد، مادرش شوهر می‌کند و گلفروشی که هر روز برای سر مزار پدرش به او گل می‌فروشد او را در قبرستان گول می‌زند. مانلی و شوکا هم هرکدام به‌نوعی در چنین وضعی قرار می‌گیرند.

این درست است اما من اتفاقا عمدا این مسائل را بزرگ کردم و این گل درشتی عمدی بوده که بگویم جامعه مواظب باش. من یک‌دوره‌ای خط قرمز ساختم و یادم می‌آید که آن موقع که قصه را همین‌طور با بزرگنمایی مطرح کردم که بگویم در مدرسه، در خانه و در جامعه مراقب اینها باشید، نه اینکه همه گردن دیگری بینداریم.

کد خبر 109118

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز