شاید ندانید که وقتی نخستین بادهای سرد وزید و فصل گشتن به پایان رسید، روستاهای نامداری چون ماسوله، ابیانه، آلاشت، کندلوس، کندوان و... خالی و خلوت میشود. این اما واقعیت دارد.
نگاه نکن به این همه آدمی که در روزهای گرم تابستان به اینجا هجوم آوردهاند. ماسوله بهار و تابستان، شهر دیگران است؛ شهر آنهایی که میآیند تا بروند، نه آنهایی که ماندهاند و میمانند. اینها میآیند، از فومن که میگذرند، از میان جنگل که رد میشوند، مه را که میبینند به شوق میآیند و وقتی به شهر- روستای «سقفها و حیاطها» میرسند، آنقدر شعف دارند که سقفهای فرو ریخته خانهها را نمیبینند.
دوربینشان را در دست میگیرند، در کوچهها میچرخند، عکس میگیرند، عروسکها و جورابهای کاموایی را میخرند و میخندند. نمیدانند چه زمستانی دارد اینجا، نمیدانند برف جنگلهای ماسوله، سقفها را پایین میآورد. نمیدانند پاییز که بیاید، باران که ببارد، برف که بیاید، ماسوله هم به خواب میرود؛ میرود تا بهار از راه برسد و شهر- روستا خمیازهکشان، بدن پیرش را کش و قوسی بدهد و منتظر بنشیند تا باز هم، رفتنیها بیایند و رونقی چندماهه به سرزمین پیرها بدهند؛ جوانها سالهاست رفتهاند.
آنهایی که هنوز در این خانهها ماندهاند شاید بهتر از ما درباره ماسوله داوری کنند: «الان دیگر چیزی به معنای روستای تاریخی ماسوله چندان مفهومی ندارد. اینجا بیشتر یک پارک جنگلی است که گردشگران فرهنگی خود را از دست داده و در عوض گردشگران خوشنشین به سراغ آن میآیند.» صادق صالحی که خود در ماسوله زندگی میکند و مدیر مؤسسه حفظ و توسعه پایدار این شهر- روستای تاریخی است چنین نظری درباره زادگاهش دارد.
«ماسوله از 90 سال پیش شهرداری داشت اما حالا کاملا به یک روستا تبدیل شده و همه ساکنان قبلی آن هم رفتهاند. وضعیت اینجا حالا از بم هم بدتر است. چون آنجا دستکم فعالیتهایی برای بازسازی انجام میشود.» مدیر مؤسسه حفظ و توسعه پایدار ماسوله، بیتوجهیهای گذشته را از عوامل اصلی تخریب ماسوله میداند و امیدوار است مدیر جدید این پایگاه برای جبران آن خرابیها کاری انجام بدهد.
ماسوله تنها نیست. از هر جادهای که بگذرید، چه در جنگل باشد، چه در کوه، چه در بیابان، روستاهای نیمه ویران را فراوان خواهید دید؛ روستاهایی که دیگر کسی بر کوبه خانههایشان نمیکوبد؛ خانههایی که سقفهایشان در برابر گذر زمان سر فرود آوردهاند و توی خودشان خم شدهاند. اما از بین تمام آنها چند نام است که انگار بیشتر میشنویم، چند نام است که انگار نمیخواهند فراموش شوند، اما معلوم نیست خودشان اینطور خواستهاند یا ما با زور قانون و آییننامه میخواهیم آنها را زنده نگهداریم!
ابیانه، میمند و کندوان هم همین داستان را دارند، روستاهایی که آنچه در خود جای دادهاند آنقدر با دیگران تفاوت دارد که کسی دلش نمیآید فراموش کند این روستاها را. این خانههایی که هیچکس در آنها زندگی نمیکند برای رهگذرانی که از برابرشان میگذرند، جذابند اما برای آنانی که قرار است در آنها زندگی کنند، چطور؟ انگار این خانهها برای صاحبان اصلیشان، فقط آنقدر جذابیت دارند که همانطور رهایشان میکنند و میروند و نتیجه آن میشود که مسئولان سازمان میراث فرهنگی بهدنبال آن میروند که مثلا از قانونگذاران اجازه بگیرند به خانههای رها شده ماسوله وارد شوند و با مرمت آنها، راهی برای سرپا نگهداشتنشان پیدا کنند. زمستان 2 سال پیش بود که مسئولان میراث فرهنگی این شهر- روستای تاریخی دست به دامن قوه قضائیه شدند تا در خانههای خالی را باز کنند.
ابیانه؛ کسی پشت دیوارها نیست
بهار و تابستان که از راه برسد، غریبهها از دور و نزدیک میآیند و توی خانههای این روستاها سرک میکشند. به ابیانه میروند و منتظر میمانند تا پیرزن یا پیرمردی از آن کوچههای خاکی بگذرد و از او عکسی بگیرند. در ابیانه وقتی از راسته اصلی روستا میگذرید، شاید باورتان نشود در یک فضای واقعی راه میروید، انگار خواب هستید، خواب میبینید؛ انگار در کوچههای یک شهرک سینمایی گشت وگذار میکنید، کوچههایی که برای دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری ساخته شدهاند و پشت دیوارهایش هم کسی نیست. آنجا کسی نفس نمیکشد. این تازه حکایت ابیانه است، روستایی که ساکنان آن به داشتن تعصب نسبت به روستایشان شهرت دارند.
قلعه نو؛ از رنجی که میکشد
فقط روستاهای معروفی مثل ابیانه، میمند، کندوان و ماسوله نیستند که در فهرست آثار ملی ثبت شدهاند، اگر کیلومترها از آنها دور شویم و به جایی برویم که شاید کمتر کسی نام آن را شنیده است باز هم روستاهایی هستند که به خاطر بافت روستایی و معماری خاص در این فهرست ثبت شدهاند. روستای قلعهنو از توابع شهرستان زهک در سیستان یکی از این روستاهاست. هر قدر آن روستاهای تاریخی معروف از رفتن ساکنانش در رنج هستند، قلعهنو از ساخت و سازهای جدیدی رنج میکشد که در داخل بافت تاریخی آن سر بر میآورد.
رضا گنجعلی، مدیر اداره میراث فرهنگی شهرستان زهک، ساخت خانههای ناهمگون با بافت قدیمی این روستای بازمانده از دوران قاجاریه را بزرگترین مشکل آن میداند: «هر چند بنیاد مسکن موظف شده به خانههایی اجازه ساخت بدهد که با بافت قدیمی آن هماهنگ باشند، این مقررات رعایت نمیشود. حتی مشاوری هم برای رسیدگی به این موضوع منصوب شده است، اما باز هم ساختوسازهای غیرمجاز در آن دیده میشود.»
در قلعهنو که فقط 5 سال از زمان ثبت آن در فهرست آثار ملی کشور میگذرد 274 خانواده زندگی میکنند. از قدیمیترین بناهای این روستا، ارگ محمدحسینخان نارویی است. این خانه اربابی 160 سال قدمت دارد و با تکمیل مرمت و بازسازی آن به موزهای در بافت تاریخی روستا تبدیل خواهد شد. هرچند هنوز ساکنان قلعهنو در روستای خود ماندهاند، اما به جای آن خانههای کاهگلی قدیمی ترجیح میدهند در خانههایی تازه و شاید امروزیتر زندگی کنند.
آلاشت؛ دلتنگیهای خشتهای خام
روستاهای تاریخی ایران به همین چند نام محدود نمیشوند. به هر گوشه از کشور که نگاه کنیم نامهای فراوانی از این دست خواهیم دید. کندلوس و آلاشت هم 2 روستای تاریخی دیگر هستند که در استان مازندران قرار دارند؛ روستاهایی که هرکدام بهدلیل داشتن جنبههای ویژه، مورد توجه هستند و از سوی دیگر مشکلات خاص خود را هم دارند. آلاشت که در بلندیهای ییلاقی سوادکوه مازندران قرار دارد، از سال 1352 صاحب شهرداری شد. این روستا- شهر تاریخی با وجود داشتن شهرداری و ثبت شدن در فهرست آثار ملی، مشکلات فراوانی دارد. یکی از این مشکلات به حفظ بافت تاریخی آلاشت مربوط میشود و دیگری به توسعه آن و الزامهایی که با این توسعه همراه است.
با این حال این روزها مشخص نیست اولویت این شهر تاریخی بر حفظ بافت تاریخی آن قرار دارد یا ایجاد امکانات رفاهی جدید؛ چیزی که فراهم کردن آن شاید به تخریب بخشی از بافت قدیمی این شهر منجر شود. شاید جمعیت این روستا- شهر در تابستان به حدود 6 هزار نفر برسد و موزه مردمشناسی آن در برخی سالها بیش از 30 هزار بازدیدکننده دارد. این ویژگیها را نمیتوان با موازین شهری صرف سنجید. از یکسو طرح تفصیلی آلاشت را مطرح میکنند که درصورت اجرایی شدن، دیوارهایی که از خشت خام ساخته شدهاند و خانههای گلی آن تخریب میشوند که کوچههای تنگ، خانههای گلی ساخته شده از خشت خام و بافت تودرتوی برخی معابر از ویژگیهای آن است.
وقتی این بافت تخریب شود، دیگر چه چیزی از آن خاطرهها باقی میماند؟ عبدالکریم پهلوان، شهردار آلاشت معتقد است کمک میراث فرهنگی برای حفظ بافت قدیم، شاید بتواند جلوی تخریب آن را بگیرد. از نظر او، بافت قدیم بهدلیل شکنندگی به توجه و امکانات محافظتی ویژهای نیاز دارد. با یک آتشسوزی احتمالی، بهدلیل وجود کوچههای تنگ که امکان حرکت وسایل نقلیه در آن میسر نیست، امدادرسانی مشکل است.
اما اگر کوچهها عقبنشینی کنند، فضای روستایی بافت قدیم، معنای خود را از دست میدهد. این دوگانگی مشکل عمده آلاشت است. خانههای جدیدی که در بافت قدیم، ساخته میشوند، فضای ناهمگن در این بافت ایجاد میکنند. پهلوان معتقد است:« هم باید دیدگاههای مردم را لحاظ کرد و هم اجازه نداد که آلاشت ویژگی منحصربهفرد بودن خود را از دست بدهد. »
کندلوس؛ گذرگاه رستم
برای رسیدن به کندلوس باید ۷ کیلومتر بعد از مرزنآباد، در جاده چالوس راهی فرعی را در پیش گیرید تا پس از طی ۴۲ کیلومتر مسیر کوهستانی روستای کندلوس خود را نشان دهد . برخی منابع این دهکده را گذرگاه رستم، قهرمان اسطورهای ایران میدانند، اما کندلوس علاوه بر طبیعت زیبا، به خاطر مجموعه فرهنگی آن به یکی از قطبهای گردشگریمازندران تبدیل شد.
این مجموعه در سال ۱۳۶۷ برای ارج گذاشتن به فرهنگ و هنر و سنت مردم کجور، پس از سالها تلاش از سوی مهندس «علیاصغر جهانگیری» ساخته شد. دهکده گردشگری کندلوس اثری ماندگار است که با پشتوانه تاریخ چند هزار سالهاش، در دوران معاصر هم مشاهیری همچون حاج میرزایدالله نظرپاک، شیخ علی مقیمی کندلوسی و علیاصغر جهانگیری را به خود دیده است.
میمند؛ نفس در میان سنگها
برای گردشگرانی که صبح از راه میرسند و شب بهدنبال کارشان میروند، همه چیز فرق میکند. آنها به میمند کرمان میروند و از دیدن یخچالهای برقی که در دل صخرههای سنگی کار میکنند به تعجب میافتند. به هر کدام از این روستاها که بروید میتوانید یک شب را در خانهای سر کنید که همان چند نفر از اهالی باقی مانده در آنها زندگی میکنند. فقط یک شب در خانهای در میمند بخوابید تا مزه آن چیزی را بچشید که برایتان از نگاه یک رهگذر این همه جذابیت دارد. شاید آن وقت بفهمید چرا فقط پیرها ماندهاند و هیچ اثری از جوانترها نیست مگر اینکه روز تعطیل باشد که عدهای از آشناها از شهرهای نزدیک برای دیدن قوم و خویششان به این روستا سفر کنند.
میمند انگار کسی را ندارد، انگار غیر از همان پیرمردها و پیرزنهایی که می کوشند برگ های سبز صحرا را نه به رسم تحفه که در ازای مبلغی به دست گردشگران بسپارند، کس دیگری در دل سنگهای این روستا زندگی نمیکند. دل سنگ، سخت است اما اینها هنوز در میان سنگها نفس میکشند و انگار زندگی میکنند. زندگی میکنند، اما انگار سالهاست در خودشان گم شدهاند.