او که در کارنامه هنری خود دستیاری کارگردانی چند فیلم مطرح سینمایی از جمله «سفر به چزابه»، «سگکشی» و «لاکپشتها پرواز میکنند» را دارد پیشتر با کارگردانی فیلمهایی چون «زنها فرشتهاند»، «کلاغپر» و «آقای هفتپر» شناخته شده است؛ فیلمهایی که بیشتر در فضاهای خانوادگی و طنز بوده است؛ فیلمهایی که در گیشه هم موفق بودند اما شاید هیچوقت به نظر نمیآمده که این سینماگروقتی قصد ورود به تلویزیون را داشته باشد با اثری متفاوت خود را به مخاطب وسیع و دقیق تلویزیون معرفی کند.
«تاوان» سریالی است که با پخش یک شب در میان در زمانی نه چندان مناسب همزمان با جامجهانی فوتبال - روی آنتن شبکه سه رفت و در حالیکه عدهای فکر میکردند این زمان پخش میتواند به اولین سریال کارگردان سینما لطمه بزند مخاطب را غافلگیر کرد و نشان داد برای کارگردانی که از سینما آمده و نوع نگاه ظریفتری به دکوپاژ و میزانسن دارد این اثر میتواند قابل توجه باشد.
داستان «تاوان» تابع همان قواعد عمومی سریالهای پرمخاطب است؛ فضایی ملودرام که البته به ژانر محبوب خانوادههای ایرانی بدل شده، خط روایی درست و قصهای منسجم که به موقع آدمهایش را معرفی میکند، شخصیتهایی که به سمت خاکستری میروند و اتفاقاتی که مخاطب دنبالش میکند تا گرههای قصه را خود بگشاید شاید در تعریف اولیه قصه «تاوان» بگنجد اما شاید عناصر دیگری هم در این سریال وجود داشته باشد که مخاطب را در مقابل آثاری که همزمان با این سریال روی آنتن هستند یا حتی دیگر سریالهایی که در این فصل پخش میشوند مجبور به انتخاب اول میکند.
در واقع مهمترین امتیاز تاوان ریتم تند قصهای است که بدون لکنت نقل میشود. قصه سریال شاید در وهله اول قصه سادهای به نظر بیاید؛ یک پسر تحصیلکرده شهرستانی با زنی که ازدواج ناموفقی در گذشته داشته آشنا میشود و وصلت آن دو به سبب حضور همسر اول زن دچار خدشه شده و بعد ثروت زن و وصیت او حوادث بعدی را رقم میزند. میبینید که خط اصلی قصه چندان هم بکر نیست اما گنجاندن گرههای معمایی و کشف آدمهایی که برخلاف قضاوت اول مخاطب حالا در حال تغییر هستند جذابیت خاصی به قصه میدهد. مشخص است که ما با خرده قصههایی باید روبهرو شویم و هر آدمی برای خودش باید ماجرایی را در قصه برعهده بگیرد اما در همان ابتدا میبینیم که کارگردان و البته نویسندگان سریال به موقع سر وقت هرکس میروند و از همان قسمت اول ما با ریتم تند و پرکششی آدمها را میشناسیم و مهم برایمان قصهای است که این آدمها قصد تعریف کردنش را دارند. برخلاف بسیاری از سریالها، مرگ ظاهری مرجان خیلی زود رخ میدهد. قضیه وصیتنامه در یک سوم ابتدایی سریال رو میشود و ما با شخصیت سعید (همسر سابق مرجان) و هومن (پسر مرجان) و مشکلات روحی و رفتاریشان انس می گیریم. چرا که سریال فقط به گفتن بعضی از اتفاقات و حادثهها اکتفا نمیکند بلکه میخواهد تغییر روحیه آدمها و ظرفیتهایشان را در مقابل اتفاقات پیشبینی نشده نمایش دهد. ضمن اینکه تعلیق نهفته در قصه( زنده بودن مرجان و تصور مخاطب از روبهرو شدن مجدد پویان و مرجان) و رازهای کوچکی که قرار است به مرور فاش شود این مجموعه را دیدنی کرده است.
هرچند به نظر میآید آرش برهانی (نویسنده سکانسها) و علیرضا معتمدی (نویسنده دیالوگها) سعی داشتهاند به لحاظ محتوایی به لایههای درونی روابط بین آدمها بروند و با به میان کشیدن طبقه متوسط در مقابل طبقه مرفهنشین بخشی از آسیبشناسی مناسبات امروز آدمها را به تصویر بکشند اما این اتفاق در مقابل معمایی که در قصه است کمرنگتر شده و آمیخته شدن فضای ملودرام و خانوادگی با فضای پلیسی اجازه جلو رفتن بیشتر به مخاطب را برای کشف این درونیات نمیدهد و به خاطر چند قصه موازی و کنار هم (قصه سعید و شخصیت خاکستریاش، قصه هومن و رفیقبازی و اعتیادش و حتی قصه بیتا و پویان و...) مخاطب فرصت بیشتری برای رسیدن به نیت این آدمها طلب میکند اما کمتر نصیبش میشود.
«تاوان» از یک امتیاز دیگر هم بهره برده است و آن انتخابهای درست و به موقع در بازی و عوامل تولیدش است. دیدن بازی خوب و قابل قبول مینا لاکانی و پژمان بازغی - مقابل هم که قبلا هم در «روزهای اعتراض» حسین سهیلیزاده تجربه کرده بودند- یک امتیاز فوقالعاده برای سریال محسوب میشود. در واقع چهره بازغی (پویان مشتاق) با گریم متفاوت و جذاب که او را به لحاظ اکتهایی که دارد آدمی فرصتطلب نشان میدهد برای این نقش کاملا مناسب بوده است. او نمونه خوبی از آدمهایی است که تا موقعیت خطا کاری نداشتهاند خوبند اما وقتی محک زده میشوند خود واقعیشان را نشان میدهند. مینا لاکانی هم باتن صدا و تغییرات به موقع چهرهاش خصوصا در سکانس فاش شدن رابطه بیتا و پویان بار دیگر نشان داد که قدرت بازی در نقشهای متفاوت را دارد. در کنار این دو حتما باید از رضا رویگری هم نام برد. او که حالا به مرد ثابت نقشهای آدمهای خاکستری تلویزیون بدل شده با ظرافت تمام بین همه این نقشهایش اختلاف قائل میشود و این قدرت را دارد که در هر نقش خاکستری و منفی خود را متفاوتتر نشان دهد. با این حال میماند نقش مریم کاویانی که هیچ جذابیتی به نقش بیتا نمیدهد و شاید همزمانی این نقش منفی بانقش مثل همیشه مثبتاش در سریال «فاصلهها» میتوانست برای او امتیازآور باشد ولی در هر دو نقش او همان کاویانیای است که همیشه میبینیم.
در کنار بازیها، شاهحسینی از عوامل سینمایی خوبی هم بهره گرفته است. تدوین مستانه مهاجر که نشان میدهد درک درستی از قصه داشته و تعلیقها را با ضرباهنگهای مداوم و تند گره زده است در کنار موسیقی زیبای آرمان موسیپور که با صدای طبیعت شروع شده و از خلوتی و سادگی به تعلیق و ریتم تند نزدیک میشود، امتیازهای دیگر سریال است. ضمن اینکه تیتراژ سریال هم در عین سادگی با قصه همخوانی دارد و تفکربرانگیز است.
با این همه به نظر میرسد که «تاوان» سریالی است که نمره قابل قبولی را برای کارگردان و عواملاش به همراه دارد. شاید این مجموعه به لحاظ تکنیک و قصه در کنار آثار بیعیب و نقص جا نگیرد و در جاهایی طولانی شدن سکانسها، کشداربودن قصه را به رخ میکشد یا به لحاظ سکانسهای پلیسی و خصوصا شخصیت انتخاب شده برای پلیس انتظار مخاطب را برآورده نمیکند اما به لحاظ اینکه سعی کرده با یک قصه پرتعلیق و اتفاقات دشوار و غیر خطی قصهای خانوادگی را با ماجرایی پلیسی تلفیق کند و به لحاظ تکنیکی وسواسهایی را به خرج دهد قابل قبول است. در واقع مخاطبی که «تاوان» را از ابتدا دنبال کرده است حالا میخواهد سرنوشت پویان و مرجان را در کنار جاهطلبیهای یکی و بدشانسیهای دیگری ببیند و از این نوع فرم روایی لذت ببرد و خود نتیجه جاهطلبیها و مکافات عمل آدمها را ببیند.