فرد مضطرب بهشدت ناآرام و بیقرار است و به همه چیز از زاویه بدگمانی و بیاعتمادی نگاه میکند و از آنجا که بسیاری از مشکلات روانشناختی، آثار فیزیکی یا بدنی دارند، اضطراب نیز علائم بدنی مانند تپش قلب، لرزش، تعریق، دل پیچه، تهوع، خشکی دهان و اختلال در الگوی خواب و اشتها را نیز در بردارد.به این ترتیب، فرد مضطرب قادر نیست به روند زندگی عادی خود ادامه دهد و مثل قبل با مشکلات و ناهمواریهای مختلف زندگی روزمره روبهرو شود. از این رو، فرد مضطرب با مختلشدن زندگی طبیعیاش، بهشدت آسیب پذیر میشود. برای آشنایی با چگونگی ایجاد این بیماری، علائم، نحوه درمان و پیشگیری از بروز آن، با دکتر رضا رستمی، روانپزشک و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران گفتوگو کردهایم که از نظرتان میگذرد.
تفاوت بین اضطراب، استرس و افسردگی که هرسه یک بیماری محسوب میشوند چیست؟
در استرس، معمولاً اتفاقی در بیرون میافتد و باعث فشار برفرد میشود. اصولاً یک حادثه خارجی است. البته ممکن است مردم بهطور عادت بگویند من دچار استرس شدم. شاید در این صورت، منظورشان بیان یک حالت اضطراب آلود درونی باشد. اما این برخورد، در واقع یک اشتباه رایج محاورهای تلقی میشود.
اصولاً اضطراب جزو بیماریهای شایع روانپزشکی است و در حال حاضر هم در کلینیکهای روانپزشکی، اشکال مختلف بیماریهای اضطرابی اعم از وسواس یا خود اضطراب یا حملات پانیک و هول را مشاهده میکنیم. گاهی هم بیماران که در واقع دچــار
اختلال اضطرابی هستند با علائم جسمی مراجعه میکنند؛ مثل ناراحتیهای گوارشی .
از نظر علمی استرس، فقط بهحادثه خارجی اطلاق میشود و اضطراب پاسخ درونی افراد است به پدیده فشارندهای که اتفاق افتاده است؛ مثل یک شکستمالی، ناکامی در امتحانات یا نگرانی نسبت به کار بسیار مهمی که قرار است انجام دهند؛ مثل موردی که در این ایام هم خیلی شایع است؛ اضطراب افرادی که در کنکور شرکت میکنند و ممکن است خیلی هم برای ما مشهود نباشد. اضطراب اصلاً یک حالت ناخوشایند درونی است و با افسردگی فرق دارد. به عبارتی، اضطراب و افسردگی دوحالت بیمارگونه روانشناختی محسوب میشوند که علائمشان متفاوت است، اگرچه آمار همراهی این دو اختلال باهم بسیار بالاست؛ یعنی در بسیاری موارد، بیماران اختلالات اضطرابی، علائم بیماری افسردگی را هم دارند و برعکس، بیماران دچار افسردگی، علائم اضطرابی بسیار بالایی دارند ولی دو بیماری متفاوت است.
اضطراب، پاسخ روانشناختی فرد است به تعارضات درونی. شاید کسانی که امکان نتوانستن در آنها هست و این مسئله برای آنها نگرانکننده است بیشتر درگیر اضطراب شوند.
اگر اینگونه موارد باعث ایجاد مشکل عمقی برای فرد نشوند، ما اصلاً آن را اضطراب نرمال تلقی میکنیم؛ یعنی انتظار داریم اصولاً هنگامی که افراد درگیر کار بسیار مهمی هستند که امکان نتوانستن در آنها وجود دارد و این نتوانستن، اهمیت ویژه برای آنها پیدامیکند، اضطراب داشته باشند. اضطراب در این حالت، نرمال و طبیعی است و باعث بسیج تمامی انرژیهای فرد میشود؛ برای اینکه بهترین عملکرد را در آن موقعیت حساس ارائه کند. اضطراب دو نوع علامت دارد؛ یک نوع علائم ذهنی و یک نوع فیزیکی یا بدنی. علائم ذهنی اضطراب، همان احساس ناخوشایند ناامنی و احساس دلواپسی است، انگار قرار است اتفاق بدی بیفتد، گویا قرار است خبر بدی به فرد برسد که این معمولاً باعث برانگیخته شدن علائم بدنی میشود. از جمله تپش قلب، لرزش، تعریق بهویژه در ناحیه کف دستها و کف پاها و تکررادرار هم ممکن است جزو آنها باشد. مشکلات گوارشی مثل دل پیچه، گاهی اسهال، تهوع، استفراغ و خشکی دهان، این علائم را تشکیل میدهند. به اضافه اینکه معمولاً در الگوی خواب و اشتها هم مشکلاتی ایجاد میشود. برای مثال، فرد مضطرب سخت به خواب میرود و اشتهایش نیز به راحتی مختل میشود و نمیتواند تغذیه طبیعی داشته باشد.
البته ممکن است تمامی علائم فیزیکی را باهم در یک فرد مضطرب نبینیم و تنها تعدادی از آنها را مشاهده کنیم که برای تشخیص کفایت میکند. این علائم همانطور که گفتم بهصورت گذرا در بسیاری شرایط معمول زندگی ما پیش میآید ولی زمانی ما بهعنوان بیماری به آن نگاه میکنیم که در اختلال اضطراب منتشر، فرد بهطور غالب حداقل چیزی حدود ۶ماه درگیر این علائم باشد، بنابراین حالتهای خیلی گذرایی که تأثیر زیادی روی عملکرد فرد نمیگذارند را ما بیماری اضطراب نمیدانیم. بهطور کلی فرد مضطرب درگیر یک احساس ناامنی منتشر درباره هستی است؛ احساس اینکه اجزای هستی مثل یک دشمن در پی لطمه زدن و صدمه زدن به او هستند. این احساس نا امنی گسترده، بیاعتمادی گسترده نسبت به همه چیز را بهدنبال دارد.
در سایر اختلالات اضطرابی، علائم یک مقدار ممکن است متفاوت باشد. بهعنوان مثال در اختلال پانیک یا هول با حملات بسیار سنگین اضطرابی،بهصورت کوتاه مدت- حملههایی که در عرض ۱۰دقیقه الی نیم ساعت به اوج میرسد و در آنها فرد تمامی علائم اضطرابی را بهصورت فشرده و متمرکز احساس میکند- و علائمی چون تنگی نفس و درد قفسه صدری همراه است.
علائم این بیماری بهشدت با حملات قلبی اشتباه میشود. این دسته از بیماران عموماً به اورژانسهای قلب مراجعه میکنند و از نظر قلبی بررسی میشوند که معمولاً پزشکان بعد از بررسی، به آنها میگویند مشکل آنها، مشکل عصبی است که منظور همین اختلال پانیک است.
آیا اضطراب را میتوان با دارودرمانی مداوا کرد؟
اگر اضطراب را بهعنوان یک بیماری تشخیص دهیم، درمان آن 2 قسمت بسیار مهم و اصلی دارد؛ یکی اینکه باید دارودرمانی برای این افراد صورت بگیرد. من میخواهم از این فرصت استفاده کنم و موضوع مهمی را مطرح کنم. ما در مورد دارودرمانی احساسهای نگران کنندهای در مردم مشاهده میکنیم. مثل ایجاد وابستگی به دارو یا این نوع توصیفها که خیلی درست نیست. میخواهم این را مطرح کنم که گذراندن روزهایی با اضطراب، بهشدت آسیبهای جدیتری به تمام سیستمها و ارگانهای بدن وارد میکند تا داروهایی که برای کنترل اضطراب تجویز میشود. دوره دارودرمانی اضطراب ممکن است حداقل چیزی حدود یک سال طول بکشد اما معمولاً کمک شایانی به فرد میکند. مسئله درمانهای روانشناختی، رواندرمانیها، شناخت درمانی و روان درمانی تحلیلی بسته به نوع اختلال ممکن است از اهمیت بسیار بالایی برخوردار باشند.
روشهای کوتاه مدتتر درمانهای غیردارویی مثل تمام کارهایی که Relaxation و آرامش بخشی جزو اصول اولیه آنهاست، مانند یوگا و مدیتیشن، اینها به کنترل علائم اضطرابی کمک میکند. اگرچه کمک وسیعی نیست اما ممکن است با توجه بهشدت علائم، آن کمکها مهم باشد و ما پیشنهاد میکنیم که این کار را انجام دهند.خیلی مهم است که یک مشکل روانپزشکی در بدو شکلگیریاش، شناسایی و درمان بشود تا اینکه بهصورت یک مشکل پیشرفته و جا افتاده، تشخیص داده شده و بعد درمان شود.
با مشاهده نخستین علائم، بهتر است افراد در پی کمک بهخودشان بر آیند، به جای اینکه اجازه دهند ماهها از آن بگذرد و به حالت شدید و غیرقابل تحمل برسد. این هم بخشی از پیشگیری است. گرچه پیشگیری نوع دوم است، ولی پیشگیری محسوب میشود.