نمایش عمومی مجدد فیلم خاطرهانگیز داریوش مهرجویی آن هم پس از 20سال، دوباره «هامونبازان» (اصطلاحی که درباره دوستداران این فیلم به کار برده میشود) را دورهم جمع کرده است. نسلی که «هامون» را در تابستان 69 روی پرده سینما تماشا کرده حالا به تداعی خاطرات گذشتهاش میپردازد و در کنارش نسلی حضور دارد که برای اولین بار بخت تماشای «هامون» را بر پرده نقرهای مییابد.جایگاه «هامون» به عنوان یکی از مهمترین فیلمهای پس از انقلاب که علاقهمندان بسیاری با آن زندگی کردهاند، خدشهناپذیر به نظر میرسد.
1) «هامون» به همراه «آژانس شیشهای» مهمترین فیلم سینمای پس از انقلاب و تأثیرگذارترین اثر 3 دهه اخیر است که چند نسل را شیفته و شیدای خود کرده است؛ جوانهای عشق سینمای دوران اکران اول فیلم که حالا وارد میانسالی شدهاند، جوانهای دهه 70 که روی نوار ویدئو و در همان پخش نسخه جرح و تعدیل شده از تلویزیون عاشق «هامون» شدند و حالا هم نوبت به نسل تازه علاقهمندان سینما رسیده. 3 دهه جوانهای دوستدار هنر سینما این ساخته داریوش مهرجویی را دوست داشتهاند.
اصلا این فیلم برای خیلیها مدخلی برای ورود به عالم روشنفکری و توجه به مقولات جدی بود. خیلی از کتابهایی که در هامون به آنها اشاره شده، به چاپهای چندم رسیدند. خیلی از جوانها اولین بار نام کییرگهگور را در هامون شنیدند. خیلی از کسانی که در کهنهفروشیهای میدان انقلاب دنبال کتاب «ذن و فن نگاهداشت موتوسیکلت» میگشتند تعریف این کتاب را از حمید هامون شنیده بودند.
هامون چه من دوستش داشته باشم و چه نه، در زندگی خیلی از همنسلان من(متولدین دهه 50) تأثیر گذاشته و به سینمای جدی و متفکرانه، به ادبیات، عرفان و فلسفه علاقهمندشان کرده، به همه مقولات دیریاب و دشواری که مهرجویی در هامون آنها را آن قدر ملموس به نمایش گذاشت که تماشاگر جوان و پیگیر، علاقهمند به دنبال کردنشان شود. هامون دریچهای به دنیای دیگر بود و گویا هنوز هم هست؛ فیلمی که بعد از گذشت 20 سال و پخش از تلویزیون و عرضه چندین و چندباره روی نوار ویدئو، سیدی و به تازگی دیویدی، در اکران تک سانس در یک پردیس سینمایی، صندلیهای سالن را پر میکند. آن هم در حالی که از فیلم همدوره و البته با محبوبیت بیشتر و گستردهتر میان مردم عامه در شرایط مشابه استقبال چندانی نشد. «مادر» زنده یاد حاتمی هم علاقهمندان بسیار دارد ولی اکران مجددش نتوانست تعداد زیادی از آنها را برای تماشای مجدد فیلم محبوبشان روی پرده سینما، متقاعد کند. هامون اما این کار را کرد.
2) هامون به نوعی نقطه آغاز محبوبیت داریوش مهرجویی میان سینماروهای حرفهای و جدی نیز محسوب میشود. مهرجویی البته از زمان ساخت «گاو» فیلمساز معتبر و شناختهشدهای بود ولی در دهه 50 این کیمیایی بود که اعتبار را به همراه محبوبیت گسترده میان سینماروها داشت. مهرجویی نامی محترم و بزرگ بود اما محبوب نبود. حتی در دهه 60 نیز که «اجارهنشینها»یش رکورد فروش را شکست، مهرجویی هنوز کارگردان چندان محبوبی نبود.
در دهه 60 - دوران افول محبوبیت کیمیایی-کارگردان دیگری محبوب تماشاگران بود. میتوان گفت که این هامون بود که از مهرجویی چهره فیلمساز محبوب این دوران را ساخت. بعد از هامون بود که کنار کیمیایی باز یا شیفته بیضایی بودن، علاقهمندی و شیفتگی به مهرجویی هم معنی داد.
با تشکیل کلوب هواداران هامون بود که مهرجویی به مقام بهترین کارگردان سینمای ایران رسید؛ کارگردانی که فیلمهایش را هم خواص میپسندیدند و هم تماشاگران متوسط و معمولی. در واقع هامون فصل تازهای را در کارنامه مهرجویی آغاز کرد؛ فصلی که با «بانو»، «سارا»، «پری» و «لیلا» ادامه یافت.
مهرجویی شاهکارهایش را ساخت که برخی از آنها از هامون پرظرافتتر و هنرمندانهتر بودند ولی هیچکدام تبدیل به فیلم کالت نشدند. شاید چون هیچ کدام مثل هامون زخمه به روح و قلب تماشاگر نزدند.
3) هامون حدیث نفس است.خیلی از کسانی که بارها و بارها به تماشای این فیلم نشستهاند چنین اعتقادی دارند. آنها در آینه فیلم، خودشان را میبینند. البته بخشی از این به مهارت حرفهای مهرجویی و در واقع هنر او بازمیگردد که میداند چطور شخصیتی سمپات خلق کند و تماشاگر را هم با او همراه کند.
همذات پنداری تعدادی از تماشاگران با حمید هامون آنقدر عمیق است که در فیلم و کاراکتر غرق میشوند. کنار اینها مهرجویی هوشمندانه نشانههایی از مناسبات و رفتارهای روشنفکرانه را در دل اثرش قرار داده که برای آدمی که با این عوالم آشناست حس نزدیکی و همسویی ایجاد میکند. از سوی دیگر واقعا هم کاراکتر هامون، دلمشغولیها، نگرانیها و آشفتگیهایش منبعث از چیزهایی است که مهرجویی پیرامون خود مشاهده کرده و توانسته خوب و تأثیرگذار روایتشان کند.
جملهای از آنونس فیلم را به خاطر میآورم که میگفت: «زندگی هامون زندگی خیلیهاست».(نقل به مضمون)
4) اما فرم فیلم و برخورد منتقدان هامون اولین بار که در هشتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، همه را غافلگیر کرد. لحن نقدها در زمان جشنواره گرچه بعضا همراه با حس گیجی و مرعوب شدن بود اما در مجموع مثبت به شمار میرفت.
در رأیگیری تنها نشریه تخصصی سینمایی آن دوران و در دورهای که «دندان مار» کیمیایی، «مادر» علی حاتمی، «مهاجر» حاتمیکیا و «کلوزآپ» کیارستمی، حضور داشتند، هامون فیلم منتخب منتقدان شد. اما در زمان اکران، ماجرا کمی تغییر کرد و مخالفان فیلم نقدهای تندی علیهاش نوشتند.
بیشترین ایراد به ساختار روایی فیلم وارد شد؛ ساختاری مبتنی بر جریان سیال ذهن که البته برخی از منتقدان آن را ادایی و تقلیدی از «هشت و نیم» فلینی خواندند. رفت و برگشتهای زمانی فیلم، آشفتگیها و پریشان احوالی هامون و خلبازیهایش، تعدادی از منتقدان را به واکنشهای منفی واداشت و بعضیها را هم شیفته خود کرد.
البته یکی از مهمترین دلایل مخالفت منتقدان در 20 سال پیش با فیلم، نحوه رویکردش به عرفان بود. سینمای عرفانی در آن دوران به عنوان الگویی مطلوب از سوی مدیران سینمایی وقت دنبال میشد؛ عرفانی که نشانههای آشکاری را حتی با همان ویژگیهای «فارابیپسند» میشد در هامون مشاهده کرد.
هامون هم انار داشت، هم کاشان و هم سهراب سپهری و هم علی عابدینی، مراد هامون، که در فصل آخر از غرق شدن نجاتش دهد. تعدادی از سینمایینویسها اینها را صادقانه ندانسته و مهرجویی و فیلمش را با لحنی تند مورد عتاب قرار دادند. اما فراموش نکنیم که منتقد شیفته و همراه نیز کم نبود. به خصوص اینکه در همان اکران اول از سالنهای سینما موجهای مثبت زیادی بیرون میآمد که تأثیرش را روی فضای انتقادی هم میگذاشت. گذر زمان موقعیت هامون را میان منتقدان تثبیت کرد.
اگر بخواهیم منصف باشیم باید بگوییم بادهایی که خبر از تغییر فصل میدادند، بیشتر نقدهای منفی را با خود بردند. گرچه برخی ستایشنامههای آن دوران که اتفاقا توسط منتقدانی نامآشنا نوشته شدند، اکنون شبیه رپرتاژ به نظر میرسند.
یکی از نکاتی که در آن دوران به آن انتقاد میشد اتهام روشنفکرستیزی هامون بود. مهرجویی کنار نمایش مناسبات روشنفکرانه جاهایی به نقد و حتی استهزای رفتارهای این قشر میپرداخت؛ چه در مورد خود حمید هامون که روشنفکر پادرهوایی بود (مثل خیلی از هممسلکانش در آن دوران) و چه در مورد مهشید که بیشتر روشنفکرنما بود و در واقع هدف اصلی حملات مهرجویی به شمار میرفت. آنچه از آن، در آن دوران به عنوان روشنفکرستیزی یاد میشد در این سالها نام «خودافشاگری» به خود گرفت.
اتهام دیگر هم، زنستیزی فیلم بود که مهرجویی آن را با ساخت پیدرپی آثاری زن محور در بانو، سارا، پری و لیلا تا حدی جبران کرد. 5) روح زمانه. در هر فیلمی که تبدیل به پدیده مثالی دورانش میشود، روح زمانه دمیده شده. در سینمای ایران تعداد چنین فیلمهایی زیاد نیست؛ چیزی کمتر از انگشتان دست. هامون یکی از همان استثناهاست که سازندهاش در بزنگاهی تاریخی روح زمانه را در اثرش دمیده. هامون یادگار سینمای دهه 60، دوران سینمای نظارتی، حمایتی، پایان جنگ، آغاز گشایش نسبی فضای فرهنگی، سرخوردگی روشنفکران و شاید مهمتر از همه آنها روایت عشقی پر از تنش و فراز و نشیب است که در نهایت هم فرجام خوشایندی نمییابد.
مهرجویی با هامون با انبوهی از اشارات روز(که باز در زمان اکران اول، در برخی نقدها سطحی و ژورنالیستی خوانده شد) توانست روزگار خود را ترسیم کند؛ روزگار روشنفکران جامانده از توفانهای بزرگ دهههای 50 و 60. سالها گذشت و برخی از نشانهها و معناهای فیلم نهتنها کهنه نشدند که مفهوم عوض کردند؛ «هامون» شاید به همین واسطه طراوت و تازگیاش را برای نسلهای بعدی از دست نداد.
6) خسرو شکیبایی. نمیشود هامون را بدون او متصور شد. کمتر فیلمی در تاریخ سینمای ایران تا این اندازه وامدار حضور بازیگرش بوده و بر عکس کمتر بازیگری در این سینما، سرشت و سرنوشتش چنین با یک فیلم رقم خورده است.
هامون یعنی شکیبایی و شکیبایی یعنی هامون؛ بازیگری که کمی دیر(در چهل و چند سالگی) با بازی در فیلم مهرجویی استعداد فوقالعادهاش را نمایان کرد، نزدیک به 2دهه درخشید و تابستان 2سال پیش ناباورانه درگذشت.
تابستان 2سال پیش که شکیبایی رفت خیلی از علاقهمندانش به تماشای هامون نشستند؛ به تماشای شکیبایی جوان و سرحال در بهترین بازی عمرش که یکی از تکاندهندهترین حضورهای یک بازیگر در تاریخ سینمای ایران نیز محسوب میشود. حالا فرصت تماشایش روی پرده بزرگ سینما فراهم است؛ تماشای دریغآلود بازیگری بزرگ. 20 سال گذشته و در این فاصله تعداد دیگری از بازیگران رفتهاند. جلال مقدم و حسین سرشار سالهاست که مقابل نامشان زنده یاد به کار برده میشود.
7) هامون، 20 سال بعد. به عنوان کسی که نه متعصبانه دوستدار فیلم است و نه مخالف سرسخت آن، باید بگویم که با گذشت 20سال و ادامه حضور خلاق مهرجویی در عرصه، با ساخت بیش از 12فیلم که دست کم نیمی از آنها آثار موفقی بودهاند، هامون همچنان جایگاه خود را حفظ کرده است.
ساختار فلینیوار فیلم هنوز هم جذاب است و فرم تکنیکیاش(در تطابق و هماهنگی کامل و درک شده تورج منصوری با مهرجویی) همچنان قابل توجه است(با گذر زمان تنها تعدادی از زومها ناموزون به نظر میرسند.)
فیلم گرما، انرژی و حتی موضوعیتش را همچنان حفظ کرده. آن پادرهوایی و پریشان احوالی هامون هنوز هم میتواند حدیث نفس خیلیها محسوب شود؛ هر چند نسبت به زمان اکران اول فیلم، کمی بدبینتر شدهایم و دیگر اصلاً نمیتوانیم پایان تحمیلی و نجات داده شدن حمید هامون به دست علی عابدینی را باور کنیم. با این همه، فیلم به عنوان یکی از مهمترین شمایلهای سینمای متفکرانه و اندیشمند ایران هنوز روی قله میایستد؛ چه دوستش داشته باشیم و چه نه، شاید برعکس «سنتوری» که آن را هامون این دوران خواندهاند؛ فیلمی که گرما و حس و حال مهرجوییوار را دارد ولی فاقد آن رندی و هوش درخشانی است که در تکتک پلانهای هامون مشاهده میشود. هامون 20ساله، جوان رعنایی است که چشمها را به خود خیره میکند.