خشونت خانگی بخشی از تجربه بسیاری از زنان و کودکان است که بیدلیل در برابر آن قرار میگیرند و هزینههای غیرقابل جبرانی را متحمل میشوند.
دکتر سامان عظیمی، روانپزشک و خانواده درمانگر در تعریف خشونت خانگی میگوید: «تهاجم روحی و فیزیکی یک عضو خانواده علیه عضو دیگر نوعی خشونت است که بهعنوان خشونت خانگی تلقی میشود. خانواده ناسالم رفتاری، اعتیاد، فشارهای اقتصادی، اجتماعی و... همه و همه میتواند دلیل بروز خشونت باشد».
خشونت در کم درآمدها تا مرفهان بیدرد
سن افراد، میزان تحصیلات، اشتغال، نوع شغل، درآمد ماهانه، زبان مادری و همشهری بودن، محل تولد و محل سکونت از عواملی هستند که عظیمی آنها را در کاهش یا افزایش خشونت خانگی مؤثر میداند.
وی در توضیح این موضوع میگوید: «خشونت خانگی رابطه مستقیمی با میزان درآمد هر فرد دارد. در طبقه فرودست و فقیر جامعه، خشونت خانگی بیشتر گزارش میشود. هرچند این مسئله، وجود خشونت در خانوادههای مرفه را نفی نمیکند. با این همه منبع مالی یکی از موارد مؤثری است که مرد خانواده با اعمال خشونت به نوعی سعی میکند کمبود آن را جبران کند. از جمله موارد تأثیرگذار گفته شده میزان تحصیلات است.
در توضیح این مورد باید بگویم اگر خانم خانه از سطح علمی بالایی برخوردار باشد به این معنی که حداقل با همسر خود در یک سطح علمی قرار گیرد یا اینکه خانم، شاغل بوده و از نظر مالی مستقل باشد تحت خشونت کمتری قرار میگیرد. موارد دیگر تأثیرگذار در میزان خشونت مثل محل تولد و محل سکونت نیز به همین شکل است.
در صورتی که یک خانم در شهری بزرگ و در شرایط مالی متوسط و بالا زندگی کرده باشد در زندگی زناشویی، خشونت کمتری گریبانگیرش خواهد بود». این روانپزشک در توضیح انواع خشونتهای خانگی که بر زنان وارد میشود حرفهای جالبی برای گفتن دارد: «بیشترین آمار، مربوط به خشونت روانی و کلامی است.
زنان کشور ما بیشتر تحت خشونتهای روانی و کلامی قرار دارند. این نوع خشونت شامل دشنام، داد و فریاد، بهانهگیریهای پیدرپی و... است.خشونت فیزیکی رتبه دوم از انواع خشونتها را دربرمیگیرد.
این نوع خشونت شامل سیلی زدن، زدن با مشت یا چیز دیگر، لگد زدن و... است.
رتبه سوم متعلق به خشونتهای «ممانعت از رشد اجتماعی، فکری و آموزشی» است که شامل ایجاد محدودیت در ارتباطهای فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاریابی و اشتغال و ایجاد محدودیت در ادامه تحصیل و مشارکت در انجمنهای اجتماعی است.
عظیمی افزود: «در این بین دورههایی هستند که در آن میزان خشونت افزایش مییابد. این دورهها در یک سال اول ازدواج، تنگناهای مالی، پس از تولد فرزندان، حداقل یک بار در ماه، در دوران میانسالی و بارداری بیشتر دیده میشود».
از خشونت تا بزهکاری
خشونت خانگی به شکل خاص، در هر فرهنگ و جامعهای تعریف خاصی دارد؛ بهطور مثال یک سری رفتارها مثل آزارهای جسمی شدید در همه جای دنیا بهعنوان خشونت خانگی تعریف میشود. در ایران نیز نوع خشونت متفاوت است؛ مثلا تنبیه معمولی بچهها، بدرفتاری و خشونت با آنها جزو خشونت خانگی تلقی نمیشود.
عظیمی درباره اعمال خشونت بر کودکان میگوید: «اکثر مواقع این کودکان هستند که تحت تأثیر بیشترین آسیبها از خشونت خانگی قرار میگیرند.
در جامعه امروز کودک و نوجوان به نوع خاصی از استقلال و خودرأیی رسیده که تا دوره قبل باب نبوده است. همین رفتار و حق و حقوقی که کودک و نوجوان برای خودش قائل است، میتواند دلیلی برای بروز خشونت علیه او باشد». وی در این مورد نیز اشاره مختصری به تأثیر درآمد دارد. از نظر وی والدینی که در شرایط نامناسب اجتماعی و اقتصادی قرار میگیرند کودکآزاری بیشتری دارند.
عظیمی درباره پیامدهای خشونت و تأثیر این رفتار در آینده کودکان میگوید: «خشونت خانگی زمینه را برای تربیت افراد بزهکار آماده میکند، ضمن اینکه بچههایی که تحت آزار والدین هستند در آینده و در زمانی که والدینشان به سن سالمندی میرسند آنها را آزار جسمی میدهند؛ یعنی خشونت چرخهای را ایجاد میکند که در دور باطلی قرار میگیرد و اگر تحت درمان قرار نگیرد، بد و بدتر میشود».
مسئله خانوادگی است حق دخالت نداریم
خشونت خانگی بلای اجتماعی جدیدی نیست اما از آنجا که این موضوع در حوزه خصوصی خانوادهها گنجانده میشود از سوی نهادها و دستگاههای مسئول مسکوت گذاشته شده و از دخالت و ریشهکنی آن پرهیز میشود. این در حالی است که زنانی که کارد به استخوانشان رسیده و برای شکایت از همسر ضاربشان اقدام میکنند با وساطت اطرافیان به خانه بازمیگردند و در بسیاری موارد که همسایهها گزارش ضرب و شتم و درگیری میان همسران را به مراکز پلیس ارائه میدهند با این پاسخ مواجه میشوند که «مسئله خانوادگی است و پلیس دخالت نمیکند».
دکتر صدیقه قربانی، مشاور خانواده در توضیح این موضوع میگوید: «رسانههای جمعی و گروهی، خانواده، دوستان و اطرافیان زنان قربانی، به جای یافتن راه حلی منطقی و گرهگشا که به کاهش آسیبها بینجامد، آن را امری طبیعی جلوه داده و زنان را ترغیب میکنند که برای حفظ کیان خانواده از سخن گفتن در اینباره بپرهیزند و آن را امری زودگذر بپندارند و متأسفانه همین شیوه که سفت و سخت در پی آموزش «سوختن و ساختن» به زنان در برابر خشونت است، ره به فجایعی نظیر قتلهای خانوادگی
به ویژه همسرکشی میبرد».
قربانی در خصوص رسیدگی دادگاههای خانواده به مسائل این چنینی میگوید: «در بسیاری موارد قوانین خانواده، حامی و مشوق مردان در این زمینه است.
نمونه آشکار و غیرقابل انکار این امر سرگردانی بسیاری از زنان در راهروهای دادگاه است که نمیتوانند به سبب نابرابری در
قوانین طلاق از همسران خشن و ضاربشان جدا شوند و حتی اگر دلایل محکمهپسندی ارائه کنند طبق قانون حضانت، از بودن در کنار فرزندانشان محروم میشوند».
این مشاور خانواده درباره چنگ زدن بعضی بانوان به راههای بیراه دیگر و پیامدهای آن میگوید: «ترک خانه نیز برای زنان قربانی خشونت، کاری دشوار و در بسیاری مواقع ناشدنی است. عواملی چون شرم، ترس، دوری از فرزندان، وابستگی مالی به همسر، طرد شدن از سوی خانواده و از همه بدتر این قوانین که زنان را پایبند به زندگی در فضایی این چنین آمیخته با وحشت و اضطراب همیشگی میکند، مانع از اقدام فوری زنان قربانی برای دوری از آسیب و خسارت است».
صـدیقـه قربانی درخصـوص عملکـرد مجموعههایی که در زمینههای این چنینی فعالیت دارند، میگوید: «برخی مراکز چون اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی (مرکز مداخله در بحران) طبق قانون موظف است دختران و زنان در معرض آسیب یا آسیبدیده را نگهداری کند یا تحت حمایتهای خود که شامل ارائه خدمات مددکاری، روانشناسی، تأمین حداقل نیازهای اقتصادی فرد آسیب دیده، ایجاد اشتغال، تشکیل خانواده و... است، قرار دهد (مدرسه زنان). اما در واقع این حمایتها آن قدر کمرنگ و سست هستند که مراجعهکنندگان به این مراکز به نسبت قربانیان خشونت خانگی بسیار کم هستند. از سوی دیگر اطلاعرسانیای از سوی این مراکز به چشم نمیخورد و در بسیاری مواقع زنان و دختران قربانی خشونت نمیدانند که چنین ساز و کارهای حداقلی در راستای حمایت از آنان وجود دارد».
خشونت خانگی یک مشت گاه بهگاه نیست
قربانی درباره مسئله خشونت خانگی راهحلهایی ارائه میدهد: «در وهله اول شکستن سکوت در این زمینه و شکستن
تابوی «تحملپذیری» خشونت خانگی، ضروری بهنظر میرسد. آموزش افراد جامعه در پایان بخشیدن به باورهای موجود در مورد افسانه خشونت خانگی گامهای بعدی است که باید مدنظر قرار گیرد. دیگر نباید کسی پذیرای این افسانه باشد که خشونت خانگی یک سیلی یا مشت گاه به گاه است که در زندگی زناشویی زیاد جدی نیست».
وی ادامه داد: «نکتهای که میتوان به آن اهمیت داد توجه به مسائل دینی است. کسانی که واقعا به فرایض دینی عمل میکنند چنین رفتارهای ناهنجاری را بروز نمیدهند».صدیقه قربانی افزود: «ارائه آموزشهای لازم به نوجوانان و جوانان (دختر و پسر) توسط مدارس و مراکز آموزش عالی و رسانهها میتواند در بلندمدت موجب کاهش خشونت خانگی شود.
با توجه به اینکه خشونت خانگی هزینه زیادی را به جامعه تحمیل میکند کاهش یا از بین بردن آن نه تنها از نظر اقتصادی مقرون به صرفه است بلکه موجب میشود که محیط خانواده چنانچه از آن انتظار میرود محیط امن و سالمی برای اعضای آن باشد».