این قصه قصه احسن است وگرنه قصههایی که «لایضر من جهله و لا ینفع من علمه» قصه احسن نیست. در جریان احسنالقصص قدر متیقنش این بخش شامل داستان حضرت یوسف(سلامالله علیه) میشود. احسنبودن قصه او برای اینکه صدر و ساقه این اصولا با زیبایی همراه است؛ نام انبیا آمده، نام علما آمده، نام صدیقین آمده، نام بزرگان دیگر آمده، در کمال جلال و شکوه، نام سلاطین آمده، نام سیاستمداران آمده؛ میگویند حالا به تاریخ باید مراجعه کرد گرچه امام رازی و بعضی از مفسران دیگر این را نقل کردهاند که سلطان مصر را میگفتند فرعون.
این یک لقب بوده. یک فرعون در تمام این فراعنه مسلمان بود و همین فرعونی که وجود مبارک یوسف او را مؤدب کرد، مسلمان کرد، آن ساقی، مسلمان شد. آن شاهد مسلمان شد. آن ساقی گفت: «انی ارانی اعصر خمراً» او مسلمان شد آن «شهد شاهدٌ من أهلها ان کان قد قمیصه قد» او مسلمان شد. پایان زندگی آن إمرئه عزیز مصر به خیر و سعادت ختم شد.
صدر و ساقه این قصه خیر و رحمت و برکت است. هر که در این قصه سهم داشت، عاقبت به خیر بود به برکت وجود مبارک یوسف. خود یوسف حالا در آیاتش روشن خواهد شد که آن سیره او زیباتر و با جمال و جلالتر از صورت او بود. این زیبایی کلام یوسف است که بالاتر از زیبایی چهره اوست.
اصلا نام چاه را نمیبرد که مبادا اینها خجل بشوند. با اینکه تمام گرفتاریها از چاه شروع شد دیگر. اگر او را به چاه نینداخته بودند که این همه مکافات به سر او نمیآمد. وقتی میخواهد شکر بکند بعد از اینکه به سلطنت رسیده است، به وزارت رسیده است میگوید: «و قد أحسن بی اذ اخرجنی من السجن» ؛ خدا را شکر میکنم که من [را] از زندان آزاد کرد. نمیگوید من را از «غیابت الجب» آزاد کرد برای اینکه اینها خجل نشوند.
اینقدر این قصه زیباست اینقدر این قصه دلپذیر است که هیچ جا برای نگرانی احدی نیست. برای همین هم میشود «احسن القصص». خب بالاخره اینها فهمیدند چه کردند چرا که حتی آخرین بار هم از تهمتزدن صرفنظر نکردند. اما رفتار یوسف با آنها میشود کَرَم؛ اینکه آدم مسلط بر اعصاب باشد مسلط بر همه خواستها باشد بهطوری که نام کسی را نبرد مبادا آنها خجل بشوند (وَ قدْ أحسن بی اذ اخرجنی من السجن)
لذا اول صبر داشت بعد کَرَم. بعد هم مدیریت یک کشور بحرانزده را داشت. این فلات وسیع قحطیزده بود آن وقت این کشور گسترده قحطیزده بحراندیده را یوسف دارد اداره میکند. خوب هم اداره کرده. آن همه تهمت را تحمل کرده آن هم جوانِ «رأی برهان ربه» شده لذا صدر و ساقه این قصه زیباست؛ البته همه آیات همینطور است.