یکشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۵ - ۰۴:۵۴
۰ نفر

اسماعیل عباسی: پرویز کلانتری طالقانی در یکم فروردین ماه 1310 شمسی چشم به جهان گشود.

 از نوجوانی با نقاشی دمخور بود و چنان که خود می‌گوید در دوران تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا با شیوه‌های کار امپرسیونیست‌ها و دیگر مکاتب قرن بیستم آشنا شد و به خصوص آثار بزرگانی چون پیکاسو، ژان‌میرو و مونش چشم‌اندازهای جدیدی بر روی او گشودند. آمد و شد نقاش به زادبوم پدری‌اش طالقان و معماری زیبا و در عین حال ساده و فضاهای بومی آن دیار نخستین انگیزه‌ها را در رویکرد او به خلق فضاهایی برگرفته از سادگی و زیبایی بومی فضاهای ایرانی بیدار کرد.


در دهه 1340 شمسی با تلاش مشترک کلانتری و گروهی از نقاشان آن دوره از جمله زنده‌رودی، تناولی، احصایی، (در خط نقاشی و کالیوگرافی) شیوه‌ای با نام سقاخانه به عنوان یک اتفاق مدرن در نقاشی ایران شکل گرفت.

 این شیوه در عین نو بودن ریشه در فضاها و فرهنگ و مناسبات ایرانی داشت. آوردن کاهگل بر روی بوم توسط کلانتری از رخدادهای دهمین دوره بود. آثار کلانتری از فضاهای شبانه، کاهگل‌ها، سقاخانه‌ها، زندگی عشایر، آبستره، آبستره فیگوراتیو و کارهایی در حوزه هنر مفهومی نشان‌دهنده پویایی تصویرگری است که ادبیات را هم می‌شناسد و خوب می‌نویسد و به این حوزه عشق می‌ورزد.

 حاصل این گرایش از جمله کتاب «نیچه نگو، بگو مشداسماعیل» است که یادداشت‌های پراکنده کلانتری و یادواره‌هایی از نقاشان و هنرمندانی همچون پیل‌آرام، حسین کاظمی، منصور قندریز، زمان زمانی، کیارستمی، مشداسماعیل مستخدم دانشکده هنرهای زیبا و هنرمند تندیس‌ساز را دربرمی‌گیرد.


پرویز کلانتری که چند نسل با نقاشی‌های زیبا و بدیع او در کتاب‌های درسی آشنایند، فرم و اکسپرسیون و اغراق را از همان دوره نوجوانی می‌شناخت و بر همین پایه، هنر کاریکاتور را در نشریات معتبر آن زمان مثل باباشمل و چلنگر نیز تجربه کرده است. آثار کلانتری در 23 نمایشگاه داخلی و بین‌المللی عرضه شده و به موزه‌های جهان‌نما، سعدآباد، هنرهای معاصر تهران و کرمان راه یافته است. «شهر ایرانی از نگاه نقاش ایرانی» عنوان اثری است از او که در مقر سازمان ملل جای گرفته است.


این هنرمند اکنون کتابی تازه با عنوان «سر این خط را بگیر و بیا» را که به تصویرگری از مشاهیر و دانشمندان ایرانی اختصاص یافته است در دست انتشار دارد.همچنین او برای سخنرانی در باره کتابش به دانشگاه استنفورد آمریکا دعوت شده است.   به این بهانه گفت‌وگویی با او انجام شده است که درپی می‌خوانید.

  • می‌گویند نقاشی امروز ایران برخورد میان دیدگاه‌های متفاوت و گاه متضاد است و به نوعی، نقاشی ایرانی دوران گذار جدیدی را تجربه می‌کند و به همین دلیل ارزیابی دقیق از کم و کیف این تحول هنوز زود است. شما هم بر همین باور هستید؟

- از ویژگی‌های نقاشی معاصر ایران، گوناگونی و فراوانی آثار است که به نظر من از میان این گوناگونی‌ها، اسکان رشد کیفی و گسترش وجود دارد و من به آینده آن بسیار خوش‌بینم و همان طور که بارها گفته‌ام، من صدای پای آیندگان را می‌شنوم، به خصوص که جوان‌هایی با سلیقه‌های سرشار و گوناگون به این مهم پرداخته‌اند.

 نکته دیگر درباره نقاشی معاصر و رویکرد جامعه به این هنر، اقبال مردم از گالری‌های نقاشی است. ایرانیان به طور سنتی همواره با زمین زیسته‌اند با فرش زیبای ایرانی عشق ورزیده‌اند، اما امروز با نقاشی نیز رابطه‌ای دوستانه داشته و دوست دارند آثار نقاشی را روی دیوارهای نگارخانه‌ها و خانه‌هایشان ببینند.

  • نقش استاد کمال‌الدین بهزاد را در تحولات و نوگرایی نقاشی در ایران و پدید آمدن شیوه‌هایی که با تلفیق مدرنیسم و فضاهای بومی، در جست‌وجوی نقاشی ایرانی بوده‌اند و شما نیز وابسته به همین شیوه‌ها هستید، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

- قبل از هر چیز باید بگویم در حال حاضر حرف اول در هنر ایران را سینما می‌زند. سینماگران امروز ما در عرصه جهان همان وضعی را دارند که استاد بهزاد در زمان خودش داشت. البته من مرکز ثقل جهان نیستم، اما اجازه بدهید از منظر سلیقه شخصی خودم به عنوان یک نقاش درباره هنر سنتی ایران صحبت کنم.

 بنده هم به این میراث فرهنگی عشق می‌ورزم. اما کار من این است که عناصر بومی ازجمله میراث مینیاتور خودمان را در ساختار مدرن به کار برم. برای نمونه در کتاب «سر این خط را بگیر و بیا» درباره دانشمندان ایرانی از قرن دوم هجری به بعد فراهم کرده‌ام. تصویرها را درباره بزرگانی همچون خوارزمی، ابوریحان بیرونی، فارابی، ابن‌سینا، خواجه‌نصیر طوسی، خیام و دیگران... با توجه به نزدیک‌ترین شیوه نقاشی زمان خودشان به ویژه مینیاتور مکتب بغداد البته در ساختاری مدرن کار کرده‌ام.

 یعنی در واقع، نقاشی ما در هر عصری، معطوف به ریشه‌ها و ویژگی‌های بومی و سرزمینی ما بوده است و نقاشی معاصر هم با همه فراز و فرودهایش، جدا از این ویژگی‌ها نمی‌باشد.
وقتی در سازمان ملل روی اثر (شهر ایرانی از نگاه نقاش ایرانی) کار می‌کردم، از من پرسیده شد شهر ایرانی چگونه شهری است، به باور من، شهر ایرانی شهری است که پشت هر پنجره‌اش شاعری نشسته است.

وقتی می‌گویم شاعر، مقصودم شعرایی هم‌سنگ سعدی، حافظ و فردوسی نیست، مقصود من، همین مردم معمولی هستند که به زبان ساده خودشان، شعر روزگارشان را می‌سرایند: مثلاً پشت یک کامیون نوشته شده: شاه‌فنر قلبم در دست‌انداز عشق تو شکست! یا پشت یک وانت نوشته‌اند: سرنوشت را نتوان از سر نوشت!

 در هیچ کجای جهان، پشت ماشین‌هایشان این همه شعر نوشته نشده است. وقتی به هویت فکر می‌کنم، هویت یک مقوله معتبر است، هویت دوران سلجوقی، هویت دوران صفوی، یا قاجار. اینها با هم متفاوتند، اما یک وجه اشتراک دارند و آن روح و شعر ایرانی است.

  •  شیوه‌ای از نقاشی در سالهای میانی دهه چهل شمسی که شما هم در به وجود آوردن آن سهم داشتید، «سقاخانه» نام گرفت، بعدها به مکتب سقاخانه هم موسوم شد، اما بعضی‌ها، این شیوه را به عنوان یک مکتب قبول ندارند، شما در این مورد چه نظری دارید؟

- من هم این طور فکر می‌کنم، اما اتفاق مهمی است که در نقاشی ایران تأثیرگذار بوده است. اواسط دهه چهل، گروهی از نقاشان نوگرا تحت تأثیر عناصر بومی ایرانی آثار مدرنی را به وجود آوردند که کریم امامی نام آن را مکتب سقاخانه گذاشت.

در واقع زنده‌رودی و تناولی در سفری به ری، در یکی از مغازه‌های پیرامون مقبره حضرت شاه عبدالعظیم(ع)، قطعه طلسمی را یافتند که از لحاظ نقوش و راز و رمز نوشته‌ها زمینه‌ای برای خلق این آثار شد. بعدها بعضی از هنرمندان این مکتب را در قلمرو کالیوگرافی توسعه دادند. بعضی از آنها به هندسه این گونه طلسم‌ها پرداختند و برخی در قالب حجم آن را گسترش دادند.

من هم روی بوم کاهگلی‌ام در این قلمرو طبع‌آزمایی کردم و در واقع سقاخانه به من امکان داد کلاژ با اشیا مختلف مثل نظرقربانی، دخیل و طلسم را به مثابه مدرنیسمی که روی عناصر بومی استوار است، تجربه کنم.

کد خبر 12743

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز