آنچه ما در این چند دهه از عمرِ با برکت انقلاب و جمهوری اسلامی دیدهایم، به اندازه قرنهای طولانی مفید و درس آموز بوده است؛ درسهایی که معلوم نیست آیا گذشتگان ما به مدد تحلیل و مطالعه بیاندازه هم قادر به آموختن آن بودهاند یا نه. امروز اما برای ما، فهم تاریخ و بهویژه تاریخ پر فراز و نشیب ریزشها و رویشهای صدر اسلام، چه آسان است و چگونه حدسیات و فرضیات تاریخی برای ما ملموس و قابل مشاهده شده است؟!
ناگفته پیداست که هیچ انسان باغیرتی، از این همه انحراف و انحطاط خرسند نیست و بلکه دلهای با ایمان مالامال از اندوه است؛ اندوهی از این جنس که «شاید تو میخواهی خود را هلاک کنی از اینکه آنها ایمان نمیآورند»؟! (سوره شعراء، آیه3).
آیا به سادگی میتوان فهمید که چگونه چنین کسانی، همنوا با آمریکا و اسرائیل میشوند و عاصمه اسلام را میآشوبند و زمینه ساز قتل و غارت و آتشسوزی میگردند و بعد هم آن را «شکوهمند» و «خداجویانه» مینامند؟! فرض کنیم همه ادعاها و گلایههای آنان درست باشد (که نیست) اما آیا باید چنین دست در دست دشمنان گذاشته و فتنه بیافرینند؟! راست گفتهاند که «ماعِشتَ اَراک الدَّهرُ عجباً»!
اگر بخواهیم با کمال حسن نیت، حمل به صحت کنیم، بیتردید آنان از جمله «زیانکارترین» مردمان روزگار ما هستند و برای خیرخواهی و نیز عبرت آموزی از سرنوشت آنان، چارهای جز بازخوانی و تأمل در آیات پایانی سوره کهف نیست؛ آنجا که پروردگار حکیم و مهربان، به پیامبرش دستور میدهد که «بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟! آنان کسانیاند که سوابق و اعمالشان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود میپندارند که کار خوبی انجام میدهند. آنان کسانیاند که نشانههای پروردگار و دیدار او را انکار کردند، در نتیجه گذشته آنها تباه گردید، روز قیامت برای آنها منزلتی قائل نیستیم و میزانی برای سنجش اعمالشان برپا نمیکنیم. کیفر آنها جهنم است، زیرا کفر ورزیدند و نشانههای توحید و فرستادگان مرا به مسخره گرفتند...»
علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیات فرمودهاند: «انسان اگر به راه خطا برود و نفهمد که دارد به خطا میرود، خاسر است ولی خسرانش قابل زوال است و امید نجات دارد. اما اگر راه خطا رفت و به غیرحق اصابت کرد و همان باطل را پذیرفت؛ تا آنجا که وقتی هم که حق برایش معلوم شد، از آن اعراض نمود، و دلباخته استکبار و تعصب جاهلانه خود بود، چنین کسی از هر خاسری خاسرتر است و عملش از عمل هر کس دیگری بینتیجهتر، زیرا این خسرانی است که زایل نمیشود و امید نمیرود که روزی مبدل به سعادت شود».
از نظر ایشان اصلاً مشکل کار در این است که به بیراهه میروند و «در عین حال گمان میکنند که کار خوبی انجام میدهند، و همین پندار است که مایه تمامیت خسران ایشان شده است.»این نگونبختها، هرچه بیشتر تلاش میکنند، بیشتر در گرداب لجاجت و کینهورزی فرو میروند و چون مغرور به برخی سوابق خود هستند و فریب تشویق و تعریف عدهای نیرنگباز و فرصتطلب را خوردهاند، امکان فطانت و بیداری نمییابند و به این ترتیب از همه بدبختتر و زیانکارترند؛ زیان دنیا و آخرت. آنها فقط در یک زمینه گـرفـتـار زیـان نـشـدهانـد بلکه جـهـل مـرکـب، سـبـب خـسـران در هـمـه بـرنـامـههای زنـدگـی و تـمـام برنامهها و کارهایشان شده است.
بهکارگیری واژه «حبط» در مورد اینگونه کسان هم جالب و نمونهای دیگر از اعجاز الفاظ قرآن است. حَبط در لغت آن است که شکم حیوان به خاطر خوردن گیاه سمّی باد کند و آن را در معرض مرگ قرار دهد که هر کس میبیند، میپندارد حیوانی سالم و پرگوشت است، درحالیکه در شکم آن باد و خودش مسموم است. تباه شدن اعمال انسان را نیز از اینرو حبط میگویند که آنان توسط گناهان، مسموم و توخالی و در معرض نابودی قرار گرفتهاند.
«اکنون این سؤال پیش میآید که سرچشمه این حالت انحرافی خطرناک چیست؟». این پرسش مهمی است که در تفسیر نمونه مطرح شده و براساس دیگر آیات قرآن، به آن چنین پاسخ دادهاند: «مـسـلمـاً تـعـصـبهـای شـدیـد، غـرورهـا، تـکـبـر، خـودمـحـوری، و حـب ذات از مهمتریـن عوامل پیدایش اینگونه پندارهای غلط است. گـاه تـمـلق و چـاپـلوسـی دیـگران، و زمانی در گوشه انزوا نشستن و تنها به قاضی رفـتـن، سـبـب پـیـدایـش ایـن حـالت میگـردد کـه تـمـام اعـمـال و افـکـار انـحرافی و زشت انسان را درنظر او زینت میدهد؛ آنچنان که بهجای احساس شـرمـنـدگـی و نـنـگ از این زشتیها، احساس غرور و افتخار و مباهات میکند...»
و البته اگر خدا کمک نکند، درب توبه باز نشود و بهخود نیایند، سرانجامی باورنکردنی در انتظار آنان است؛ همانکه در ادامه آیات سوره کهف آمده است؛ کفر و به شوخی گرفتن هشدارهای الهی. تعجب نباید کرد، این تجربه تلخ تاریخ است و مقتضای لجاجت و خودمحوری. از آنجا که برخی از اینان مدعی پیروی از امام سفرکرده امت هستند، بدنیست اندکی با خود خلوت کنند و این پندهای جانسوز را از زبان آن پیر روشن ضمیر، در کتاب «چهل حدیث»، بخوانند و حدیث نفس کنند.
امامی که در آیندهنگری و نکته سنجی، زبانزد همگان بود، پس از اشاره به آیات پیش گفته از سوره کهف، دلیل سرانجامی چنان دهشتبار را، اینگونه توضیح دادهاند: «این دسته از مردم که جاهل و بیخبرند و خود را عالم و مُطلع(نیز) میدانند بیچارهترین مردم و بدبختترین خلایقاند. اطبای نفوس از علاج آنها عاجزند و دعوت و نصیحت در آنها اثر نمیکند بلکه گاهی نتیجه عکس میدهد. اینها به برهان گوش نمیدهند، چشم و گوش خود را از هدایت انبیا و برهان حکما و موعظه علما میبندند.
باید به خدا پناه برد از شرّ نفس و مکاید آن که انسان را از معصیت به کفر میکشد، و از کفر به عجبِ به کفر میکشد... همین طور قدمقدم انسان پیش میرود و کمکم معصیتهای بزرگ در نظر انسان کوچک میشود تا آنکه بهکلی معاصی از نظرش افتد و شریعت و قانون الهی و پیغمبر و خدا در نظرش خوار شود و کارش منجر به کفر و زندقه و اعجاب به آنها شود.»
تصادفی نیست که علی(ع) مخاطب اصلی این آیات را کفار اهل کتاب دانسته و البته بلافاصله فرمودهاند که خوارج هم فاصله چندانی با آنان ندارند! خوارج را که میشناسید ؛ مردمانی پرسابقه واهل عبادت اما فاقد تحلیل و خودخواه. «عیاشی» در تفسیر این آیات آورده است که «ابن کواء» از امیر مؤمنان علیهالسلام در مورد این گروه پرسید. آن حضرت فرمود: اینان پیروان کتابهای آسمانی پیشیناند که پس از توحیدگرایی و یکتاپرستی به خدای خود کفر ورزیده و در دین و آیین خود بدعت نهادند و در نتیجه این کفر و بدعتگذاری، عملکردشان تباه گردید و «نهروانیان» نیز از این گروه دور نیستند!
خدا کند که این هشدار امیر مومنان سودمند افتد؛ وگرنه باید همنوا با او (در خطبه 212نهج البلاغه) بگوییم: «بارخدایا، هر بندهای از بندگانت که سخن ما را که از روی عدل است، نه ستم و به مصلحت دین و دنیاست، نه بر خلاف مصلحت، بشنود و پس از شنیدن از آن سر برتابد و از یاریات باز ایستد و در تقویت دین تو کاهلی کند،ای بزرگترین شاهدان تو را علیه او به شهادت میگیریم و نیز همه موجوداتی را که در زمین و آسمانت جای دادهای به شهادت میگیریم و تو از آن پس ما را از یاری او بینیاز فرما و او را به گناهش بازخواست نما».