جمعه ۷ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۸:۴۳
۰ نفر

همشهری آنلاین - محسن اسماعیلی: اعطای قدرت انتخاب به انسان، نشانه استعداد خاص و کرامت ذاتی او است و البته تکلیف و مسئولیت ویژه‌ای هم بر دوش او می‌گذارد. اگر درست انتخاب کند، ارزشی فراتر ار فرشتگان پیدا می‌کند و اگر به بیراهه رود از حیوانات نیز پست‌تر می‌شود؛ ارزش انسان بستگی به چگونگی "امانت" دارای‌اش دارد.

عزم و اراده از ویژگی‌های انسان و وجه امتیاز او نسبت به سایر موجودات است؛ چرا که قدرت انتخاب که زمینه‌ساز اراده است فقط به انسان اعطاء گردیده است. سایر موجودات از ابتدا تا انتهای زندگی دارای مسیری از پیش تعیین شده هستند و طبق همان نقشه ازلی که در وجودشان نهاده شده و گاهی غریزه نامیده می‌شود،‌ حرکت می‌کنند. غریزه یعنی مطالبه و خواست درونی که از بیرون در وجودشان تعبیه شده و انتخاب و تغییر آن برای ایشان معنا ندارد.

در میان همه مخلوقات، این انسان است که وجداناً می‌بیند که می‌تواند یکی از راههای مختلف و متضاد را انتخاب کند و همین درک وجدانی برای تصدیق اختیار و اراده کافی است.

این که گویی این کنم یا آن کنم خود   دلیل اختیار است ای صنم

اعطای قدرت انتخاب به انسان، نشانه استعداد خاص و کرامت ذاتی او است و البته تکلیف و مسئولیت ویژه‌ای هم بر دوش او می‌گذارد. اگر درست انتخاب کند، ارزشی فراتر ار فرشتگان پیدا می‌کند و اگر به بیراهه رود از حیوانات نیز پست‌تر می‌شود؛ ارزش انسان بستگی به چگونگی "امانت" دارای‌اش دارد.

امام علی علیه السلام فرموده است: «خداوند در فرشتگان فقط عقل نهاده است و نه خواهش نفسانی، و در سُتوران میل و خواهش نهاده است و نه عقل، و در بنی آدم هر دو را نهاده است. پس، آن که عقلش بر خواهشش چیره آید از فرشتگان بهتر است و هر که خواهشش بر خِردش غالب گردد از ستوران بدتر است».

قدرت انتخاب؛ امانت خدا

امانت در آیه معروف قرآن نیز به همین معنا تفسیر شده است؛ آنجا که می فرماید: «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم و آنها از قبول آن خودداری کردند و از آن هراس داشتند، اما انسان آن را بر دوش کشید!، او بسیار ظالم و جاهل بود.»

در مورد «امانت» تفسیرهای مختلفی ذکر شده که ولایت الهیه، معرفت الله، واجبات و تکالیف الهی، عقل، اعضای پیکر انسان، امانت هایی که مردم از یکدیگر می گیرند و بالاخره اختیار و آزادی اراده از جمله آنها است. اما همان طور که در «تفسیرنمونه» گفته‌اند: «با کمی دقت روشن می شود که این تفسیرهای مختلف با هم متضاد نیستند بلکه بعضی را می توان در بعضی دیگر ادغام کرد، بعضی به گوشه ای از مطلب نظر افکنده و بعضی به تمام.» برای به دست آوردن پاسخ جامع، باید نظری به انسان بیفکنیم و ببینیم او چه دارد که آسمان‌ها و زمین‌ها و کوه‌ها فاقد آنند؟!

انسان موجودی است با استعداد فوق العاده که می تواند با استفاده از آن مصداق اتم «خلیفه الله» شود، می تواند با کسب معرفت و تهذیب نفس ‍ و کمالات به اوج افتخار برسد، و از فرشتگان آسمان هم بگذرد.این استعداد توام است با آزادی اراده و اختیار یعنی این راه را که از صفر شروع کرده و به سوی بی نهایت می رود با پای خود و با اختیار خویش طی می کند.

آسمان و زمین و کوهها دارای نوعی معرفت الهی هستند، ذکر و تسبیح خدا را نیز می گویند، در برابر عظمت او خاضع و ساجدند، ولی همه اینها به صورت ذاتی و تکوینی و اجباری است، و به همین دلیل تکاملی در آن وجود ندارد. تنها موجودی که قوس صعودی و نزولی اش بی انتها است و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوی قله تکامل است، و تمام این کارها را با اراده و اختیار انجام می دهد انسان است، و این است همان امانت الهی که همه موجودات از حمل آن سر باز زدند و انسان به میدان آمد و یک تنه آن را بر دوش کشید!

بنابراین در یک جمله کوتاه باید گفت: «امانت الهی همان قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار، و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا و پذیرش ولایت الهیه است.» این اختیار و قدرت انتخاب، فصل ممیّز و مایه جدایی انسان از حیوان و دیگر موجودات است و به همین دلیل معیار ارزیابی انسانیت انسان عزم و اراده او است. باید دید چه انتخاب می‌کند تا ارزش او معلوم گردد. ارزش انسان به چیزی است که انتخاب می‌کند و برای به دست آوردن آن همّت و اراده نشان می‌دهد.

نحوه انتخاب ؛ ملاک ارزش انسان

از همین جا نکته‌ای بس مهم و تکان دهنده قابل فهم است و آن صورت باطن انسان است که بر اساس همت و اراده‌اش شکل می‌گیرد؛ یعنی بر اساس آنچه می‌اندیشد و می‌خواهد. مولوی این حقیقت را در قالب تمثیلی، چنین زیبا حکایت کرده است؛ واعظی بر منبر سخن می‌گفت. یکی از حاضران پرسید اگر پرنده‌ای بر بارویی نشیند،‌آیا سرِ آن پرنده شرافت دارد یا دُم او؟!

یک سوالَ سْتم بگو ای ذولُباب اندرین مجلس سوالم را جواب
بر سر بارو یکی مرغی نشست از سَرو از دُم کدامینش بِه است

واعظ گفت: اگر روی آن پرنده به شهر باشد،‌ روی او بهتر است و اگر دم او به طرف شهر باشد، ‌دُمش!

گفت اگر رویش به شهرو دُم به دِه روی او از دُمِ آن می‌دان که بِه
ور سوی شهر است دُم،‌ رویش به ده خاکِ آن دُم باش و از رویش بجه

شهر در این حکایت به معنی مرکز بزرگی ‌ها و نیکی‌ها است و دِه، ‌یعنی روستا،‌ نماد کوچکی و رکود. مقصود مولوی آن است که ارزش پرنده بسته به آن است که رو به چه می‌کند و از آن نتیجه می‌گیرد که ارزش انسان هم به همّت و اراده او است.

مرغ با پر می‌پرد تا آشیان پرّ مردم همت است ای مردمان
عاشقی کآلوده شد در خیر و شر خیر و شرّ منگر، ‌تو در همت نگر

همو در جای دیگر می‌گوید:
ای برادر تو همین اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای
گر بود اندیشه ات گُل، گلشنی ور بُوَد خاری، تو هیمه‌ی گُلخَنی

از آنچه گفته شد صدق و عمقِ این نکته حکیمانه معلوم می شود که گفته‌اند صورت باطنی انسان همان اراده او است؛ امام خمینی (ره) در این باب به نقل از استاد خود نوشته اند: «بعضی از مشایخ ما، أطالَ اللّهُ عُمرَه، می‏فرمودند که عزم جوهره انسانیت و میزان امتیاز انسان است، و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است». ایشان سپس بر همین اساس توصیه می کنند که «ای عزیز، بکوش تا صاحب عزم و دارای اراده شوی، که خدای نخواسته اگر بی عزم از این دنیا هجرت کنی، انسان صوریِ بی مغزی هستی که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوی، زیرا که آن عالم محل کشف باطن و ظهور سریره است.»

ضعف و شدت اراده ؛ نشانه درجات انسانیت

همت و اراده بسیط و بدون قوت و ضعف نیست؛ یعنی در صورت وجود می‌تواند ضعیف و قوی و دارای درجات مختلفی باشد. از سوی دیگر گفته شد که انسانیت انسان به عزم و اراده اوست. از کنار هم نهادن این دو مطلب نتیجه این می شود که هر چه همت قوی‌تر باشد، انسانیت قوی‌تر است و انسان با ارزش‌تر. از این روگفته‌اند قَدرُ الرجلِ علی قَدرِ هِمَّتِهِ "ارزش هر کس به اندازه همت اوست"

ابن ابی الحدید، یکی از شارحان نهج البلاغه، در تفسیر این فرموده حکمت آمیزِ امیر مومنان، علی علیه السلام،‌ نوشته است: «بلند همتی خُلقی است که فقط در انسان وجود دارد و در سایر حیوانات نیست؛ زیرا آنان تنها به کارهایی و به اندازه‌ای قادرند که در سرشت آنها قرار داده شده است.»

وی در توضیح بیشتر این صفت پسندیده اخلاقی می‌گوید: بلند همتی حالتی است پسندیده در میان دو صفت رذیله. از سویی بلند پروازی و زیاده‌خواهی است که در اصطلاح حکما تَفَتُّح خوانده می‌شود و از سوی دیگر کوتاه همتی است که به آن دنائت گفته می‌شود. تفتح آن است که انسان به دنبال اموری باشد که امکان آن را ندارد؛ در مقابلِ دنائت که وانهادنِ شایستگی‌ها است به دلیل ضعفِ ‌نفس. این، هردو، مذموم هستند و حدّ تعادل آنها همان بلند همتی است.

به این ترتیب هر کس همّتی بلندتر داشته باشد، درجه‌ای بالاتر هم دارد. پس حتی پیامبران خدا نیز دارای مقامات یکسان نیستند و برخی بر برخی دیگر فضلیت دارند؛قرآن تصریح می کندکه «بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم، برخی از آنها، خدا با او سخن می گفت، و بعضی را درجاتی برتر داد، و به عیسی بن مریم، نشانه های روشن دادیم، و او را با روح القدس تایید نمودیم.» این تفاوت مقامات به دلیل شدت و ضعف همت آنان است. پیامبرانی بزرگ‌‌ترند که همتی والاتر دارند و به اصطلاح "اولوالعزم" یعنی صاحبان اراده بودند.

به گفته مفسران: «با توجه به این که پیامبران صاحبِ شریعت جدید و آئینِ تازه با مشکلات و گرفتاریهای بیشتری روبرو بودند، و برای مقابله با آن عزم و اراده محکم تری لازم داشتند به این دسته از پیامبران، اولواالعزم اطلاق شده است، و آیه مورد بحث نیز ظاهراً اشاره به همین معنا است».

                                                                                                                                                                                                                                                             منبع: پایگاه اطلاع رسانی دکتر محسن اسماعیلی

کد خبر 158392
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز