با این حال «پایتخت» را میتوان پایان سهگانه وی در ژانر طنز و کمدی دانست که در کنار «پیامک از دیار باقی» و «چاردیواری» قرار میگیرد.
سیروس مقدم که در 2مجموعه قبلی بیشتر به سراغ مسائل خانوادگی و اخلاقی در سطح فردی رفته بود، این بار به حوزه عمومی وارد شد و یک طنز اجتماعی را به تصویر کشید؛ طنزی اجتماعی که ساحت زیستشهری را دستمایه نقد و البته طنز خود قرار میدهد، ضمن اینکه همین مسئله اجتماعی را درون نظام خانوادگی و مناسبات آن مطرح میکند.
مهاجرت اقوام و افراد به شهرهای بزرگ برای زندگی و سودای دستیابی به پیشرفت و مدرنشدن و همه مفاهیم و تجربههایی که به تعالی و ترقی آدمی ارتباط دارد، یکی از سوژههایی است که به ویژه در سینمای ایران- که اساسا خود محصول مدرنیته بوده و سرشار از تضادها و کشمکش با سنت است- دستمایه آثار زیادی قرار گرفته است؛ میل به ترقی و رشد با حضور در فضا و مظاهر مدرنیته که البته یک نوع مدرنیزاسیون وارونه و کاذب را شکل میدهد و فاقد بنیادهای درونی و اصولی است. این میل به شهرگرایی و پایتختنشینی را باید محصول هژمونی مدرنیته و سلطه انتزاعی و فرهنگی آن دانست.
این پدیده همواره بهعنوان یکی از پیامدهای مدرنیته در تاریخ معاصر کشور ما حضور داشته و در آثار نمایشی زیادی مورد توجه قرار گرفته است. مصداق بارز آن شاید «آقای هالو»ی داریوش مهرجویی باشد که قصه مهاجرت یک روستایی را به تهران روایت میکند؛ مهاجرانی که بدون محاسبات فرهنگی و اجتماعی و صرفا با سودای پیشرفت و ترقی و عدم شناخت درست از مناسبات زندگی در کلانشهرها به این هجرت تن میدهند و البته دست از پا درازتر برمیگردند.
سیروس مقدم نیز در سریال «پایتخت» با ارجاع به این مفهوم و پدیده اجتماعی، داستان مهاجرت یک خانواده شمالی را به تصویر میکشد که به امید زندگی بهتر در تهران به این شهر کوچ میکنند اما نمیدانند که این دریا چه موج خونفشانی دارد! مقدم از ظرفیتهای دراماتیک و حتی تراژیک این موقعیت استفاده کرده و طنز خود را در بستر این فرایند به یک کمدی موقعیت نزدیک میسازد.
سریال پایتخت و اساسا مسئله مهاجرت به کلانشهر را از حیث دراماتیکی میتوان در 2ساحت به تصویر کشید و روایت کرد. در واقع این سوژه واجد 2قابلیت، تاویل اجتماعی و آسیبشناختی و رویکرد طنازانه و کمدی است که هر دو اینها به شکل تلفیقی در روایت سیروس مقدم از این قصه مورد استفاده قرار گرفته است و شاید به همین دلیل دچار یک نوع دوپارگی در لحن و زاویه دید در پرداخت به موضوع شده است؛ بدین معنی که تکلیف اثر با ساختار روایی قصه و بالطبع تاویل مضمونی آن روشن نیست و در نهایت، یکدستی و انسجام ساختاری آن مخدوش شده است.
مقدم هم خواسته به طرح یک معضل اجتماعی به نام مهاجرت بیرویه به تهران بپردازد و یک نقد تصویری از آن ارائه دهد و هم در بستر همین روایت انتقادی، ساختار کمیک قصه را چیده و صورتبندی کند. به عبارت دیگر، نگاه کارگردان به چگونگی ترسیم این موقعیت در مرز بین کمدی و جدی نوسان داشته و همچون پاندول به این سو و آن سو میرود.
واقعیت این است که اگر قرار است مهاجرت نقی معمولی به تهران از منظر جامعهشناختی و آسیبشناسی شهری به تصویر کشیده شود، برخی از موقعیتها و مولفههای طنز در این روایت تناسب منطقی با این رویکرد ندارد و حتی یک نوع تاویل سادهانگارانهای از شخصیتهای قصه ارائه میشود که با واقعیت بیرونی این داستان همسویی و انطباق ندارد.
دیگر در این دوره و زمانه با پیشرفت و توسعه ارتباطات و تعامل بین شهری و فرهنگی به ویژه بین مناطق شمالی کشور با شهری مثل تهران بعید بهنظر میرسد که مخاطب باور کند که نقی و ارسطو مثل آقای هالو، سادهلوح و خام و بیتجربه باشند. کافی است به حجم اتفاقات و بدشانسیها و ماجراهایی که در همین مدت کوتاه سفر این خانواده به تهران رخ میدهد توجه کنید تا به منطق این ادعا پی ببرید. در واقع آنقدر اتفاق و حادثه در یک دوره زمانی کوتاه برای شخصیتهای قصه رخ میدهد که اگر وجوه طنز قصه را در نظر نگیریم فاقد باورپذیری لازم برای مخاطب است. از سوی دیگر اگر سویه کمیک قصه مد نظر بوده پس برخی انتقادات اجتماعی و زبان و لحن جدی قصه در این بستر اضافه بهنظر میرسد.
به همین خاطر است که یک نوع شلختگی و شلوغی در کلیت سریال به چشم میخورد که البته عامل شتابزدگی در تولید را هم میتوان از آن بیرون کشید. اصلا مشکل اصلی سریال پایتخت در همین پارادوکس و دوگانگی لحن و زبان داستانی است. اما لحن در این سریال دارای یک بعد و معنای دیگری هم است و آن استفاده از لهجه و گویش مازندرانی در شخصیتهای این قصه است که بار اصلی طنز ماجرا نیز به آن وابسته است. در واقع، ایراد کار در اینجاست که ظاهرا قرار است پایتخت یک کمدی موقعیت باشد اما عملا به یک کمدی شخصیتمحور بدل شده که محور طنز آن شیوه بازی، لهجه کاراکترها و طنازیهای بازیگرانش است.
اگر این لحن و لهجه را از شخصیتهای قصه بگیریم بخش زیادی از حجم کمدی داستان کم میشود. به همین دلیل شاید استفاده از یک گویش محلی در این سریال نتواند برای همه مخاطبان در سراسر کشور قابلیت طنز داشته باشد. با این حال نباید از درآوردن لهجه مازندرانی توسط تنابنده و مهرانفر غافل بود که هر کدام توانستند 2شیوه و لحن از گویش شمالی را به نمایش بگذارند. هرچند در برخی از مواقع شاهد یک نوع اغراقشدگی در این تمهید هستیم؛ به ویژه در ارتباط با نوع حرف زدن علیرضا خمسه که او را در مقابل پرسوناژی دیگر به یک کاراکتر تیپیکال بدل کرده است.
بهطور کلی در این سریال از علیرضا خمسه کمتر از ظرفیت بازیگری و توانمندیاش در طنزپردازی استفاده شده است.
ریما رامینفر نیز گرچه بازی خوبی از خود ارائه میدهد اما نداشتن لهجه شمالی برای شخصیت هما بسیار عجیب بهنظر رسیده و منطق درام را از این حیث مخدوش میکند.
هما یک زن شمالی است که بالطبع باید مثل همسرش با همان گویش حرف بزند اما او و دخترانش فاقد این ویژگی هستند که هیچ توجیه دراماتیکی هم برای این قضیه در قصه اندیشیده نشده است. اما از حق نگذریم، توانایی بازیگران این مجموعه در نوع گویش و لهجه به حدی شیرین و جذاب است که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت.
مسئله این است که تنابنده و مهرانفر که قبلا هم در فیلم «استشهادی برای خدا» سابقه همکاری با هم را داشتهاند علاوه بر درستی در ادا و بیان لهجه توانستهاند رفتارشناسی اقوام شمالی را نیز به خوبی درآورده و به نمایش بگذارند. این اصلا به معنای تمسخر، توهین و تحقیر خردهفرهنگهای قومی و محلی نیست بلکه منظور شبیهسازی الگوی رفتار اجتماعی و فرهنگی یک قومیت خاص از اقوام ایرانی است که واجد خردهفرهنگ و خصلتهای بومی خود هستند.
پایتخت را در عین حال میتوان یک سریال جادهای- شهری دانست که مشکلات و نابسامانیهای شهر تهران- از شلوغی و ترافیک گرفته تا آلودگی هوا و معضلات دیگر- در طول این سریال قابل رصد کردن است. در این فرایند چقدر از کامیون به شکل دراماتیک و منطقی استفاده شده است. این برای دومین بار است که در مجموعههای نوروزی، کامیون به یک عنصر درام و حتی پرسوناژ قصه بدل میشود.
بعد از «خوشرکاب» حالا کامیون نارنجی ارسطو است که در حافظه تصویری مخاطب تثبیت میشود. در رهگذر همین روایت یک نوع تهرانشناسی را هم میتوان در این سریال ردیابی کرد که کارگردان تلاش کرده تا با نمایش نقاط و جهات مختلف جغرافیایی و بافت فرهنگی شهر تهران به شکل تلویحی و در پسزمینه به آسیبشناسی این شهر نیز بپردازد، ضمن اینکه مصایب پایتختنشینی را هم به تصویر بکشد. قطعا سریال پایتخت در بین مجموعههای تلویزیونی نوروز 90 از وضعیت مطلوبتری برخوردار بوده و نمره بهتری میگیرد. ریتم و ضرباهنگ تند در کنار بازیهای قابل قبول و سویه اجتماعی قصه در کنار هم، پایتخت را سریالی تماشاییتر کرد.