او 35سال دارد و در بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر در سال 1386 سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای بازی در فیلم «استشهادی برای خدا» از آن خود کرد.
این موفقیت در جشنواره سال 88 هم تکرار شد و او توانست در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای بازی در فیلمهای «سنگاول» و «هفت دقیقه تا پاییز» بهدست آورد.
تنابنده تاکنون 2بار در تلویزیون ظاهر شده است، یک بار در سریال «مامور بدرقه» به کارگردانی سعید سلطانی و یک بار هم در سریال «پایتخت» به کارگردانی سیروس مقدم که نوروز امسال از شبکه یک سیما پخش شد. اما او در پایتخت تنها در کسوت یک بازیگر ظاهر نشده است، بلکه هم نگارش طرح و فیلمنامه را برعهده داشته است و هم بازیگردانی را. به نوعی میتوان گفت «پایتخت» موفقیتهای خود را مدیون تنابنده است.
اما در کنار همه اینها، حضور در «پایتخت» هم برای تنابنده فرصتی بود که مردم بیشتر او را بشناسند و هم برای این سریال، امکانی ایجاد شد که به واسطه بازی تنابنده بتواند تصویری شریف و واقعی از یک مرد مازنی را به نمایش بگذارد. دراینباره با تنابنده گفتوگویی داشتهایم که میخوانید.
- شما مازندرانی هستید؟
نه اهل تهرانم.
- با مازندرانیها قوم و خویش هستید؟
خانواده خالهام در بندرگز زندگی میکنند. خالهام فوت کرده اما فرزندانش همانجا زندگی میکنند و من تا 4 یا 5 سال پیش رفت و آمد زیادی به خانه آنها داشتم و از استان گلستان، مردم این استان، رفتار و گویش آنها اطلاعات دقیق دارم.
- بنابراین چهرهای که از نقی بهعنوان یک مرد مازندرانی ارائه کردهاید نتیجه یک مطالعه و بررسی کوتاه درباره مردم این خطه از کشورمان نیست!
یکی از درسهای مهم در هنر و بهخصوص بازیگری این است که آدمی که به این حرفه مشغول میشود باید خوب ببیند و خوب بشنود. من از آنجایی که کمی هم اهل تقلید هستم؛ همیشه به آدمها و رفتارها و واکنشهای آنها توجه زیادی داشتهام و تصویری که شما از نقی میبینید نتیجه یکی 2روز مطالعه درباره مازندرانیها نیست. بلکه نتیجه سفر به استانهای شمالی کشور و سالها معاشرت با این مردم است.
- آقای تنابنده؛ من یک مازندرانی هستم و شک ندارم که شخصیتهای مازنی این مجموعه دستکم یک نمونه واقعی و مابهازای بیرونی دارند. بهعنوان نمونه وقتی نقی بهخاطر سوختن مدارک صمد از دست ارسطو عصبانی میشود و شما این عصبانیت را با کشیدن خطهای فرضی روی کرسی، همزمان با گفتن دیالوگها نشان میدهید، تردید نمیکنم که شما در حال بازی کردن کسی هستید؛ کسی که وجود دارد، یک مازندرانی که خوب میشناسیدش! این طور نیست؟
بله درست است. من در حقیقت یکی از پسرخالههایم را بازی کردهام. خلق و خوی نقی برگرفته از روحیه پسرخالهام است به همراه چاشنیهایی که بهعنوان بازیگر به آن اضافه کردهام. هم نقی مابهازا دارد، هم ارسطو و هم پنجعلی.
- اما در مورد خانمها این طور نیست!
در مورد خانمها به این نتیجه رسیدیم که مازندرانی نباشند. چون اگر قرار بود همه بازیگران با لهجه مازندرانی حرف بزنند این لهجه دیده نمیشد، این تقابل لهجهها باعث شد هم لهجه مازندرانی بیشتر مورد توجه قرار بگیرد و هم بافتی ایجاد شود که به جذابیت سریال بیفزاید. ضمن اینکه خیلی وقتها دیدهایم که مردی اهل جایی است و همسرش اهل شهری دیگر. در این سریال هم اشاره شد که خانواده هما، اهل جای دیگری بودند ولی مدتی در علیآباد ساکن شدند.
- فیلمنامه را کی نوشتید؟ آیا طرح آن در طول همین معاشرتها و رفتوآمدها شکل گرفته بود؟
آقای تورج اصلانی ایدهای داشتند برای ساخت یک سریال؛ با همراهی آقای مقدم این ایده را از ایشان خریدیم و من آن را به یک طرح کامل برای یک سریال تبدیل کردم و بعد هم فیلمنامه آن را نوشته شد.
- بنابراین از همان ابتدا داستان درباره یک خانواده مازندرانی نبود!
نه. براساس همان طرح من 2قسمت از این سریال را درباره خانوادهای نوشتم که در تهران و در کنار ریل راهآهن زندگی میکردند؛ آنها به خاطر مشکلاتی که برایشان پیش میآمد در خیابانهای شهر تهران سرگردان میشدند. اما بعد از 2قسمت احساس کردم این ماجرا منطق درستی ندارد؛ برای اینکه اگر این خانواده در تهران زندگی کرده باشند حتما دوست و آشنایی دارند یا حتما میتوانند سرپناهی پیدا کنند که در خیابانهای شهر سرگردان نشوند. بنابراین به این نتیجه رسیدیم که این خانواده اهل یکی از شهرستانهای کشورمان باشند. قرار بر این بود که این شهرستان نقده باشد اما ما نه برای تحقیق و تفحص درباره این شهر و مردمش فرصت زیادی داشتیم و نه حتی برای تصویربرداری در آنجا؛ ضمن اینکه برایمان مهم بود این خانواده از محیط و طبیعتی به شهر تهران پای بگذارند که بیننده نتواند نسبت به خاستگاه اقلیمی این خانواده و زیباییهای آن بیتفاوت باشد. بنابراین باید به گزینه دیگری فکر میکردیم به شهری در استان مازندران یا گیلان و از آنجا که من با فرهنگ مازندرانیها و علیالخصوص مردم استان گلستان آشنا بودم، خانواده آقای معمولی سر از علیآباد در آوردند.
- در کنار همه شخصیتهای این مجموعه؛ 2شخصیت متفاوت هم در این سریال نقش ویژه داشتند، یکی کامیون ارسطو و دومی کفشهای نقی. اما حدس میزنم کفشهای نقی مانند کامیون از همان ابتدا نقش خاصی نداشت و بعدا در طول کار مفهوم نمادین پیدا کرد. درست است؟
بله. همین طور است. کامیون در همان ایده اولیه وجود داشت و طرح و داستان این سریال هم بر اساس آن شکل گرفت. اما کفشهای نقی طی کار آرام آرام هویت خاص خودش را پیدا کرد. کفشهای نقی برای من و آقای مقدم معنایی سمبلیک داشت؛ کفشی که نقی با آنها به شهر تهران آمد و بعد از این همه ماجرا، حتی اگر گم شود یا جا بماند، نقی به خاطر آنها به تهران برنخواهد گشت.
- یعنی پایان فیلمنامه از ابتدا همین بود و عوض نشد؟
پایان داستان همین بود.
- شما معمولا در آثاری بازی میکنید که فیلمنامهاش را خودتان نوشتهاید. این قرار است یک رویه باشد؟
من در سنپطرزبورگ بازی کردم که فیلمنامهاش را خودم ننوشته بودم یا همین طور در مورد سنگ اول آقای فروزش و... واقعیت این است که من به عنوان یک بازیگر مشتاق خوردن یک لقمه آماده هستم؛ اگر یک متن خوب به من پیشنهاد شود، با جان و دل میپذیرم و کمی از این خستگیام کاسته میشود. کار سادهای نیست که یک نفر در یک فرصت کم، در یک سریال هم بازی کند، هم بازیگردانی و هم فیلمنامه را بنویسد. خیلی کار دشواری است، هر کدام از این کارها به تنهایی نیاز به طرح و ایده دارند، نیاز به تلاش و کار زیاد دارند اما از آنجا که معمولا فیلمنامه خوبی پیشنهاد نمیشود، من بازیگر مجبور میشوم خودم دست به کار شوم. سال گذشته بیشتر از 16فیلم سینمایی به من پیشنهاد شد اما لای هر کدام از این فیلمنامهها را که باز میکردم، میدیدم نقشی برای من ندارد. میدیدم این فیلمنامهها نه چیزی به من بازیگر اضافه میکنند و نه به سینمای ایران و نه حرفی برای گفتن دارند. پذیرفتن هر کدام از آن پیشنهادها تنها چیزی که میتوانست برای من داشته باشد، درآمدی بود که آن هم چندان برای من اهمیت نداشت. من با یک لقمه کمتر هم زنده میمانم.
- با این شیوه انتخاب، ماندن و ادامه دادن سخت نیست؟
تا به حال که توانستهام.
- یک بازیگر نیاز دارد همیشه دیده شود. حضور در تلویزیون و سریال پایتخت شاید از بردن سیمرغ جشنواره هم برای دیده شدن شما مفیدتر بود. با این شیوه انتخاب نگران کمرنگ شدن حضورتان نیستید؟
من خیلی با این حرف شما موافق نیستم. برای من چگونگی دیده شدن مهم است نه این که همیشه دیده بشوم. فرض کنید بازی در یک مجموعه هر شبی البته از نوع نه چندان شریف آن را بپذیرم که دیده شوم، اصلا همیشه دیده بشوم که چه بشود؟ مهم این است که چطور دیده شوم. خیلی مهم است مردم مرا مثلا به عنوان یک لوده نشناسند، اگر این طور بشود من صدبرابر آن تلاشی که صرف دیده شدن کردهام باید صرف کنم تا دیده نشوم و ذهنیت مردم در موردم اصلاح شود. نمیخواهم با بازی در هر نقشی کاری کنم که نتوانم در میان مردم شریف حضور داشته باشم و زندگی کنم. تلویزیون به همان راحتی که میتواند من بازیگر را به اوج ببرد به همان راحتی هم میتواند مرا با سر به زمین بزند!
- با این وصف شاید حالا حالاها مجبور باشید بیشتر مواقع در آثاری بازی کنید که خودتان نوشتهاید و قبولش دارید!
کاش این طور نشود. واقعا ترجیح من این نیست که در متنهایی که خودم نوشتهام بازی کنم. نوشتن و بازی کردن به صورت همزمان مانند اتفاقی که در سریال پایتخت رخ داد، کار بسیار فرسایندهای است. شاید همیشه برای این همه کار انرژی نداشته باشم. من واقعا دوست دارم که متن خوبی به من پیشنهاد شود و بتوانم با فراغ بال برای بازیام طرح بریزم، سرویس بیاید دنبالم و مانند یک بازیگر متشخص سرکارم حاضر شوم. اما چه کنم؟ نشده دیگر!
- انگار هنوز خستگی سریال پایتخت از تنتان در نرفته است!
شاید. من در طول ساخت این مجموعه بیهوش به خانه میرفتم و بیهوش برمیگشتم سرکار. فقط حضور سیروس مقدم و همراهی گروه خوب این مجموعه بود که مرا به پیش میبرد وگرنه دیگر دوام نمیآوردم. این اواخر دیگر با قرص و دوا، با نوشابههای انرژیزا و ... به کار ادامه میدادم.
- اگر این خستگیها نبود، نقی چقدر بهتر از اینها بازی میشد؟
من در هر شرایطی در سادهترین پلانها هم تلاش خودم را میکنم؛ حداقل اینکه میدانم مدیون خودم نیستم و تلاش خودم را کردهام. من در هر شرایطی که باشم سعی میکنم کارم را به بهترین وجه انجام بدهم اما طبیعی است که وقتی آدم حال بهتری داشته باشد کارش را با کیفیت بهتری ارائه میکند.
- به عنوان یک بازیگر مهمترین خواسته شما چیست؟
برای من بیش از هر چیز یک قصه خوب و یک نقش محکم اهمیت دارد. اینکه فیلمنامهای که در آن بازی میکنم، یا نقشی که برعهده میگیرم، شیرین است یا تلخ، شاد است یا غمگین، اهمیت چندانی ندارد.
- حتی اگر نقشی که برعهده میگیرید خیلی کوتاه باشد؟
دوست دارم نقشی که بازی میکنم حتی اگر کوتاه است، تاثیرگذار باشد و برایم چالش ایجاد کند. دیگر اهمیتی ندارد این نقش یک متر است یا دو متر. نقش اصلی است یا حاشیهای.
- وقتی وارد رشته بازیگری شدید چه ذهنیتی درباره این حرفه داشتید و حالا چه ذهنیتی دارید؟
من قبل از اینکه دانشجوی رشته بازیگری بشوم، بهترین بازیگر جشنواره دانشجویی شدم. از کودکی که در آمفیتئاتر پیکانشهر نقش کرمدندان را بازی میکردم تا امروز که کمی در دنیای بازیگری مطرح شدهام، حال و هوایم عوض نشده است. همیشه به فکر تحقیق و پژوهش و بازی کردن و کودکی کردن هستم. خیلی منطق و فلسفه و مسائل اینچنینی برایم جدی نبوده است. همیشه دوست داشتهام بازی بازی کنم و خوش بگذرانم. اما در طول این سالها یکی دو نفر تاثیرات زیادی بر من داشتهاند؛ مهمترین آنها حامد محمدطاهری است. به اعتقاد من او در مقایسه با تمام کسانی که من میشناسم تصورات عمیقتری نسبت به بازیگری دارد. بخشی از تجربههای ما در یک گروه تئاتری به سرپرستی او، تجربههای موفقی نبود اما ما باهم در مورد شکل و شیوههای مختلف بازیگری بسیار زیاد با هم کار کردیم و او تاثیرات عمیقی در من گذاشت. بعد از او علیرضا نادری در مورد نگاه به قصه و طراحی یک قصه خوب، پرداخت یک شخصیت و حتی معنی هرکدام از این موارد، تاثیر زیادی بر من گذاشت، هر چند که هنوز هم خودم را فرزند خلفی برای علیرضا نادری نمیدانم. چون من به متن به عنوان یک بازیگر نگاه میکنم و هنوز نگاه مستقلی به فیلمنامه و شکلدادن به آن ندارم.
- یعنی وقتی فیلمنامه مینویسید به این فکر میکنید که خودتان نقشی را برعهده بگیرید و آن را بازی کنید؟
نه در خیلی از کارهایم این اتفاق نیفتاده است. مثلا موقع نوشتن سریال پایتخت، قرار بر این نبود که من در این سریال بازی هم بکنم. از جایی شرایط ایجاب کرد که من بازی کنم. در فیلم سینمایی «هفت دقیقه تا پاییز» هم قرار نبود من بازی داشته باشم و فیلمنامه هم طور دیگری نوشته شده بود. یعنی محور اصلی داستان، شخصیتی بود که بعدا من آن را بازی کردم اما از جایی که قرار شد من این نقش را بازی کنم، فیلمنامه را تغییر دادم و هر 4شخصیت را با یک میزان اهمیت در فیلمنامه جای دادم. به نوعی ارحجیت شخصیتها را به طور مساوی به 4شخصیت فیلم، تعمیم دادم.
- برای آینده حرفهایتان چه برنامهای دارید؟
من همچنان در حال تجربه هستم و دارم تحقیق میکنم و دارم بازی بازی و کودکی میکنم و پیش میروم. امیدوارم نتیجهاش خوب باشد.
- بین تئاتر، تلویزیون و سینما انتخاب خاصی ندارید؟
به نظرم برای یک بازیگر رسانه تاثیری در کیفیت کاری که میخواهد ارائه کند، ندارد. مهم انجام دادن یک کار خوب است. اما حقیقت این است که وقتی یک بازیگر از سینما به تلویزیون میآید و شبهای متوالی از تلویزیون دیده میشود، یعنی بسیار خطر کرده است. این برای من خیلی ترسناک است؛ چون این احتمال وجود دارد که به سرعت و خیلی راحت سقوط کنم. البته در ایران این طور است. چون در سینما اگر به عنوان بازیگر اشتباه بکنی اتفاق خیلی مهمی رخ نمیدهد. چون تماشاگر سینما در ایران زیاد نیست. بنابراین با ارائه یک کار خیلی بد در یک فیلم سینمایی اتفاق خیلی مهمی در این بازار برای بازیگر رخ نمیدهد و فرصت ادامه کار را از دست نمیدهد. حتی کارگردانهایی داریم که در سینما بدترین کارها را ارائه میکنند و فیلم به فیلم بدتر ظاهر میشوند، اما هیچ وقت فرصت کار کردن و فیلم ساختن را از دست نمیدهند. بازیگرانی داریم که هر کسی میتواند بهتر از آنها بازی کند اما همیشه حضور دارند و کار میکنند. بنابراین تلویزیون کمی برای من بازیگر ترسناک است؛ کارکردن در این رسانه نیاز به دقت و مراقبت بیشتری دارد؛ دقت و مراقبت در انتخاب.
- به عنوان یک بازیگر امیدی به حضور در عرصه بینالمللی هم دارید؟ این که به عنوان یک بازیگر ایرانی در دنیا شناخته شوید؟
راستش این مسئله به این سادگیها نیست. در تئاتر بازیگر سلطان صحنه است و هر کاری کرده باشد، او کرده است. اما در سینما به عنوان بازیگر همه چیز را شریک هستیم. درخشش یک بازیگر در سینما بسیار به اندازه نما و گروه پشت دوربین بستگی دارد. بنابراین اگر بازیگران ما خیلی مطرح نمیشوند اول به دلیل جنس کارگردانی در سینمای ایران است و دوم به خاطر جنس سینمای ما و نوع قصهها و فیلمنامههای آن. باور کنید این حرفم غلو نیست اما برخی از بازیگران ما از بسیاری از بازیگران دنیا مخصوصا بازیگران سینمای اروپا و هالیوود هم بهتر هستند اما آنجا اندازه نماها درست و حساب شده است، مثلا میدانند این بازیگر در این صحنه پلکش میپرد و این عکسالعمل نابی است که به درد کارشان میخورد، بنابراین یک نمای بسته از پریدن پلکش میگیرند. اما من ضمن عذرخواهی از بزرگان سینمای ایران، باید بگویم بسیاری از کارگردانهای ما عمدتا یک مکانیک هستند که روششان این است که یک سکانس اصلی میگیرند و از همان سکانس چند نمای خرد میگیرند و تمام. معمولا نمیدانند چرا باید اندازه نماها متفاوت باشد، چرا باید نماها تغییر بکند یا تعریف علمی هر نمایی چیست! در نتیجه به بازیگر کمک نمیشود. بهترین بازیگر هم اگر لحظه نابی را بازی کند اما نمای درستی از بازی او ارائه نشود، آن لحظه را باخته است.
- بنابراین شما خیلی به افقهای دور در دنیای بازیگری نگاه نمیکنید!
البته خیلی پیشرفت کردهایم و حرکتمان روبه جلوست چرا که در عرصه کارگردانی کسانی ظهور کردهاند که بسیار توانا هستند. مثلا گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین در جشنواره برلین مورد تقدیر قرار میگیرند چون کسی مانند فرهادی توانسته با نماهای خوب، هنر و توان بازیگران فیلمش را به صورت منطقی و حسابشده به نمایش بگذارد. این یعنی میتوان به دیدهشدن کار بازیگران خوب کشورمان امیدوار بود.