در این نسخه که سی و هشتمین اقتباس از داستان کلاسیک شارلوت برونته ادبیات انگلستان محسوب میشود، مایکل فاسبندر هنرپیشه جوان ایرلندی نقش اصلی را ایفا میکند. او تا بهحال در چندین فیلم نقشهای کوتاهی داشته که آشناترین آن برای علاقهمندان سینما، سرهنگ آرچی هیکاکس در فیلم « لعنتیهای بیآبرو»ی کوئنتین تارانتینو بود. هنرپیشه 32 ساله حالا یکی از کاندیداهای دریافت اسکار بهترین بازیگر سال به شمار میآید. فاسبندر تأکید میکند کارگردانان فیلمهایش همگی او را بهخاطر تواناییهای هنریاش به کار گرفتهاند و به بازی در فیلمهای مستقلی چون «اعتصاب غذا» یا «تنگ ماهی» قبل از آشنایی با تارانتینو و فوکوناگا اشاره میکند. فاسبندر را در سال بعد در فیلم «شیوه خطرناک» دیوید کراننبرگ (در مقابل ویگو مورتنسن درنقش سیگموند فروید) خواهیم دید و در کنار آن همکاری با استیو مک کویین برای فیلم تازهاش که هنوز عنوانی برایش انتخاب نشده را آغاز کرده است. در این گفتوگو فاسبندر توضیحات بیشتری را برای نقشآفرینیهای آتی و گذشتهاش دارد:
- اشارهای به بازی در فیلم جونا هکس نداشتی. چرا این فیلم تا این حد بد بود و همه را ناامید کرد؟
واقعا این قدر بد بود؟ من خودم هنوز فیلم را ندیدهام البته هنوز جین ایر را هم ندیدهام ولی در چند روز آینده حتما باید این کار را انجام بدهم.
- وقتی فیلمنامهای به دستت میرسد چطور با آن برخورد میکنی؟
سعی میکنم در حداقل زمان آن را بخوانم و سعی میکنم تا جایی که ممکن است درکش کنم و اگر به این نتیجه برسم که میتوانم با آن کار کنم تمام وقتم را صرفش خواهم کرد. اما نکته اینجاست که زمان زیادی برای درک فیلمنامهها باید صرف کنم و در این کار چندان ماهر نیستم.
- با اینکه سابقه چندان درخشانی نداشتی، از بازی در سریالهای تلویزیونی به یکباره به بازی در فیلم فرشته از فرانسوا اوزون، اعتصاب غذا و لعنتیهای بیآبرو رسیدی و حالا هم با دیوید کراننبرگ و کری فوکوناگا کار کردهای. نمیشود تمام اینها را به حساب تصادف گذاشت!
من خودم را خیلی خوششانس میدانم چون در موقعیتی قرار گرفتم که تمامی این کارگردانها مرا انتخاب کردند و من در انتخابشان نقشی نداشتم. من از کار کردن با فیلمسازان برجسته لذت میبرم چون اجازه میدهند به بهترین شیوه بتوانم خودم را روی پرده سینما معرفی کنم و گاهی اوقات احساس میکنم همه اینها در رؤیا اتفاق میافتد.
- درحال حاضر سرصحنه چه فیلمی هستی؟ فیلمبرداری کار جدید کراننبرگ تمام شده؟
بله آن فیلم در تابستان تکمیل شد و من به تازگی فیلمبرداری قسمت جدید مردان مجهول را به پایان رساندم و بعد در فیلم جدید استیو مک کویین به نام شرم بازی خواهم کرد. البته کار به تازگی شروع شده و یک هفته از آغاز فیلمبرداری میگذرد.
- کری فوکوناگا را میشناختی؟ او با سن و سال کمی که دارد خیلی زود با فیلم شماره بیمه اجتماعی شناخته شد. فیلم را دیده بودی؟
بله آن یکی را دیده بودم و خیلی پسندیدم و از فیلمهای مورد علاقهام بود. وقتی شنیدم دوست دارد اقتباس جدیدی از کتاب شارلوت برونته داشته باشد خیلی خوشحال شدم. او در فیلم شماره بیمه اجتماعی به روابط انسانی پرداخته بود و در جین ایر هم محور همه چیز روابط شخصیتهاست. از اینرو تصور میکردم او فرد مناسبی برای این کار است.
- در تمام این سالها هنرپیشههای زیادی در نقش روچستر بازی کردهاند؛ از اورسون ولز و چارلتون هستون گرفته تا تیموتی دالتون. هیچکدام از آنها را دیدهای؟
تا جایی که توانستم به نسخههای قدیمی دست پیدا کنم بازی آنها را تماشا کردم؛ از بازی اورسون ولز تا بازی توبی استفنز در مینی سریال انگلیسی سال 2006 ولی بهتر از همه بهنظرم همین استفنز بود!
- من این نسخه از جین ایر را پسندیدم ولی فکر نمیکنم همه آن را بپسندند.
بهنظرم بهتر است مردم یا فیلمی را دوست داشته باشند یا از آن متنفر باشند. بدترین چیز درباره یک فیلم بیتفاوتی است و اگر
این طور باشد باید گفت فیلم بدی ساخته شده و باعث ناامیدی است.
- شخصیت روچستر در این فیلم از درون ضربه میخورد درست شبیه کسی که معتاد است یا سرطان گرفته.
این دقیقا همان چیزی بود که در او میخواستم. او همیشه سایهای در کنارش دارد و احساس گناه میکند. همه زندگیاش از این احساس شکل گرفته. او در جوانی با هزاران امید و آرزو به جامائیکا رفته اما مسیر زندگیاش عوض شده و 20سال بعد به فردی بدل شده که اصلا نمیخواسته. او دوستی در زندگیاش ندارد و دائم در مسافرت است تا از واقعیت زندگیاش فرار کند. او دوست ندارد عاشق شود چون در مرتبه اول تجربه خیلی بدی داشته و وقتی با جین آشنا میشود بیشتر از هر چیز از او میترسد.
- کتاب را قبلا خوانده بودی؟
ما خانوادگی این کتاب را دوست داریم. نخستین بار وقتی نوجوان بودم آن را خواندم و آخرین بار 6سال قبل بود و وقتی قرار شد در این فیلم بازی کنم باز هم کتاب را مرور کردم.
- پس همیشه کتاب را زودتر از فیلمنامه میخوانی؟
من اول فیلمنامه را مطالعه میکنم و بعد از آن به سراغ کتاب میروم و آن را میخوانم و در آخر کاری را قبول یا رد میکنم.
مسلم است که ساخت فیلمهای منطبق بر واقعیت و بیوگرافی بهمراتب مشکلتر از بقیه است. در زمان ساخت اینگونه فیلمها شما باید اطلاعات بسیار بالایی درباره داستانی که تصویر میکنید داشته باشید. همچنین طرز خاص و ویژهای برای تعریفکردن داستان داشته باشید تا دیگران را جذب کنید. زیرا شما نهایتا 2ساعت فرصت دارید تا داستان یک زندگی را بیان کنید. ممکن است حاصل کار بسیار مبهم از آب در بیاید یا اینکه کاملا شبیه داستان اصلی باشد. البته خیلی خوب میشود اگر از آن شخصیت کتابی مانده باشد یا به نامههای او دسترسی داشته باشید؛ همه اینها در نوشتن فیلمنامه به شما کمک میکند.
- ظاهرا فیلم در منطقه پیک فیلمبرداری شده که به مکان وقوع داستان واقعی خیلی نزدیک است و این روی فضای فیلم تأثیر زیادی گذاشته، هر چند دیگر ویکتوریایی نیست و آن آرامشی که انتظارش را داریم، ندارد.
من با این انتخاب لوکیشن صددرصد موافق بودم و بهنظرم روچستر میتواند نشان دهد چقدر از طبقهبندی اجتماعی ناراضی است و نمیتواند بانو اینگرام و سایر اشرافیان را تحمل کند.
- و فیلم بعدیات درباره زندگی کارل یونگ است!
من باز هم چیزهای زیادی یادگرفتم. حضور در این فیلم تجربه ارزشمندی بود و تکنیکهای یونگی را میتوان در دنیای بازیگری هم به کار گرفت. من چیزهای زیادی در مدرسه بازیگری یادگرفته بودم که حالا متوجه شدهام از باورهای یونگ بوده. در کنار آن همکاری با دیوید کراننبرگ و کایرا نایتلی تجربه منحصر به فردی برایم بود.
گاردین- 28 مارس 2001