وقتی که فرمهای فراخوان جشنواره را دیدند؛ وقتی در فرهنگسراها اعلام شد و فرم آنلاین جشنواره تهیه شد؛ وقتی تو چشمهایت را تیز کردی و در شهر به دنبال سوژه گشتی، وقتی فیلمنامه نوشتی، وقتی دوربین دستت گرفتی .... . تلفن میزنم. سوپر استارها نه. فیلمسازهای حرفهای نه! با شما تماس میگیرم که نوجوانید و فیلم ساختهاید. به نظر باید کار سادهای باشد، به نظر البته!
بقیهاش مربوط به حرفهام است؛ به آنچه عادت دارم بشنوم، از ناباوریها و تردیدهای آدمهای این شهر.اما بخش اصلی این گزارش، درباره کسانی است که وقتی با آنها تماس گرفتم با خوشرویی پذیرفتند و همکاری کردند. پدر و مادرهای نازنینی که منتظر ماندند تا نوجوانان فیلمساز از مدرسه برگردند و فیلم سازان نوجوانی که آینده را از همین امروز شروع کردهاند.
یار امام
کوروش استرکی پدر ثنای 13 ساله است. تلفن را او جواب میدهد. ثنا مدرسه است . پدرثنا در نگارش فیلمنامه به او کمک کرده، اما بقیه کارها با خود ثنا بوده است. از او میپرسم موقع فیلمبرداری همراهش نرفتید، نگران نبودید؛ و میشنوم:« نه، تمام فیلم در فضای داخلی گرفته شده است.» کوروش استرکی خودش دستی برآتش داشته و در 16 سالگی درانجمن سینمای جوان فعالیت داشته است.
ثنا استرکی این فرصت را داشته که اولین فیلمش را در 13 سالگی کار کند. او میگوید: « در فرهنگسرای محله خودمان کلاس گذاشته بودند برای این جشنواره. یک کلاس سه روزه که آموزش کارگردانی و فیلمبرداری بود. بعد از آن، سوژه را با توجه به توضیحاتی که پدرم از سال1342 داده بود با عنوان «یار امام» انتخاب کردم.»
شخصیت اصلی فیلم او برادر کوچکش است که فیلم با نمای او که در گهواره خوابیده و با صدای امام که میگوید یاران من الان در گهوارهها هستند، آغاز میشود و...این تجربه برای ثنا آنقدر جذاب بود که دیگر دوست دارد همه قصهها را تبدیل به فیلم کند.
دختران آفرینش
«داستانش درباره همیاری بچهها در مدرسه است؛ دختری که برای عمل مادرش پول ندارد و دوستانش با همکاری معلمها مخفیانه پول جمع میکنند، امابه دخترک میگویند که او یک جایزه برده و....» . نسترن پارسیان داستان فیلمش را تعریف میکند و میگوید فیلمنامه دیگری نوشته بود، اما با دوستانش مشورت کرد و دید خیلی طولانی میشود، برای همین تغییرش داد. او بقیه کار و البته فیلمبرداری را هم با یک دوربین خانگی و به تنهایی انجام داده است. نسترن 14 ساله و سوم راهنمایی است او در کلاسهای فیلمسازی فرهنگسرای کار شرکت کرده بود.ما ابتدا با پدرش تماس گرفتیم و او شماره منزل را به ما داد.
کالای فریب
دوتایی فیلم ساختند؛ پژمان دلیاری و آرش کاظمی طاری. وقتی زنگ زدیم پژمان در کتابخانه بود و تا آخر شب نمیآمد. این روزهایِ نزدیکِ کنکور، 17 سالهها را سخت مشغول کرده است. مادر آرش گفت فردا تماس بگیرید.
پژمان تصمیم داشت یک فیلم کوتاه بسازد. آرش رفته بود تبلیغات جشنواره را دیده بود، بعد کار را شروع کردند. فیلمنامه را پژمان نوشت و فیلم را دوتایی ساختند. « داستان فیلم ما درباره دو نفر است که هرکدام به شیوهای زندگی میکنندو به راهی میروند. ما میخواستیم چیزی را نشان دهیم که بیننده بتواند فکر کند و تصمیم بگیرد.». این را پژمان میگوید و ادامه میدهد:« موضوع فیلم را از بحث انسان شهری، ایمان و اخلاق انتخاب کردیم.» بازیگران فیلم آنها دوستانشان بودند. موقع فیلمبرداری با مشکلات مختلفی روبهرو شدند و این تجربه خوبی برایشان بود. دلیاری میگوید:« یکبار رفتیم یکی از فرهنگسراها، اما برای فیلمبرداری اجازه ندادند.پارک فدک و یک پارک دیگر هم رفتیم که اجازه ندادند. برای همین فیلمبرداری چهار روز طول کشید و ما فکر نمیکردیم اینقدر طولانی شود.
مردم شهر من
فاطمه شرافت و افسانه اشرفی هم جزو دو تاییها بودند. آنها دوتایی فیلم ساختند. فاطمه شرافت که در فرهنگسرا کلاس زبان میرفت و عضو کتابخانه هم بود متوجه برگزاری کلاسهای آموزشی شد. بعد با دوستش در کلاسها شرکت کردند. او درباره فیلم «مردم شهر من» میگوید:« ما باید چیزی میساختیم که درباره شهر باشد. وقتی در آن کلاسها به ما یک فیلمنامه پیشنهادی دادند، با دوستم تصمیم گرفتیم بعضی از صحنههای این فیلمنامه را بگیریم. کار شروع شد. دوربین از افسانه، کارگردانی با من. ساعت 5 صبح به همراه پدرم که پلیس پارک ملت است، رفتیم آنجا و از ورزش صبحگاهی مردم فیلم گرفتیم و بعد پارک کنار فرهنگسرا و حتی جلوی خانه خودمان هم فیلم گرفتیم. در تمام لحظههای فیلمبرداری مادرم کنار ما بود...»
از او میپرسم موقع فیلمبرداری از مردم، با مشکل روبهرو نشدند؟ او میگوید:« خیلی. مثلاً از بچهای میخواستیم فیلم بگیریم و مادرش میگفت بچه دزد که نیستید!» میگویم:« وقتی از رفتارهای شهروندی فیلم میگرفتید، کدامیک از رفتارهای نادرست آزارتان داد؟» و میشنوم:« زباله از همه بدتر بود. در جایی از فیلم ما، یک بزرگتر در خیابان آشغال میریزد و بعد کودکی آن آشغال را جمع میکند.»