از همینرو، عدالت از مفاهیم نخستین فلسفه به شمار میرود و فیلسوفان بزرگ یونان، افلاطون و ارسطو نیز آن را در صدر فلسفه سیاسی خود قرار دادهاند. در عصر میانه و مدرن هم مفهوم «عدالت» بازنگری شد و ابعاد گوناگونی از عدالت به بحث گذاشته شد که در گذشته چندان روشن نبود. اما یک مسئله در دهههای اخیر برجسته شد و آن نقش عدالت در ادبیات توسعه بود. اگرچه برنامهریزان و صاحبنظران عرصه توسعه از عدالت برداشتهای متفاوتی عرضه میکردند، اما همه بر این امر متفق بودهاند که چگونه و با چه ساز و کاری میتوان عدالت -حداقل در معنای رالزی- آن را در معادلات پیچیده توسعه جای داد.
در این میان، در اسلام، عدالت از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ به این معنا که عدالت هم معنای تکوینی و تشریحی دارد و هم معنای فردی، سیاسی و اجتماعی. به بیان بهتر، عدالت از دیدگاه اسلام در تمام شئون هستی جاری است و انسان باید در زندگانی فردی و اجتماعی خود بر وفق آن حرکت کند. بر همین پایه بود که رهبر معظمانقلاب در بیان و تشریح الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، عدالت را زیربنای آن دانستند و در واقع عدالت و پیشرفت از معنایی یکسان برخوردار شدند. در همایشی هم که هفته گذشته درباره الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت برگزار شد، موضوع عدالت و پیشرفت از محوریت تامی برخوردار بود واکثر سخنرانان باتوجه به این محوریت، سخنان خود را سامان داده بودند. نظر به اهمیت این مسئله (نسبت عدالت و پیشرفت) 3سخنرانی (محمدجوادرودگر، دکتر عطاءالله رفیعی و رضاغلامی) از آن میان برگزیده شده که چکیده آنها را از پی میخوانیم:
استاد مطهری درباره مفهوم شناسی عدالت، فرمول فکری دقیقی دارد. او از باب اینکه تصدیق بلا تصور محال است، نتیجه میگیرد که باید از مقوله عدالت هم مفهوم روشنی ارائه داد تا هر محمولی که بر موضوع عدالت مترتب میشود به دقت شناخته شود. در «پیشرفت» هم اگر از مقوله عدالت یک معنای روشن و ذوابعاد ارائه نشود، مقوله «پیشرفت» دچار تناقض و ایبسا ضد آنچه در آغاز مدنظر داشتهایم، منجر شود.
استاد مطهری، 5معنا برای عدالت ذکر کرده است. او بر این نظر بود که همه این 5معنا در یک هسته بنیادین اشتراک دارند. این 5معنا عبارت هستند از: رعایت تساوی در شرایط مساوی، تفاوت در شرایط متفاوت، توازن و تعادل، قرارگرفتن هرچیزی در جای خود و در نهایت، دادن هر حقی به صاحب حق. بر این اساس، استاد، الگوی مفهومشناختی خود را از نظام تکوین میگیرد. او عدالت را به عدالت الهی (تکوینی و تشریحی) و عدالت انسانی تقسیم میکند. او هر 5معنای ذکرشده برای عدالت را از عدالت الهی قابل استخراج میداند. به نظر وی، در بخش عدالت انسانی هم مثلث «خلقت»، «شریعت» و «فطرت» وجود دارد. با این حال، شهید مطهری عدالت را مفهومی فطری قلمداد میکند و آن را دارای ارزشی ذاتی میداند. از نظر وی، عدالت یک حقیقت
نفس الامری است، حتی قوانین شرعی به عدالت ارزش نمیدهند؛ بلکه این عدالت است که به آنها ارزش و اعتبار میدهد.
از دید استادمطهری، عدالت مقیاس خلقت است نه برعکس. نیز عدالت مقیاس شریعت است، نه شریعت مقیاس عدالت. بر همین اساس، عدالت، فلسفه اجتماعی اسلام است. وقتی ما از عدالت حرف میزنیم، مقصود عدالت اخلاقی نیست. آن چیزی که در امام علی(ع) تجلی یافت، همین عدالت اجتماعی بود. اصلا امام علی(ع) برای تحقق عدالت اجتماعی به شهادت رسید. ارکان پنجگانه در جهت تحقق عدالت از دیدگاه شهید مطهری عبارتند از: 1- قانون عادلانه2- حکومت و حاکم عادل3- جامعه عدالتپذیر 4- نیروهای مدافع عدالت و 5- مجریان عادل، عدالت خواه و عدالت گستر.
استاد مطهری ابعاد عدالت اجتماعی را در تمام شئون زندگی اجتماعی میبیند. بنابراین از نظر وی، ظرفیتها، استحقاقها و استعدادها مبنا هستند و معانی پنجگانه ذکر شده برای عدالت، حول اینها میچرخند. به نظر استاد مطهری، مهمترین مبنا برای عدالت؛ حقیقت، فطرت و آزادی است.
پیشرفت به مثابه عدالت
براساس مبانی اسلام، پیشرفت و عدالت دو چیز نیستند و در واقع امر به یک واقعیت اشاره دارند. مجموعه نظریات توسعه دارای یک هسته مشترک است که اتفاقا اگر تفاوتی هم هست، از منظر همان هسته مشترک است. این هسته مشترک اگر ابطال شود،به این معناست که باید آن نظریه به کل کنار گذاشته شود با این حال مخالفت با نظریههای توسعه (غربی) مخالفت با پارادایم توسعه نیست. هسته مشترک همه نظریات توسعه(غربی) نوع انسانی است که غرب به دنبال تحقق آن است.
در این دیدگاه انسان مانند موجودات دیگر، موجودی خواهشگر است، با این تفاوت که با ابزاری چون «عقل» بر آنها (خواهشها) نظارت میکند. در این نگاه، بر این مسئله تأکید میشود که همه ملتهای دیگر، دیر یا زود به این مسئله خواهند رسید و سرانجام به توسعه غربی رأی خواهند داد. به نظر میآید که ثابت دیدن خصوصیات انسان این امکان را به رویکرد غربی توسعه داده که بتواند از روش علوم طبیعی در تبیین توسعهای خود بهره ببرد. به این معنا که وقتی انسان غربی و انسان غیرغربی، از ویژگی یکسانی برخوردار باشند، پس میتوان برای هر دو یک نظام توسعه تعریف کرد. حال آنکه زندگانی اجتماعی در تحول بنیادین است، بنابراین، هیچ کشوری لزوماً یک راه مشخص را نمیتواند بپیماید. انسانی که در توسعه غربی شکل میگیرد، انسان منفعتطلب است.ما برای پیشرفت، نیازمند نظریهای هستیم که تمام ابعاد وجودی انسان را با توجه به تحولات بنیادین اجتماعی مدنظر داشته باشد. برای این منظور، نظریه اسلامی- ایرانی پیشرفت هم دارای هسته سختی است. ما تنوع الگوها را میپذیریم اما این هسته سخت بر مبنای نوع نگاه اسلام به انسان و پیشرفت است. جان نظریه پیشرفت تغییر است. نظریه فطرت در نگاه به انسان، از این ویژگی برخوردار است.
امام(ره) در جایی میفرمایند: «مقصود از فطرت آن اموری است که جمیع سلسله بشری آن متفق هستند.» انسانی که اسلام معرفی میکند، برای تحقق همه گرایشهای فطری خود به سمت بینهایت در تکاپوست. بنابر این عنصری که انسان را از دیگر موجودات متمایز میگرداند، میل به شدن در سمت بینهایت است. این مبنای خوبی برای نظریه پیشرفت است. این، هسته اصلی نظریه اسلامی- ایرانی پیشرفت را شکل میدهد. برخلاف نظریههای رایج غربی که توسعه غرب محور را پایان تاریخ میدانند، انسان در حال تغییر به سمت بینهایت مطلق را کسی تجربه نکرده و لذا افق آن همچنان گشوده است، از این رو، در نظام اسلامی، پایان را نمیدانیم؛ اما جهتها را چرا. با این نگاه، مجموعه افراد انسانی برای تحقق همه خواستههای خود از امکانات ذاتی برخوردارند.
در این منظر، زندگی اجتماعی یک توان است تا تمایل. زندگی اجتماعی قدرت خاص انسان است برای تکامل و تعالی. در چنین فضایی، افراد جامعه در تلاش هستند تا به یاری داشتههای ذاتی خود، مجموعه تمایلات و گرایشهای درونی خود را محقق سازند. ثمرات این تلاش، علم، قدرت سیاسی و... خواهد بود که در ظرف نهادهای اجتماعی ذخیره میشود. پس میبینیم که پیشرفت و عدالت دو چیز نخواهند بود.
روح پیشرفت
الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، امروزه به یکی از گفتمانهای رایج توسعهای بدل شده است. گفتمان مترقی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، ضمن محترمشمردن تجربههای بشری در این عرصه و عنایت به سنت اسلامی نقد منصفانه، کشور را از تجربه غربی توسعه که بهویژه در چند دهه اخیر، نقاط ضعف آنها آشکار شده، بر حذر میدارد. هدف، رسیدن به جمعبندی روشن حول مباحث زیربنایی پیشرفت به شمار میآید. رهبر معظم انقلاب بارها، نقش و سهم عدالت اجتماعی را در ساختار الگوی پیشرفت یادآور شدهاند؛ آن پیشرفتی که تضمینکننده تحقق عدالت نباشد، مورد نظر ما نیست.
در تفکرات لیبرالیستی، عدالت یک عنصر سربار و مزاحم تلقی میشود، از این رو، عدالت در این دسته از تفکرات، استحاله میشود. روشن است که جایگاه عدالت اجتماعی در آموزههای اسلامی، به مراتب مهمتر از مؤلفههای پیشرفت است. عدالت در اسلام روح پیشرفت است. هر میزان که عدالت در جامعه حاصل و اجرا شود، پیشرفت هم تحقق خواهد یافت. تعالیم اسلامی در فهم عمیق عدالت روی عدالتپژوهان گشوده است. تفاوت نگاه اسلامی به عدالت با دیگر نگاهها، در چندوجهی دیدن عدالت است.
روشن است که در 3 دهه اخیر، عدالت جزو دغدغههای بنیادی نظامی اسلامی بوده است و بهرغم موانع برونزا و درونزا، کارنامه نظام اسلامی در این زمینه پرافتخار است.