همیشه پایان یک جشن همین طور است. همهمه و ازدحام بسیاری که تا همین 2 روز پیش مصلی و خیابانهای اطرافش را دربرگرفته بود، جای خود را به سکوت داده و دیگر جز کارگران و باربران، هیچ کس با مصلی کاری ندارد. کارگران و باربران، باید به سرعت همه آنچه را که ساخته بودند، خراب کنند و همه آنچه را که آورده بودند، ببرند... نمایشگاه بیستوچهارم کتاب تهران نیز تمام شد.
دوباره از همین امروز همه چیز فراموش میشود. انگار نه انگار که در این 10 روز همه درباره محل برگزاری نمایشگاه اظهارنظر میکردند و گزینههای گوناگون را پیشنهاد میدادند و حتی میزگرد دربارهاش برگزار میکردند. دوباره بیآنکه کسی یادش باشد مصلای تهران محل مناسب نمایشگاه کتاب نیست، سال بعد در یک چشمبرهمزدن از راه میرسد و دوباره سازههای یکبار مصرف در مصلی نصب میشود و... این چرخه، 5 سال است که میچرخد و باز هم خواهد چرخید. رسانه ملی از همین امروز فراموش میکند که مسائل مرتبط با کتاب تنها به نمایشگاه خلاصه نمیشود و حتی در طول سال، نیاز بیشتری به توجه دارد.
روزنامهها دوباره نویسندگان و مسائل نمایشگاه کتاب را از یاد میبرند و بازیگران و کارگردانان و خوانندگان همه صفحات را قرق میکنند... هوای اندوهبار تهران با پایان روزهای باشکوه کتاب، هماهنگی گویایی دارد. حالا دوباره ناشران به کتابفروشیهای کوچکشان بازمیگردند و انتظار کشندهشان برای بازگشت کتابها از اداره کتاب، آغاز میشود. آنها که حتی کتابفروشی هم ندارند، پولهایی را که از فروش روزهای نمایشگاه به دست آوردهاند، سرشکن میکنند تا روزهای کسادی کل سال را تا اردیبهشت سال 91 تاب بیاورند. مسئولان خسته و کلافه از 10 روز سخت، پشتمیزهایشان برمیگردند و... آب از آب تکان نمیخورد...
اما کاش از همین امروز مسئولان فکری به حال محل سال بعد میکردند. کاش از همین امروز با سرعت و جدیت، باغ کتاب تهران را بهعنوان محل نمایشگاه 25 تعیین میکردند و همه با هم، همه آنچه را که لازم دارد تا آماده جشن سال بعد شود، مهیا میکردند. کاش میپذیرفتند که چرخه چاپ و نشر ایران تنها به 10 روز نمایشگاه خلاصه نمیشود و در طول سال نیز باید برایش فکر کرد. برای توزیع، برای سرعت در اعطای مجوز، برای اطلاعرسانی، برای حمایت از ناشرانی که این روزها اوضاع خوبی ندارند و به سختی به کارشان ادامه میدهند و برای مردمی که دیگر رفتهاند تا یکسال تمام را بیتوجه به کتاب و کتابخوانی، برای هر چیزی پول خرج کنند، جز کتاب.
مردمی که باد به غبغب انداختهاند و با حضور میلیونیشان در مصلی، وظیفه خود را تمام و کمال در قبال کتاب انجام دادهاند و دیگر میتوانند تا سال بعد بیخیال و راحت، به زندگیشان ادامه دهند و پولشان را خرج سیگار و پفک و بستنی کنند، چرا که نمایشگاه کتاب تمام شده و تمام که میشود، انگار کتاب و کتابخوانی هم به خواب زمستانی طولانیاش میرود تا سال بعد. واقعیت دارد؛ خواب زمستانی کتاب از همین امروز آغاز شده است.