انتشار کتاب «رودهای خاموش» و «سدها و توسعه» در آخرین سالهای هزاره دوم، تجربه تلخ مدیریت سختافزاری منابع آب (با سدسازی و...) در جهان را با نقدی سنگین روبهرو ساخت. نسخه فارسی این دو کتاب در بهار و تابستان 1386 در ایران به چاپ رسید. در پی آن نقد سدسازی در کشور پررنگ و فراگیر شد و توانست به رسانهها راه یابد. در 29 اردیبهشت 1387 برای نخستین بار همایشی در نقد سدسازی با شرکت گروههای هوادار طبیعت و تمدن ایران و انجمنهای طرفدار محیطزیست برگزار شد. پس از آن دهها همایش در سراسر کشور با مشارکت سازمانهای مردمی و دانشگاهیان و پژوهشگران برگزار شد.
از جمله در 29 اردیبهشت 1389 همایشی در دانشگاه صنعتی اصفهان با نام« ناگفتههای سدسازی» با حضور بیش از 300نفر از دانشگاهیان و پژوهشگران و صاحبنظران و نیز نمایندگان کشاورزان حوضه آبخیز زایندهرود برگزار شد. قطعنامه این همایش با امضای بیش از 300 نفر برای مسئولان کشور فرستاده شد. قطع بودجه سدسازی و برنامهریزی مستقل برای برچیدن سدها از مهمترین درخواستهای این قطعنامه بود. با این همه همچنان سدسازی ادامه دارد. آنچه در پی میآید در واقع نگاهی است گذرا به پیامدهای سدسازی در کشور و تأثیرآن بر زیستبومها و جوامع بومی پایین دست که به مناسبت 29اردیبهشت (روز ملی حفاظت از رودها) منتشر میشود.
شواهد و مطالعات موجود حاکی از آن است که دریاچه ارومیه در شرف نابودی است. این در حالی است که حوضه آبریز این زیستبوم آبی با 52هزار کیلومترمربع وسعت، 14رودخانه مهم داشت که از طریق آن، سالانه 5/5میلیاردمترمکعب آب به دریاچه وارد میشد. خشکیدن دریاچه، 500 هزار هکتار شورهزار به منطقه تحمیل خواهدکرد و کشتزارهای منطقه تا دوردستها با خطر پوشیدهشدن از غبار نمک و بیابانیشدن مواجه است. شهرهای مهم ارومیه، تبریز، مهاباد، نقده و... نیز با دشواری روبهرو خواهند شد. این بحران از ساخت ژرفاندیشی نشده بیش از 40 سد در آبخیزهای مشرف به دریاچه سرچشمه میگیرد که فایده آنها برای کشاورزان و مردم با پرسشی بزرگ روبهروست. متأسفانه 12 سد دیگر هم در دست ساخت است.
اسناد نشان میدهند کارون، پرآبترین رود کشور که قابل کشتیرانی بود، خشک و به گذرگاه باریک پساب بدل شده است. 3 تونل کوهرنگ (با گنجایش سالانه 300میلیون مترمکعب) و نیز تونلهای چشمه لنگان، دز به قمرود و کاشان (با گنجایش سالانه 200میلیون مترمکعب) آب را از سرشاخههای کارون منحرف میکنند. این کار بدون توجه به حقوق مشروع و قانونی جوامع مولد کشاورز، عشایر و نخلکار جلگه خوزستان انجام شده است، همچنین 20 سد روی کارون ساخته شده و 20 سد نیز دردست ساخت است. با پسروی آب شیرین، نخلستانهای انتهای آبخیز از پیشروی آبشور خلیجفارس تخریب شدهاند. جوامع بومی با سختی زیاد روبهرو هستند و پدیده ریزگرد شهرها را فلج میکند.
اسناد نشان میدهند که تالاب گاوخونی و زایندهرود تا 140کیلومتر بالاتر از آن، خشکیده است. شهر تاریخی ورزنه در پاییندست این حوضه آبخیز به سبب کوچ ناگزیر کشاورزان حقابهبر، نیمهمتروک شده و دهها هزار کشاورز و دامدار و ماهیگیر پاییندست زایندهرود به سبب حاتمبخشی حقابههایشان با سرنوشتی مبهم رودررویند. اصفهان بدون زایندهرود دیگر نصف جهان نیست. گذشته از کویری شدن اقلیمش، پدیده گردوغبار و خشکی بستر رود زیر پلهای تاریخی پرآوازهاش، جاذبه گردشگریاش را با تهدید روبهرو ساخته است. غبار و ریزگرد نفس مردم را بند میآورد. این همه، از سدسازیهای ژرفاندیشی نشده سرچشمه گرفتهاست. در حوضه کوچک گاوخونی 6 سد ساختهشده و 6 سد هم در دست مطالعه است.
ارزیابی مستقل 2 سد تجن مازندران و البرز نشان داد که این دو سد کشاورزی، آبی به اراضی پاییندست خود نیفزودهاند اما روستاها، اراضی و باغهای زیادی ازجمله در 13 روستای آباد دهستان لفور و نیز دستکم چندهزار هکتار از جنگلهای پرارزش و تکرار نشدنی را زیر آب بردهاند و به جوامع بومی مولد آبخیزهای تجن و بابلرود آسیب زدهاند. این دو نمونه نشان میدهند که 150سد ساخته شده در آبخیزهای مشرف به دریاچه مازندران نهتنها برای جوامع بومی مولد سودمند نبودهاند بلکه صدها هزار هکتار جنگل هیرکانی را نیز تخریب کردهاند. حوضه دریای مازندران متأسفانه 37سد در دست ساخت و نیز 150سد دردست مطالعه دارد.
اسناد نشان میدهند که جنگلهای زاگرس از سدسازی آسیب زیادی دیدهاند. سد کرخه 160کیلومتر مربع جنگل و مرتع زاگرسی را زیر آب برد. سدهای پرشمار کارون در تخریب جنگلهای پرارزش زاگرس اثری قاطع داشتهاند. آبگیری 3 سد کارون4، کارون3 و گتوند، سبب نابودی بیش از 675 کیلومترمربع جنگل و مرتع کمیاب زاگرسی است. 2سد کارون یک و مسجدسلیمان (گدار لندر)، 540کیلومترمربع جنگل زاگرسی را در مخزن خود غرق میکنند. آبگیری سد سیمره 70 کیلومترمربع جنگل و مرتع زاگرسی را نابود خواهد کرد. در آبخیزهای زاگرس غربی 40 سد ساخته شده، 49 سد در دست ساخت و 161 سد در دست مطالعه است.
اسناد نشان میدهند که مجموع سطح مخزن 22 سد زاگرس مرکزی 1622 کیلومترمربع است که دستکم به معنای ازمیان رفتن جنگل و مرتع در این گستره و مصداق روشن بیابانزایی است. سد گتوند علیا 324 کیلومترمربع جنگل زاگرسی را تنها در مخزنش ازمیان میبرد. مهمترین سدساز حوضه زاگرس، شرکت آب و نیرو، سازنده 10 سد از 22سد زاگرس مرکزی است. این در حالی است که دنیا دهههاست برقابی- گرانترین و پرپیامدترین گزینه تولید برق- را کنار گذاشته است. کشورهای کمآفتاب نیز به نیروگاه خورشیدی روی آوردهاند و مولدهای کوچک خورشیدی و بادی جهان را فراگرفته است.
اسناد نشان میدهند که مدیریت سازهای بخش آب به حقوق مردم حوضههای آبخیز و آبریز توجه نداشته است. جوامع بومی و صاحبان حقابهها، عشایر، دامداران، باغداران، نخلکاران و ماهیگیران مولد که از پرارزشترین اقشار جامعه هستند، بازندگان بزرگ سدسازی بهشمار میروند.
بررسیها حاکی از آن است که سالانه میلیاردها مترمکعب آب محدود کشور، پشت سدها تبخیر میشود. کارایی کاربرد برق کشور تنها 38درصد است و پی درپی برقابی افتتاح کردهایم. کارایی آبیاری کشور 35-30درصد بیشتر نیست و پشتسر هم سد کشاورزی افتتاح کردهایم. شواهد زیادی در دست است که نه تنها سدسازی به سطح زیرکشت کشور نیفزوده که از آن کاسته است. اسناد نشان میدهند که سدسازی مصرف آب و برق را تا 7 و 4 برابر ضابطههای جهان در شهرهای ایران بالا برده است؛ همه اینها یعنی انحراف از توسعه درونزاد پایدار، انحراف از توسعه برپایه الگوی بومی.
بایدها و نبایدهای ساخت سازههای آبی
در سال جهاد اقتصادی، در راستای تحقق بندهای 7 و 8سیاستهای کلی اصلاح الگوی مصرف درباره افزایش بهرهوری در بخشهای آب و انرژی، همچنین در راستای تحقق بند 10 آن یعنی حداکثرسازی ارزش افزوده و منافع ناشی از سرمایههای ملی با تأکید بر اقتصاد دانش پایه و با توجه به پیامدهای ناسازگار یادشده، برماست که از هزینهگذاری برای ادامه ساخت و مطالعه سدها خودداری کنیم. ادغام بخش برق با نفت و ادغام بخش آب با کشاورزی و منابع طبیعی خواست چند ده ساله خبرگان آب کشور بود که از دهه 60 نادرستی رویکرد سختافزاری در مدیریت آب را گوشزد میکردند.
این رویداد مهم نویددهنده اصلاح 50 سال اشتباهات رویکرد سختافزاری در مدیریت منابع آّب است که البته کاری است دشوار و به عزم ملی و همکاری همه خبرگان فرانگر و ژرفاندیش کشور نیاز دارد. در سال جهاد اقتصادی لازم است که با یکپارچه کردن مدیریت منابع طبیعی، بودجه آب را تنها به افزایش کارایی آبیاری و مصرف آب و برنامهریزی برای برچیدن سدها اختصاص دهیم. الزامی است با بازکردن دریچه سدها حقابه کشاورزان و دیگر حقابهبران رودها را به آنان بازگردانیم. این کار رودها و تالابها و دریاچهها را احیا خواهد کرد و با احیای جنگلها و مراتع، پدیده ناسازگار ریزگرد در شهرها کاهش خواهد یافت. برماست کاری کنیم که این سرزمین برای فرزندان ما نیز جای زندگی باشد.
الگوی فراموش شده
الگوی توسعه بومی و ملی را دریابیم. ایرانیان از بسیار سدههای گذشته، با دیدن تبخیر زیاد (تا 5 متر) از سدها که به از دست رفتن بخش بزرگی از آب میانجامد و نیز با دیدن پررسوب شدن پرشتاب آنها، به ناکارآمدی سدسازی پی برده بودند؛ از این رو، دیگر روشهای کارآمد تأمین آب مانند برداشت ژرفاندیشانه از آب رودها در شبکههای آبیاری، یا برداشت هوشمندانه از سفرههای آب زیرزمینی به کمک قنات ( این روش شگفت انگیز و تحسینشده خبرگان آب جهان) یا روش دروی باران (rain-harvesting)، آزموده شده در بندر کهن سیراف و بوشهر یا در حوضه دریای مازندران گسترش یافت و سدسازی متوقف شد.
پیدایش دولت حجیم بهشیوه مدرن، در سراسر دنیا از اروپا و آمریکا تا آسیا، گذشته از ناکارآمدی اقتصادی، سبب تصمیمگیریهای نادرست از بالا به پایین کارگزاران دولتهای حجیم (چه در دستگاه اجرایی چه در دستگاه قانونگذاری) برای جوامع بومی مولد شد. کارکردهای طبیعی جوامع آسیب دید، بسیاری از جوامع مولد بومی جهان از میان رفتند و محیطزیست با ویرانی گستردهای روبهرو شد. کاهش حجم دولت، توانمندسازی جوامع بومی و واگذاری تصمیمگیری به آنها از مهمترین موازین دستور کار سازمان ملل برای قرن 21 است و درحقیقت روح این سند مهم بهشمار میرود که ایران نیز امضاکننده آن بوده است.
لازم است دولت را کوچک و کارآمد کنیم تا مهمترین وظیفهاش، یعنی هماهنگی نیازهای گروههای مولد و خدمتگزاری به آنان را به انجام برساند. تجربه جهان و کشور نشان داده است که هرچه دولت حجیمتر باشد، ناکارآمدتر، ناپاسخگوتر و با موازین تخصیص مؤثر و هزینه مؤثر ناآشناتر است. تأسیس وزارتخانه به هیچ روی به معنی بهبود شرایط در هیچ زمینهای نیست. پیشروترین کشورهای جهان در زمینه حفاظت محیطزیست یا... وزارتخانههایی به این نامها ندارند. کشاورزان، عشایر و قناتکارانی را میشناسیم که در همایشهای دانشی جهان مشارکت میکنند.
برماست بار دیگر راه ورود نمایندگان جوامع مولد بومی به مجلس را بدون محدودیتهایی از دست مدرک تحصیلی و... بازکنیم تا از تصمیمگیریهای اشتباه پیشگیری شود. دانش حقیقی را ملاک قرار دهیم نه مدرک کاغذی را. به خاطر بسپاریم سخن شمس تبریز را که گفت گاه تعلّم نیز میتواند حجابی بزرگ باشد که در آن فرو میروند، گویی در چاهی یا در خندقی فرورفتهاند... . نخوت فنگرایانه دانش بحرانی مدرن به روایت ژان فرانسوا لیوتار را از خود برانیم. به سفارش خواجه شیراز لاف عقل را کنار بگذاریم تا بتوانیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.