طیفی این سازهها را راهکاری کارساز برای تأمین آب میداند و طیفی دیگرمعتقد است که این سازهها نه تنها در تأمین آب موفق نبوده که تخریب حوضههای آبخیز و زیستبومهای کشور را در پی داشته است. جلوگیری از حقابه مسلم و موروثی میلیونها خانوار کشاورز که به نابودی کشتوکار این جوامع مولد بومی منجر و سبب شده این مولدان بومی به حاشیهنشینی در شهرهای بزرگ و کوچک تن داده و به مشاغل کاذب روی آورند؛ بسیاری از عشایر تولیدکننده که مراتع و چراگاههای خود را در پایین دست مخزن سدها از دست دادهاند نیز به همین سرنوشت مبتلا شدهاند. اما سدها تنها باعث نابودی زیستبومها و از دست رفتن فرصتهای کشاورزی و دامداری نشدهاند بلکه در مواردی میراث فرهنگی و تاریخی کشور هم قربانی این سازهها شده است.
علاوه براین، رویشگاههای جنگلی از جمله جنگلهای هیرکانی که در شمار میراث طبیعی جهان قلمداد میشوند از آسیب سدها در امان نماندهاند. برخی آمارها حاکی از آن است که حدود نیم میلیون هکتار از عرصههای جنگلی و مرتعی به طور مستقیم و غیرمستقیم بر اثر سدسازی نابود شده یا در معرض نابودی قرار گرفته است. این آمار نشان میدهد سدسازی برخلاف تبلیغات متولیان آنکه هر روز در قالب تیزرهای پرزرقوبرق از شبکههای مختلف تلویزیون پخش میشود نه تنها در آبادانی سهمی کارساز نداشتهاند که در بیابانزایی نقش غیرقابل انکاری دارند.
با وجود این، هر روز بر شمار این سازههای پرهزینه افزوده میشود و بیآنکه متولیان این سازهها خود را ملزم به پاسخگویی بدانند، از تمام تریبونها عملکرد خود را تحسین میکنند اما در پشت این تحسینها و تیزرهای تبلیغاتی، دهها زیستبوم آبی از جمله دریاچه ارومیه، تالاب (پارک ملی) بختگان، تالاب جازموریان و گاوخونی و هزاران هزار هکتار از حوضههای آبخیز و آبریز در بالادست و هزاران هزار هکتار اراضی کشاورزی، مرتعی و جنگلی در پاییندست سدها تخریب میشود؛ با این همه هنوز هم سدسازان بر طبل سدسازی میکوبند.
در این میان، روز به روز بر تعداد منتقدان سدسازی افزوده میشود و دایره گستردهتری را در برمیگیرد. در اینجا تنها به 2 نقل قول اشاره میشود؛ نخست گفتهای از دکتر محمدباقر صدوق، معاون طبیعی سازمان حفاظت محیطزیست ذکر میشود که پیش از این هم با صراحت تمام سدسازی را عامل اصلی وضعیت اسفبار دریاچه ارومیه اعلام کرده بود. او اخیرا نیز در گفتوگو با همشهری در پاسخ به این پرسش که بهنظر شما با چه راهکاری میتوان تالابهای کشور را نجات داد؟ گفته است: «میزان بارندگی در کشور ما 400 تا 413میلیارد متر مکعب برآورد میشود که بخشی از آن مربوط به تالابها و رودخانههاست اما متأسفانه با برداشتهای بیرویه در بالادست و نیز احداث سدها و بندهای متعدد مانع ورود آب به تالابها شدهاند. برای نمونه، هرجا باریکه آبی در جریان بوده سد احداث کردهاند که مشکلات آن در پاییندست نمایان شده است، بنابراین مشکل اساسی، ممانعت از ورود حقابه به تالابهاست. این موانع باید برداشته شود تا مشکل تالابها برطرف شود.»
دکتر علی سلاجقه، معاون وزیر جهاد کشاورزی و رئیس سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور هم دهم اسفندماه جاری درجمع خبرنگاران با آنکه سدسازی را نشان توسعه دانست ولی از بیتوجهی به حوضههای آبخیز در اجرای طرحهای سدسازی انتقاد کرد و افزود: «معضل اصلی سدسازی رعایت نکردن ملاحظات زیستمحیطی و نبود مدیریت جامع حوضه آبخیز در سدسازی است. این شیوه سدسازی تأثیرات ناگواری بر زیستبومهای پاییندست و بالادست سدها برجای گذاشته است.»
گروه محیطزیست همشهری، همچنان که بارها تأکید کرده است ضمن تکریم آن دسته از کارشناسانی که با خیرخواهی در عرصه صنعت سدسازی مشغول فعالیتاند، معتقد است که اولویت اول حفظ محیطزیست و صیانت از منابع طبیعی است و با این باور و به دور از هرگونه یکسونگری اعلام میکند آماده است در گفتوگو با متولیان سدسازی، دیدگاههای آنها را منعکس کند. این مجال همواره برای سدسازان فراهم بوده اما آنها هرگز از آن استفاده نکرده اند؛ کمااینکه بهرغم استقبال قابل توجه دوستداران و کارشناسان محیطزیست از گفتوگوی همشهری با معاون شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران، متولیان سدسازی هیچ واکنشی نسبت به این گفتوگو از خود نشان ندادهاند. بهنظر میرسد آنها یا خود را تافته جدا بافتهای میدانند که اصولا نیازی به پاسخگویی در خود احساس نمیکنند یا مشغله فراوان مانع از واکنش آنها شده است؛ گروه محیطزیست البته با خوشبینی، گزینه دوم را مانع عکسالعمل دوستان میداند. درعین حال، فارغ از نگاه مسئولان سدسازی، دیدگاههای برخی صاحبنظران محیطزیست در واکنش به گفتوگوی همشهری با معاون شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران را در ذیل منتشر میکند؛ قرار بود این نوشتار همزمان با «روز جهانی حفاظت از رودخانهها در برابر سدسازی و رویکردهای مدیریت سازه ای (14 مارس - 23 اسفند)day of action for rivers » منتشر شود.
فاطمه ظفرنژاد، پژوهشگر آب و توسعه پایدار:
اهالی دانش با ژرفاندیشی و ارزیابی فرانگر آشنا هستند. اهالی دانش، چراغی از طلب حقیقت در دست میگیرند و از داوری بر پایه منافع شخصی و شرکتی میپرهیزند. دریغ که ما کارگزاران دولتی (در قوه مجریه یا مقننه یا...) دانش را با چند ریختواره (فرمول) منسوخ شده یا با الگوبرداری و تقلید کور اشتباه میگیریم. دنیا مدارک کاغذی را در برابر پژوهش حقیقی و خبرگی ژرفاندیشانه کنار گذاشته است. خبرگان دانش بومی در همایشهای سازمان ملل شرکت میکنند و از آنها برای اصلاح بلایی که بهنام دانش بر سر منابع جهان آمده پرس و جو میشود. ما درصددیم، مجلس که باید جای نمایندگان مردم باشد را از دارندگان مدارک کاغذی بالاتر از لیسانس پر کنیم تا هر چه بیشتر از دانش بومی بیبدیل کشاورزان، قناتکاران، معماران ارزشمند و پرآوازه این سرزمین کهن فاصله گرفته باشیم و هرچه بیشتر طرحهای مخرب از دست سدسازیهای نیازسنجی نشده، گزینهیابی نشده، تحلیل اجتماعی نشده، تحلیل زیستمحیطی نشده و نامؤثر و ناکارآمد را بدون هیچ نظرپرسی از اهالی آبخیزها و صاحبان حقابهها و مراتع تصویب و اجرا کنیم.
اسناد نشان میدهند که بزرگترین دریاچه جنوب غرب آسیا تا چند سال دیگر ناپدید میشود و سلامت و معیشت میلیونها انسان حوضه آبریز ارومیه با خطر روبهرو است اما ما به ساختوسازهای مخرب ادامه میدهیم. تصاویر خشکیدن کارون، پرآبترین رود کشور، که زمانی قابل کشتیرانی بود در ما احساسی برنمیانگیزد و پرسشگران را احساساتی میخوانیم. نمیخواهیم بدانیم که هستی و معاش میلیونها انسان با این رودخانه پیوندی ناگسستنی دارد. پس از تالاب گاوخونی، تا صدها کیلومتر در بالادست زایندهرود خشکیده و شهر تاریخی اصفهان با بحرانی هرگز نیازموده روبهرو است اما این هم از دیدگاه ما مسئله مهمی به شمار نمیرود. به ما چه مربوط که دهها هزار کشاورز پاییندست زاینده رود با چه سرنوشتی رودرروهستند؟ به ما چه که شهر تاریخی ورزنه نابود میشود؟ ما سد میسازیم و کانال انتقال میزنیم. با آنکه بیبصیرتی چشمگیرمان به اثبات رسیده اما تاب نمیآوریم کسی از ما بپرسد چرا حتی برای یکی از سدهای ساختهشده در 50 سال گذشته ارزیابی راستیآزمایی نداریم؟ یا بپرسد چرا سد کشاورزی دز عمرش تمام شد و شبکهاش به اتمام نرسید ولی ما هزینه سنگین مطالعه و اجرا و بهرهبرداری بیش از 1270 سد را بر دوش مردم و بودجه عمومی گذاشتهایم؟
بر تضییع حقوق جوامع بومی آبخیزها چشم میبندیم و با اتکا به مدرک کاغذیمان، پرسشگر را به «پول گرفتن برای خراب کردن صنعت سدسازی» متهم میکنیم. با اتکا به شرکت پرقدرت دولتیمان، پرسشگر را به «پوچگرایی» و «الکی بودن!» متهم میکنیم.
اگر از ما بپرسند که «ارزیابی زیستمحیطی واقعی چیست؟» میگوییم «اولا یک کارفرما و متولی برای کار تعریف بشود... این متولی باید در سازمان خودش آدم و هزینه برای این کار دیده باشد... بعد این کار را با قراردادهای مشخص... واگذار میکنیم».
به زبان مردم یعنی: در برج الهیه یا سایر برجهای گرانقیمت تصمیمگیری وزارت نیرو مینشینیم، هر بلایی دلمان خواست سر حقابه و مراتع و منابع جوامع بومی مولد ارزشمند یعنی کشاورزان، عشایر، باغداران، ماهیگیران و... میآوریم، بدون پرسش از آنان، تصمیمگیری از بالا به پایین انجام میدهیم و نامش را میگذاریم برنامهریزی؛ البته چون ارزیابی زیستمحیطی را هم خودمان دستورش را صادر میکنیم، هرگز برخلاف منافع ما نظری نخواهد داد. اگر هم کسی جسارت کرد و ما را تأیید نکرد حذفش میکنیم و کار را به جای دیگری میدهیم تا سد را هرجور ما خواستیم تأیید کند. کشاورزان، عشایر و سایر گروههای مولد را هم که جلوی ورودشان را به همه جا و حتی به مجلس نمایندگان گرفتهایم چون مدرک کاغذی ندارند. اگر هم کسی بپرسد چرا در هزاران جلد گزارش تهیه شده برای 40سد حوضه آبریز ارومیه هیچ اشارهای به خشکیدن این بزرگترین دریاچه جنوب غرب آسیا نشده؟ میگوییم حرفش علمی نیست، پول گرفته... و اگر هم به قول خواجه شیراز محک تجربه به میان آمد و ما سیه روی شدیم، میگوییم احساسی نباید برخورد کرد که شمار ما بیشتر، دیوار حاشا بلند و بازار افترا پررونق است.
و بدینسان است که تالابها و دریاچهها را خشکاندهایم، میلیونها هکتار جنگل را نابود کردهایم، زیستگاهها را تخریب کردهایم، همه رودهای مهم، حتی رودهای دائمی مانند زاینده رود و کارون قابلکشتیرانی را خشکانده و همه تقصیر را گردن طبیعت و جوامع بومی انداختهایم. خیالمان هم راحت است که این دو، وکیل و سخنگو ندارند. میلیاردها مترمکعب آب محدود کشور را از پشت سدها به دست تبخیر دادهایم، ناپاکترین و گرانترین برق را تولید کردهایم و پی در پی برقابی افتتاح میکنیم، در حالیکه میدانیم کارایی برق کشور تنها 38درصد است،کارایی آبیاری کشور 35-30درصد بیشتر نیست و پشت سر هم سد کشاورزی افتتاح کردهایم. ادعا میکنیم 3/3میلیون هکتار به سطح کشت آبی کشور افزودهایم و شواهد زیادی در دست است که نه تنها سدسازی به سطح زیرکشت کشور نیفزوده که از آن کاسته است. تنها، مصرف آب و برق را تا 7 و 4 برابر ضابطههای جهان در شهرهای ایران بالا بردهایم و به این میگوییم توسعه!
صریح، شفاف، رک
دکتر اسماعیل کهرم ، استادمحیط زیست:بنده هم مقاله مربوط به مصاحبه افلاکی (همشهری) و معاون فنی و پژوهشی شرکت توسعه منابع آب و نیرو (بزرگترین متولی و مدافع سدسازی کشور) را خواندم. الحق والانصاف، هر دوطرف از مواضع خود به صراحت تمام، دفاع کرده بودند. آنچه باعث تأثر و تعجب من شد، شکاف بسیار عمیقی است که بین یک محیطزیستنگار مجرب و یک مدافع سدسازی در مقام بالا، وجود دارد. مگر هر دوی اینها ایرانی، تحصیلکرده و خواهان پیشرفت، ترقی و توسعه ایران نیستند پس چرا باید این شکاف عظیم در نظرات آنها باشد؟حقیقت آن است که متأسفانه مهندسان مملکت ما بهنحوی تعلیم میبینند که فقط تخصص خود را (مانند سدسازی، راهسازی، مهندسی سازه و...) میبینند و برخلاف کشورهای پیشرفته، مهندسان با مسائل مربوط به محیطزیست آشنا نمیشوند.
اکنون سالهاست که در دانشکدههای فنی و محیطزیست کشورهای مترقی، درسهایی از محیط طبیعی و اهمیت آن ارائه میشود و دانشجویان با تأثیرات منفی سازههای مهندسی، بر محیط طبیعی آشنا میشوند و در مملکت ما...؟ اکنون بر چند مورد که در این مقاله به آن اشاره شده، مروری خواهیم داشت.در این مقاله به وجود قوانین مستدل و محکم در مورد ارزیابی زیستمحیطی و سدسازی اشاره شده و چنین بهنظر میرسد که وجود قوانین محکم، فیالنفسه کافی است در حالی که به قول سعدی «به عمل کار برآید به سخنرانی نیست.» این قوانین وقتی وجاهت مییابند که بهخوبی به مرحله اجرا درآیند. ما میدانستیم که اصل پنجاهم قانون اساسی ما کاملترین و مترقیترین قانون در جهان است ولی ما تا چه حد به آن عمل کردهایم؟ چقدر؟ اینجاست که مفهوم ارزیابی واقعی مشخص میشود.
ارزیابی زیستمحیطی توسط کارشناسانی صورت میگیرد که به قول آقای مهندس بزرگزاده در استخدام سازمان حفاظت محیطزیست هستند ولی آیا این کارشناسان استقلال کامل را دارند یا باید تصمیمات و آرای خود را از رؤسای خود سؤال کنند؟ بنابراین ارزیابی زیستمحیطی مسئلهای فرمایشی میشود که نتایج آن را در خشکشدن دریاچه ارومیه میبینیم.
در دوره دبستان یاد دارم که معلممان میگفت نمیتوان 2میوه مختلف را با هم جمع و یا تفریق کرد، مثلا 5پرتقال با 10 سیب را نمیتوان جمع کرد! در این مقاله میبینیم که آقای مهندس سدساز بحث میکنند که مزایا و ضررهای ناشی از ایجاد سد را بررسی میکنند و اگر مزایا چربید سد را میسازند! این یک قیاس معالفارق و روش کاملا اشتباه برای ارزیابی است. کدام سد برای محیطزیست منافع میتواند داشته باشد. بنابراین سدها برای محیطزیست کاملا زیانبخشاند و مزایای آنها در زمینههای کشاورزی و اقتصاد ناپایدار است. چگونه زیانهای ناشی از احداث سدها را بر محیطزیست با منافع اقتصادی میتوان مقایسه کرد؟ نهایت سعی در ساختن سدها باید کاهش زیانهای تحمیل سد بر محیط باشد و نه مقایسه با منافع ظاهری و زودگذر. در درازمدت حتی منافع ظاهری احداث سدها به مضار تبدیل میشوند. آمارهایی در مورد تعداد سدها در ایالات متحده آمریکا و اروپا ارائه شده که باز هم قیاس معالفارق است. اولا ایالات متحده آمریکا از نظر وسعت 6برابر ایران عزیز ماست. ثانیا رشد جمعیت در ایران در جهان بیسابقه بوده و در ظرف 30سال به 2برابر و بیشتر افزایش یافته و طبیعتا میزان آب نسبت به هر نفر شده است.
در تائید این نظریه که دوران سدسازی سپری شده 2نکته را ذکر میکنم؛ اولا تعداد سدهایی که در ایالات متحده تخریب شدهاند (به علت تأثیرات منفی بر محیطزیست) خود گویای توقف برنامه سدسازی است و دوم آنکه بانک جهانی در پنجاهمین سال تولد خود اعلام کرد که 80درصد از سدهایی که در جهان بنا شده (متوسط بانک جهانی) نباید احداث میشدند زیرا زیان آنها بر محیطزیست، منافع آنها را تحتالشعاع قرار داده است؛ به عبارتی «عدمش به ز وجود!» آنچه ما در مورد ساختمان سدها لحاظ نکردهایم اولا موقعیت مکانی سدهاست (سد سفیدرود را در نظر آوردید که بهعلت موقعیت نامناسب، 50درصد از عمر مفید آن کاهش یافته) و بعد آنکه وقتی سد را احداث کردیم، حقابهای برای تالاب، رودخانه یا دریاچه پاییندست درنظر نمیگیریم. حدود 7سال پیش وزیر نیرو که احداث سدهای روی رودخانههای دریاچه ارومیه را تایید کرده بود، جایزه وزیر زیستمحیطی را دریافت کرد! عدم تعیین حقابهای برای دریاچه ارومیه، این دریاچه را به سوی مرگ سوق داد، همچنین تالابهای کمجان، طشک تبریز و بختگان را سد سیوند به اعدام محکوم کرد!
35 سد روی رودخانههای مشروبکننده دریاچه ارومیه احداث شده، میگوییم 20درصد از آب پشت سد را برای حیات دریاچه آزاد کنید، میفرمایند آبی ندارند! اگر آب ندارند چرا سد ساختید و چرا 10 سد دیگر هم در دست ساخت دارید؟ شاید نانی در آن است! ما زمانی قهرمان سدسازی شدیم که سایر رقبا بر سر عقل آمدند و صحنه مبارزه و رقابت را خالی کردند و اما در یک نکته با آقای مهندس کاملا هم عقیدهام و آن اینکه «امروز ما هستیم و فردا نیستیم».
پس امروز با دقت و وسواس و دانش بیشتری طبیعت را حفظ کنیم. این به نفع ما و آیندگان خواهد بود.
آنچه عیسی بزرگزاده گفت و آنچه نگفت!
محمد درویش، عضو هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور: سرانجام پس از مدتها انتظار، هفته گذشته یکی از مدیران ارشد صنعت سدسازی کشور- آقای مهندس عیسی بزرگزاده، معاون فنی و پژوهشی شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران - تن به گفتوگویی صریح با پرمخاطبترین روزنامه سراسری کشور - همشهری - داد تا در برابر پرسشهای اسدالله افلاکی، خبرنگار سرد و گرم چشیده صفحه محیطزیست این روزنامه پرسابقه، از حقانیت خود و دستگاه عریض و طویل متبوعش دفاع کند.
اینک ضمن قدردانی از این مدیر شجاع که حاضر شد در این گفتوگو شرکت کرده و در انتها نیز با صداقتی تحسینبرانگیز اعتراف کند که دانستههای علمی و فنی ایشان، توان پاسخگویی به تمام پرسشهای مطروحه را ندارد، میکوشم تا به واکاوی مختصری از این گفتوگوی کمنظیر بپردازم.
شاید مهمترین نکاتی را که بزرگزاده در این گفتوگوی سهساعته بر آن پای فشارد بتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1- تمامی سدهای ساخته شده در کشور دارای ارزیابی محیطزیستی بوده که صحت آن از سوی سازمان حفاظت محیطزیست کشور مورد تأیید قرار گرفته است، بنابراین، اگر فرضاً تبعات زیانباری از ساخت این سدها متوجه محیطزیست و منابع طبیعی کشور هم شده باشد، مقصر ما نیستیم! هستیم؟
2- خوزستان و غرب کشور با 12درصد مساحت، 50درصد کل آب قابل استحصال ایران را در خود دارد. اگر آنجا سد نسازیم، 50درصد آب را کنترل نکردهایم. این واقعیتها را باید شما و دوستانتان در نظر بگیرید. این طور نیست که ما بتوانیم جای دیگر سد بزنیم یا اینکه میگویید قناتهای یزد کار سد را میکند؛ اینها غلط است. کسانی که چنین اظهارنظرهایی میکنند دانششان کم است و اطلاعات کافی ندارند.
در پاسخ به جناب عیسیزاده باید متذکر شد تا زمانی که کارفرمای اغلب دولتی ذینفع در اجرای طرح سدسازی، پرداختکننده هزینه مطالعات ارزیابی اثرات زیستمحیطی سد یا همان EIA است، نمیتوان و نباید از این نوع مطالعات ارزیابی، انتظار بیان واقعیت علمی محض و قضاوتی عادلانه را داشت زیرا خود ایشان بهتر میدانند که اگر نتیجه مطالعات ارزیابی اثرات زیستمحیطی سدی توسط مهندسین مشاور، گزینه عدماجرای سد باشد، کارفرما به اشکال گوناگون و تمهیدات مدیریتی قابل درک! مشاور را برای تغییر نتیجهگیری تحت فشار قرارداده و درصورت عدمتبعیت، از انعقاد قرارداد در سایر مطالعات با آن مشاور اجتناب میکند. سدهای بسیاری که پس از ساخت با عوارض زیستمحیطی شدید مواجه شدهاند ولی نتایج مطالعات ارزیابی اثرات آنها مثبت بوده است و تعداد بسیار اندک مطالعات ارزیابی اثرات زیستمحیطی سدها و سایر طرحهایی که به گزینه نتیجه عدماجرا رسیدهاند، گواه روشنی بر این حقیقت تلخ است. به دیگر سخن، تا زمانی که یک نهاد مستقل از نظر مالی و اجرایی عهدهدار انجام مطالعات ارزیابی زیستمحیطی نشود، نمیتوان و نباید انتظار چندانی از چنین مطالعاتی برای مهار فعالیتهای طبیعتستیزانهای داشت که به نام توسعه و آبادانی در کشور کلید میخورد، این در حالی است که نباید فراموش کنیم، حتی نوع وزندهی به پیراسنجههای موجود در ماتریس ارزیابی بهنحوی مصوب شده است که مؤلفههای اقتصادی- اجتماعی همواره از ضرایبی بالاتر بهرهمند شده و در نتیجه همین موضوع سبب میشود تا در شرایطی برابر، امتیاز منفی ارزیابی محیط فیزیکی و گیاهی و جانوری در برابر امتیاز مثبت قابل توجه بخش اقتصادی نادیده انگاشته شود.
نکته دوم آنکه هرگز کسی سدسازی را بهعنوان یکی از گزینههای سازهای در اعمال مطلوب مدیریت آب رد نکرده است بلکه حرف منتقدین سدسازی در شکل کنونی آن این است که چرا باید همواره سدسازی نخستین گزینه باشد و نه آخرین گزینه؟ و چرا فعالیتهای وزارت نیرو در بخش مدیریت غیرسازهای در مقایسه بخش سازهای اینگونه حقیر و فقیر است؟ وقتی به شهادت آمارهای رسمی، هنوز شبکههای آبیاری بیش از 70درصد از سدهای ساخته شده تکمیل و بهرهبرداری نشدهاند، چرا باید کلنگ احداث سدی جدید بر زمین زده شود؟ مگر همه ما در یک کشور زندگی نکرده و نباید منافع ملی برایمان از منافع بخشی و سازمانی ارجحیت داشته باشد؟ آیا سزاوارتر نیست به جای آنکه پول مملکت صرف ساخت سدهای جدید شود، نخست بکوشیم تا نرخ فرسایش خاک را در بالادست سدها کاهش داده و با افزایش راندمان آبیاری در بخش کشاورزی، عملاً امکان بهرهوری مطلوبتر از این ماده حیاتی را افزایش دهیم؟ آیا خردمندانه است که جلگه خوزستان را بخشکانیم تا کشاورز یزدی، همچنان در تبخیر سالانه بالای 4 هزار میلیمتر یونجه بکارد یا در رفسنجان، همچنان پسته کاشته شود یا به صنایعی در کرمان و یزد مجوز بهرهبرداری دهیم که در شمار پرمصرفترین صنایع در حوزه آب هستند.
این است نمونه آن پرسشهایی که هنوز مدیران آب کشور نتوانستهاند یا نخواستهاند به آنها پاسخی دهند؛ نمونههایی که در برابر همه پرسشهای بدون پاسخ در این حوزه، البته بسیار اندک است! نیست؟ وقتی پس از 40سال هنوز شبکههای آبیاری سدهای دز و سفیدرود به بهرهبرداری کامل نرسیدهاند، وقتی که بیش از نیمی از ظرفیت سد کرخه در کمتر از 5 سال از رسوب انباشته شده است، وقتی سد پانزده خرداد نه تنها نتوانست مشکل آب قم را حل کند که خود به یکی از عوامل اصلی خشک شدن دشت مسیله و افزایش نرخ بیابانزایی در منطقه انجامید، وقتی که تقریباً تمامی تالابهای مهم کشور در پایین دست سدهای بزرگ ایران به مرز نیستی کامل نزدیک شدهاند و اینک جز خاطرهای از بختگان، طشک، کمجان، گاوخونی، ارومیه، شادگان، هورالعظیم و... نمانده است، دیگر چه جای دفاع از ارزیابی زیستمحیطی این سازههای غولآسای سیمانی میماند که در بسیاری از نقاط نه توانستهاند انرژی الکتریکی درخوری به شبکه برق کشور بیفزایند و نه آبی را به مزرعه رسانده و به افزایش تولید پایدار کمک کنند، در حالی که البته همچون طشتکهای تبخیر، آب فراوانی را در پشت خویش به هدر داده و در آسمان دود کردهاند.