اولین بار حدود هشتاد سال پیش، یک نویسنده مجارستانی به نام Frigyes Karinthy نظریه شش درجه جدایی را مطرح کرد. البته در آن زمان نه کسی این نظریه را قبول کرد و نه خودش آن را جدی گرفت.
اما سالها بعد یک جامعه شناس آمریکایی به نام استنلی میلگرام با ارائه نظریه دنیای کوچک "small world" سعی کرد تا همان مفهوم را برساند.
استنلی میلگرام به دنبال پاسخی برای چگونگی ارتباط افراد با یکدیگر بود. او میخواست بداند که ارتباط انسانها یک ارتباط یک به یک است یا به در شبکهای محدود روابط شکل میگیرد.
او برای رسیدن به مکانیزم روابط انسانی دست به یک آزمایش زد. ١۶٠ پاکت آماده کرد و برای ١۶٠ نفر که در ایالت نبراسکا زندگی می کردند فرستاد و از آنان خواست که به هر طریق که صلاح میدانند پاکت را بدست یک کارگزار بورس که در ایالت ماساچوست زندگی میکرد برسانند.
نتیجه نهائی مطالعه میلگرام این بود که اکثر نامهها پس از طی ۵ یا ۶ مرحله به دست فرد مورد نظر رسیده بود.
آنالیز ماجرا
از مجموع پاکت ها ٢۴ تای آنها به آدرس منزل کارگزار بورس پست شده بود. از این تعداد ١۶ تای آنها از مسیر یک فروشنده لباس به نام Mr. Jacobs بدست او رسیده بود. بقیه پاکتها به محل کار کارگزار مورد نظر پست شده بود که اکثر آنها از طریق دو نفر که میلگرام از آنان با عنوان آقای براون و آقای جونز نام می برد به مقصد رسیده بودند.
دهها نفر بدون اینکه به یکدیگر ارتباطی داشته باشند از فاصله ٢۵٠٠ کیلومتری از طریق تنها سه نفر به فرد مورد نظر مرتبط میشوند. در پله اول افراد پاکت را به یک دوست دانشگاهی قدیمی، یک فامیل یا یک همکار در شهری دیگر پست کرده بودند که اکثرا در ایالت های مختلف زندگی می کردند. اما نهایتا اکثر پاکت ها به کانال سه نفر محدود می شدند.
مفهوم "شش درجه جدائی" این نیست که الزاما هر دو نفر حتما با ۵ یا ۶ واسطه به یکدیگر مرتبط میشوند بلکه گروهی کوچک از انسانها هستند که همچون لینکی تمام آدمها را که در شبکههای مختلف قرار دارند بهم وصل میکنند. این افراد "وصل کننده" (Connectors) نامیده میشوند.