تصویر خود را در روزگاری دید که با جثه کوچکش رحلهای قرآن را در بغل میگرفت و یک به یک جلوی دختران همسنوسالش که دور تا دور اتاق نشسته بودند میگذاشت تا کلاس قرآن مادر شروع شود. در اتاق پنج دری آن سوی حیاط که به اتاق شعر معروف بود، پدر اشعار حافظ را میخواند و دوستانش هرازگاهی با صدای احسنت احسنت از این سوی حیاط او را همراهی میکردند. جواد گفت: «سرور اعظم! دیرت نشه؟»سرور اعظم با صدای همسرش به خود آمد.
تصویر گذشته از گوشه آینه محو شد. نفس عمیقی کشید و به اتاق بچهها رفت. سودابه و سیامک در خواب ناز فرو رفته بودند. بالای سرشان خم شد و گونههایشان را بوسید و برایشان دعاکرد. درِ اتاق سعید باز بود، اما کسی در آن نبود. یکه خورد. ناگاه نگاهش به سوی حیاط کشیده شد. سعید را دید که با سینی آب و قرآن و سبزه ایستاده بود. لبخندی همراه با آرامش روی لبانش نقش بست. جواد همسرش را تا در خانه بدرقه کرد. لحظه خداحافظی بود. سرور اعظم به چشمان جواد خیره شد و نگاه هر دو به هم گره خورد.
جواد مثل همیشه به او اطمینان داد از بچهها مواظبت میکند و گفت: «همیشه همراه تو بودهام و خواهم بود. مطمئنم تأثیر نوشتهها و اشعارت کمتر از کار رزمندگان نیست.»سرور اعظم با نگاهی توأم با شرم پاسخ داد: «من هم ایمان دارم که اگه همراهی و همدلیهای تو نبود، نوشتههای من رنگ نمیگرفت. تو با این ایثار و گذشتی که میکنی، تو ثواب این کار با من شریکی.»سرور اعظم قرآن را بوسید، آن را باز کرد، سوره فتح را خواند و دعا کرد. خم شد و از زیر قرآن گذشت. کمی از آب کاسه سفالی نوشید. به چشمان سعید خیره شد و گفت: «میدونم خیلی دلت میخواد تو این سفر با من به جبهه بیایی، اما زمان امتحانات پایان ساله.
حتما در سفر بعدی تورو با خودم میبرم.» بغضی در گلوی سعید گره خورده بود، یارای حرف زدن نداشت و مدام لبانش را میجوید. اشک روی گونههایش نقش بست. مادر اشکهای سعید را با دستانش پاک کرد. پیشانیاش را بوسید و دوباره از زیر قرآن گذشت. سپیده صبح بود و هوا کمی روشن. سرور اعظم، با گامهایی محکمتر از قبل در انتهای کوچه با سپیده صبح رهسپار شد. او رفت تا خود سپیدهای دیگر شود؛ سپیدهای از جنس شعر و ادب و هنر؛ سپیدهای در قامت ایثار، وقار و شجاعت.
آیین پاسداشت مقام سروراعظم باکوچی یا همان سپیده کاشانی که در دوره دفاع مقدس با اشعار و حضورش در جبههها به رزمندگان ایرانی روحیه میبخشید، امروز و فردا با همکاری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان اصفهان در زادگاهش برپا میشود. این نخستین مراسم گرامیداشتی است که برای سپیده کاشانی گرفته میشود.
غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس، در گفتوگو با همشهری، برپایی بزرگداشت سپیده کاشانی را پس از سالها فراموشی اقدامی ارزشمند برمیشمرد و میگوید: «برخلاف 3-2 سال اول انقلاب که اشعار خانم کاشانی مرتب با آهنگهای مهیج از صدا و سیما پخش میشد، اکنون سالهاست که خبر و اثری از او در برنامههای رادیو و تلویزیون پیدا نمیشود. این روا نیست که یکباره مرکب محو بر نام کسانی کشیده شود که هنر و ذوق خودشان را در آن روزهای سخت به انقلاب تقدیم کردند.»
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی
خاطر نشان میکند: «در انقلاب اسلامی دسترسی ما از میان همه هنرها، به شعر زودتر صورت گرفت. ما قبل از انقلاب تجربه هنری نداشتیم. نیروهای متدین و متعهد نمیتوانستند در آن فضای آلوده وارد عرصه سینما شوند یا در هنرهایی مانند نمایش و موسیقی تجربه کسب کنند. اما شعر هنری بود که گرچه در اختیار دیگران هم بود ولی ریشه در عرف و سنت و تاریخ و زبان ما داشت و حتی خود امام(ره) هم شاعر بود، به همین دلیل نخستین هنری که در این فضای حماسی به کمک آمد، شعر بود. از همان روزهای قبل از پیروزی انقلاب «خمینیای امام» سروده شد و موقع ورود امام(ره) در فرودگاه مهرآباد خوانده شد که این نخستین پیوند رسمی هنر با انقلاب اسلامی بود.
وی درباره سابقه آشنایی خود با سپیده کاشانی چنین میگوید: «از شاعرانی که از همان ماههای اول انقلاب با شعر و شخصیتشان آشنا شدیم، خانم سپیده کاشانی بود. دقیقاً یادم نیست که نخستینبار در کجا و به چه مناسبتی با ایشان ملاقات کردم، اما در سال1358 بنده عضو شورای سرپرستی صدا و سیما شدم و بهدلیل ارتباط خانم کاشانی با رادیو و تلویزیون، بنده هم ایشان را شناختم و دیدم خانمی است بسیار با شخصیت، مؤمن، عفیف، نجیب، متین، دارای ذوق شاعری، بینام و نشان، بیتکلف، با اخلاص و بسیار مهربان.»
حداد عادل ادامه میدهد:«بعدها، سعی کردیم در کتابهای درسی آن زمان از شعر ایشان استفاده کنیم. برای نمونه، در کتابی که سال61 بهنام ادبیات انقلاب اسلامی تألیف کردم که در سال آخر رشته علوم انسانی آن زمان تدریس میشد، نمونههایی از شعر خانم سپیده کاشانی را درج کردم. با این حال پس از فوت ایشان، به سرعت نام و آثارشان از یادها رفت و دیگر نشنیدم که سرودی و آهنگی از ایشان پخش شود که تا این اندازه سکوت و فراموشی هم خوب نیست.»
سیدمحمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، نیز در دیدار با اعضای ستاد همایش بزرگداشت زندهیاد سپیدهکاشانی یادآور میشود که باید زودتر از اینها برای سپیدهکاشانی بزرگداشتی برگزار میشد.
وی با بیان اینکه اشعار سپیدهکاشانی همچون سند افتخاری برای کشور ماندگار خواهد ماند، میافزاید:«باید قدر این ذخایر و گنجینهها، با ساخت فیلم و سریال و برگزاری کنگرهها دانسته شود تا از فراموشی آنها جلوگیری کنیم.»
چراغی که زود خاموش شد
حمید سبزواری، چهره ماندگار در حوزه ادبیات فارسی، سپیدهکاشانی را شخصیتی آراسته به سجایای انسانی میداند و درباره او میگوید: «او شاعری است که با احساسات پاک انسانی فریاد معرفت سر میدهد.»خاطرات استاد سبزواری از مرحوم سپیده کاشانی بسیار شنیدنی است. او وقتی درباره سپیده کاشانی میگوید، قطرههای اشک به چهرهاش مینشیند که نشان میدهد هنوز خود را سوگوار بانویی میداند که دوشادوش کاروان شعر انقلاب حرکت کرد و تا پایان عمر از پا نایستاد.
استاد سبزواری میگوید: «سپیده چراغی بود که زود خاموش شد. خانمی بود باسواد و باذوق و بسیار معتقد به مبانی اسلام پاک و آراسته به سجایای انسانی. حتی نامی که برایش انتخاب شده بود با روحیاتش کاملا منطبق بود».
وی اضافه میکند:«اعتقاد در شعر سپیده موج میزند؛ اعتقاد به خدا، به پیامبر و به اولیای خداوند. تعهد در آثار او چشمگیر است، او هرگز سخن به هوس نسرود. اشعارش هدفدار و موضعگیرانه است. سپیده، شعر را نوعی عبادت میدانست و این باور را به دیگران نیز توصیه میکرد. سپیده، خانمی بود پرجرات و جسور که در سختترین شرایط، از انجام وظیفه شرعی و وجدانی خود غافل نبود. هرگز از مبارزه با دشمن مهاجم دست برنمیداشت. با شعر، سرود، با حضور در سنگرهای مقدم جبهه و پشت جبهه و حتی با خواندن شعر، مایه تشجیع و ترغیب بود.»
مشفق کاشانی، از ادیبان نامدار معاصر کاشان، نیز در بیان شخصیت این بانوی شاعر میگوید: «سپیده کاشانی به کاروان شکوهمند شعر انقلاب پیوست و تا آخرین لحظههای زندگی پربار خود به خلق آثاری ماندنی پرداخت. او همچنین در شورایعالی شعر صدا و سیما، شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عضویت داشت. خانم کاشانی با علاقه بسیار زیادی به راهنمایی شاعران نوخاسته و جوان میپرداخت و اندوختههای ادبی و تجربههای شعری خود را با کمال میل در اختیار جوانان و علاقهمندان قرار میداد.»
صائم کاشانی از شاعران معاصر کاشان در بیان و تعریف شخصیت سپیده کاشانی سخن خود را با شعری از او آغاز میکند:
آن دستها که شاخه گل هدیه داشتند
پنهان شدند در پس دیوارهای دور
افکنده بر سر ما ابر سرنوشت
تا کارگاه ابر، ببافد حریر نور
این شاعر معاصر کاشانی خاطرنشان میکند:«سپیده کاشانی کلام خود را با ارزشهای فرهنگی زمان پیوندی ناگسستنی میزند و همین پیوند موجب شد تا در دوره دفاع مقدس از نخستین شاعران مقاومت، آزادی و عدالت انسانی به حساب آید. بسیاری از سرودههای او را باید آیینه شقایقها بدانیم؛ آیینهای که میتوان در وسعت نورانی آن خورشید پرفروغ شهادت، ایمان، عاطفه و عرفان را به نظاره نشست.»