در این همایش که نام جالبی داشت، البته بیش از آنکه ادبا و شعرا حضور داشته باشند، فیلسوفان سخن گفتند؛ رضا داوری اردکانی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، حسن بلخاری و کوروش کمالی سروستانی، با عنوان واحد «همزمان و در زمان با حافظ». از این چهار نفر البته کوروش کمالی سروستانی ادیب است اما نام او بیش از هر کس دیگری، همواره همراه سعدی شنیده شده است. کمالی سروستانی رئیس مرکز سعدیشناسی است اما همین که دو کتاب حافظشناسی تالیف کرده و «مکتب ادبی شیراز» و «تاریخ ادبیات فارس» را نوشته است، کفایت میکند برای اینکه در همایش همزمان و در زمان با حافظ سخنرانی کند؛ همایشی که دیروز، یک روز پیش از روز حافظ برگزار شد تا رسانهها بتوانند اخبارش را پوشش دهند!
این درست نکتهای است که در قلب نامگذاریهای تقویم قرار میگیرد. حافظ، سعدی، مولوی، عطار، خیام و باقی آنها که در روزی از 365روز تقویم نشستهاند، بیش از آنکه بنا بهعلتهای روشن و تصمیمی از سر شناخت و دانش این مقام را به دست آورده باشند، از سر میل مسئولان برای نمایش کارهایشان است؛ نتیجه آنکه همه بزرگداشتهایی که در روزهای یادشده انجام میگیرد، دستبالا برگزاری همایشی است با حضور چند چهره معمول و مرسوم که جنبهای از جنبههای فراوان چهرههای فرهنگی بزرگ ما را در چند دقیقه توضیح میدهند؛ همایشی که بیش از همه، برای خالی نماندن تقویم است وگرنه چرا مردم در بزرگداشت روز مردمیترین شاعرشان نقشی ندارند؟ اعتماد مردم به حافظ چنان است که حتی اجازه میدهند و حتی از او بااحترام و طی مراسمی ویژه خواهش میکنند آیندهشان را توضیح دهد یا خیالشان را در امور معمول زندگی و تصمیمهایی که گرفتهاند، راحت کند یا... .
دستیابی به جایگاهی که عامه مردم برای فال از سرودههای یک شاعر بهره گیرند، یک بار در تاریخ رخ میدهد و این جایگاه تنها در اختیار حافظ است؛ جایگاهی که لقب لسانالغیب را برای او به ارمغان آورده است و دیوان اشعارش را در کنار قرآن گذاشته است... .
با این همه عجیب است که بازهم تنها همایشی یک روز زودتر... و همین؛ هرچند که بزرگانی چون داوری اردکانی، ابراهیمی دینانی، کمالی سروستانی یا بلخاری، همواره حرفهای تازهای دارند و ضرورت حضورشان در عرصههای جدیتر فهم حافظ و دیگر بزرگان کشور، کاملا روشن است؛ همانطور که همین یک جمله از زبان فیلسوفی چون داوری اردکانی، برای درک این ضرورت کافی است: «زبان شعر، زبان مفهومی نیست. من از زمانهای که از شعر قهر کردهاند، راضی نیستم.»
داوری اردکانی گفت: مسئله این است که زبان شعر، زبان مفهومی نیست. من از زمانهای که از شعر قهر کردهاند، راضی نیستم. ما در کنه ذات خودمان، در عمیقترین لایههای وجودی خودمان، به شعر نیاز داریم و شعر به آنجا توجه میکند. اگر حافظ و سعدی را میخوانیم، از این جهت است که با وجود اصیل ما و وجود اولیه ما سر و کار دارند. او تأکید کرد: اگر در تاریخ در میان آدمیان شعر نباشد، آدمی وجود ندارد. آدمها میتوانند شعر بلد نباشند، اما بشر بدون شعر نمیتواند زندگی کند. ما از زبان برای بیان موزون و مقفا استفاده میکنیم. حافظ در برخی از اشعارش به ماهیت شعر اشاره کرده است. البته این شعرها بهترین شعرهای حافظ نیستند. وقتی جایی مضمون بر شعر شاعر غلبه میکند، آن شعر بهترین شعر نیست.
هگل درباره صورت و ماده شعر، بحثهای خوبی کرده است. صورت و مضمون یک وقت و در موارد نادر در آثار بزرگان شعر، یکی میشوند. شما نمیتوانید مضمون را از صورت جدا کنید. این اوج شعر است که صورت و مضمون یکی هستند. داوری اردکانی در ادامه عنوان کرد: ما هرچه داریم، به زبان تعلق دارد. همه آنچه درباره آدم گفته میشود، به زبان دانستن و زبانی بودن او برمیگردد. من مخالف نیستم که حافظ، معانی را نیز طرح کرده است؛ ولی اهمیت حافظ در بیان مطالب اجتماعی نیست. حافظ شاعر است. شعر برای چیزی نیست. همه شاعران چون از تعلقات آزاد میشوند، لحن عرفانی پیدا میکنند. اما حافظ عارف نیست؛ حافظ است. سنایی و عطار عارف هستند، مولوی هم مؤلف عرفان است. اما هرجا مضمون و عرفان غلبه میکنند، شعر سست میشود. هرجا شما احساس میکنید این شعر، شعر بزرگی است، اصلا در فکر مطلبش نخواهید بود. شعر با تفکر همان رابطهای را دارد که با زبان دارد.
غلامحسین ابراهیمی دینانی هم گفت: تنها آدم، شاعر است و این فصل حتی ذاتیتر از ناطق بودن انسان است؛ یعنی نطق همان شعر است. شعر تنزیل است، از بالا میآید و ساخته نمیشود. اول نبوت، بعد شعر و بعد سحر است. در زندگی حافظ ابهامات زیادی هست. روایات مختلفی درباره او شده است؛ اما حالا باید ببینیم حافظ خودش را چگونه طرح کرده است. در اینجا چند مسئله فلسفی به وجود میآید؛ اول اینکه روایت کردن چیست؟ دوم اینکه آیا موجودی میتواند خودش را روایت کند؟چه موجودی میتواند خودش را روایت کند؟ دینانی افزود: باید گفت که تنها انسان میتواند خودش را روایت کند؛ چون انسان تنها موجودی است که میتواند از خودش فاصله بگیرد؛ یعنی سوژهای است که خودش را به ابژه تبدیل میکند، به خودش مینگرد و خودش را روایت میکند. هرچه هم که انسان میگوید، از خودش میگوید.