تلقی عرفی و عامیانه، میراثفرهنگی را مترادف با آثار تاریخی میداند؛ بهویژه آثار مادی و ملموس همچون: ابنیه و اشیای داخل موزهها، حال آنکه میراثفرهنگی هیچیک از این آثار نیست بلکه این آثار همه از آن جهت ارزشمند هستند که دلالت بر میراثفرهنگی میکنند. آثار مادی و تاریخی دریچهای هستند که از طریق آنها میتوانیم نسبت به میراثفرهنگی معرفت پیدا کنیم؛ به عبارت دیگر، میراثفرهنگی مترادف است با حقیقت فرهنگ یا فرهنگ به مفهوم حقیقی آن. خود فرهنگ امری است فرابخشی، عمومی و در عین حال عمیق. فرهنگ را میتوان به درختی تشبیه کرد که ریشه، تنه، شاخه و برگ دارد و سال به سال تناورتر میشود.
درختِ فرهنگ، تظاهر آزمون و خطاهایی است که گروههای انسانی در مناطق مختلف برای غلبه بر چالشهای محیطی به کار بستهاند. معرفتی که انسان نسبت به محیطش پیدا میکند و راهحلهایی که برای زیست بهتر مییابد (بهعبارت دیگر رمز بقا)، نخست به دانش قابل انتقال و در حیثیتی بالاتر به دانایی و فرهنگ تبدیل میشود. به این اعتبار، فرهنگ امری روزمره نیست بلکه از دل قرون بیرون آمده است؛ از اینرو مدیریت کلان که فرهنگ را در تعارض با توسعه میبیند و میخواهد آن را ندیده بگیرد یا به زعم خود از نو، فرهنگسازی کند، تلاش عبثی میکند. اینگونه رفتارها با فرهنگ همانند شکستن شاخهای از درخت فرهنگ یا خراش دادن پوست آن است که در کلیت آن تأثیری ندارد و بهاصطلاح راهی به دهی نمیبرد، چرا که درخت تناور فرهنگ بیدی نیست که از این بادها بلرزد.
مفهوم توسعه مفهوم تازهای نیست. متأسفانه برای برخی این توهم وجود دارد که بحث توسعه از زمان تأسیس برنامه و بودجه مطرح شده است. مگر امکان دارد سرزمینی با وسعت ایران در طول تاریخ، سلسله مراتب مدیریت و برنامهریزی نداشته باشد؟ کمتر کشوری در جهان وجود دارد که در طول ۲۵قرن با این ویژگیها همواره موجودیت و تمامیت ارضی خود را حفظ کرده باشد. کدام کشور در دنیا وجود دارد که موجودیت یکپارچه و واحدی را بهصورت منظومهای با اجزای کاملا مرتبط به هم اداره کند؟ مگر این امر بدون برنامهریزی ممکن است؟
در حال حاضر برنامههای توسعه در ایران دچار مسائل عدیده است؛ یک مشکل اساسی آن است که نسبت به سرزمین ایران ناآشنا هستیم، از تنوع طبیعی و فرهنگی آن باخبر نیستیم و گاه ناگزیریم منابع اطلاعاتی کشور خودمان را از خارج تأمین کنیم. در این وضعیت برای برنامهریزان کشور، مردم بهبهان، تبریز، کنگاور، طبس و چابهار تفاوتی با هم ندارند. برنامهریزان فقط بر جمعیت، میزان تحصیلات و رقم سنی آنها انگشت میگذارند و تفاوت ماهوی میان آذریها و ساکنان حاشیه کویر را در نظر نمیگیرند؛ از اینرو یک قبا برای همه میدوزند؛ قبایی که اندازه هیچ کس نیست اما سازمان برنامهریزی از مردم میخواهد خودشان را به قامت قبای دوختهشده آنها درآورند. منظور از فرهنگسازی هم به این معناست که مردم خود را با قبای دوختهشده تطبیق دهند و این توقعی بیجاست. حال آنکه نخستین کسانی که باید دربارهشان فرهنگسازی شود برنامهریزان کشور هستند تا متوجه شوند که قبا را اندازه قامت مشتری بدوزند. دیگر آنکه برنامهریزان توسعه در پندار خود نقشهای کشیدهاند و خواستهاند آن را در زمین جامدی احداث کنند و دوست ندارند با توپوگرافی زمین برخورد کنند، در حالی که باید پذیرفت ایران دارای پستی و بلندیهای کمی و کیفی است. برنامهریزان ما به جای آنکه ایران را بفهمند، آرزو دارند ایران ژاپن شود؛ آن هم از نوع اسلامیاش یا کره یا مالزی.
ما هنوز همچون قرن نوزدهم به توسعه مینگریم. اصطلاح «توسعه پایدار» را باید فهمید. 20سال است که در ادبیات «توسعه» سخن از توسعه پایدار است ولی هنوز برنامههای توسعه ما از مفهوم «توسعه اقتصادی»ای استفاده میکند که نخستین تعریف از مفهوم توسعه است و نخستین نظری است که در مورد توسعه ابراز شده است. ما توسعه را در حد مهندسی سیویل (Civil) و با اکتفا به نازلترین کمیتها مد نظر قرار دادهایم و جاده، پل، کشت و صنعت و... را مصادیق توسعه شناختهایم و متأسفانه حرکت بر همین روال موجب شده که از ۱۳۵هزار روستای کشور ۵۲ هزار روستا خالی از سکنه شود. ایران مسیر طولانیای را برای توسعه در مفهوم جدید طی کرده است. حداقل پس از کودتای ۲۸مرداد، با افزایش درآمدهای نفتی، همواره تلاش کردهایم که در کشور توسعه ایجاد کنیم؛ رژیم گذشته با یک الگو و نظام جمهوری اسلامی با الگویی دیگر. مگر چند سال لازم است تا یک کشور توسعه یابد؟ سایر کشورهای دنیا این پروژه را چندساله به انجام رساندهاند و چرا ما توسعه پیدا نمیکنیم؟ سرمایهگذاری نکردهایم؟ کشورمان بیبنیه است یا منابع نداریم؟ به لحاظ کمی، غنیترین کشور از نظر منابع معدنی هستیم، کشورمان بسیار وسیع است و سواحل بسیار طولانی با آبهای آزاد دارد. چه چیزی نداریم که توسعهیافته نمیشویم؟
مسئله توسعه ایران از آنجا لاینحل مانده است که برنامه توسعه منطبق با کیفیات ایران نیست. زمانی کشور ما میتواند توسعه یابد که برنامه توسعه مبتنی بر توپوگرافی مزیتهای تاریخی- فرهنگی- طبیعی کشور باشد. کمتر سرزمینی در جهان هست که تنوع فرهنگی- تاریخی ایران را داشته باشد. ایران مثل گلستانی است که انواع و اقسام گلها در آن وجود دارد و هر گیاهی رفتار و مراقبت خاص خود را لازم دارد. هیچگوشهای از این گلستان به لحاظ فرهنگی خشک و کویری و عاری از حیات نیست و حتی در کویر سرزمین ما (طبس، فردوس و انارک) گونه فرهنگیای رشد کرده و آنجا را رونق داده است؛ مزیت نسبی ایرانیان در فرهنگ و تاریخشان است.
از این جهت ما یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان هستیم چراکه تاریخی طولانی و سرزمین وسیعی داشتهایم و تنوع طبیعی و طولانیبودن تاریخ موجب شده است که یکی از سرزمینهای ویژه به لحاظ فرهنگی باشیم. مردمان گوناگون ساکن در سرزمین ایران با وجود آنکه خلق و خوی فرهنگی واحد (قائمیت بالذات، رندی، جهانی بودن، خلاقیت، علو طبع و بلندپروازی) دارند در مزیتها با هم متفاوتند؛ در کشور ما ۱۴۰هزار نقطه قابل زیست- از کوچکترین روستاها تا بزرگترین شهرها- وجود دارد که ۱۴۰هزار گونه فرهنگی در کشور ایجاد کردهاند تا نمایشگاه عظیم ایرانی بودن را برپا کنند. اگر هر یک از اینها مشکل داشته باشند، کمیت ایران میلنگد. تنوع فرهنگی است که ضامن موجودیت و بقای این سرزمین بوده است. ثروت اصلی ما این است که رمز بقا در این سرزمین را میدانیم.
حال اگر بدون نگاه دقیق به داشتهها و ویژگیهای سرزمینمان بخواهیم برنامه توسعه را پی بگیریم راهی به عبث میپیماییم و مصداق این سخن امامصادق(ع) خواهیم بود: «اگر از راه کج بروی، هرچه بیشتر عجله کنی، از حقیقت دورتر میشوی».