گفتنی است این همایش فکری با حضور اساتید و صاحبنظران حوزه و دانشگاه با موضوع الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت از منظر تاریخی در روز شنبه 24اردیبهشتماه، مؤلفهها و بایستههای الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت طی روزهای 25 و 26 اردیبهشتماه، نظام اقتصادی اسلام و الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت در روز سهشنبه 27 اردیبهشتماه برگزار شد.پنجشنبه گذشته به اختصار چکیدهای از برخی از سخنرانیهای مدعوین در این همایش ارائه شد. اکنون نیز به اختصار سخنرانی برخی دیگر از اساتید مدعو در باره الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت از نظرتان خواهد گذشت.
بازنگری علوم انسانی
دکتر حمیدرضا آیت اللهی: در بحث الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، ابتدا باید معنای موردنظر خود از واژه پیشرفت را توضیح داد و بیان کرد که چه معنایی از پیشرفت در این اصطلاح مد نظر است و باید مطرح کرد که پیشرفت باید در چه زمینههایی باشد. شاخصههای ارزشی و فرهنگی، شاخصههایی هستند که نشان میدهند برای دستیابی به الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت چه مسیری باید طی شود. شاخصههای ارزشی نشان میدهند حقیقتا چه چیزهایی پیشرفت هستند و چه چیزهایی پیشرفت نیستند. همچنین شاخصههای فرهنگی شاخصههایی هستند که نشان میدهند در هر منطقهای چه چیزی پیشرفت است که ممکن است در نقطه دیگری آن چیز، پیشرفت محسوب نشود. تمام این فعالیتها با علومانسانی انجام میشود و در واقع متخصصان علوم انسانی باید در زمینه الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت اظهار نظر کنند و در حقیقت باید گفت که آنچه در الگوی اسلامی ـ ایرانی مطرح است، مستقیماً با علوم انسانی ارتباط دارد.
مهمترین مسئلهای که در بحث الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت باید مورد توجه باشد، این است که نباید با آن به شکل انفعالی برخورد کرد؛ از سوی دیگر هم نباید ما خودمان برای خود مدل و الگویی تهیه کنیم و خودمان را تشویق کنیم و بگوییم چه الگوی خوبی! الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، مجموعه عواملی است که در علوم انسانی وجود دارد، به همین دلیل است که باید ابتدا تکلیف خودمان را با علوم انسانی روشن و سره را از ناسره جدا کنیم؛ تنها در این صورت است که میتوانیم الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت را تدوین کنیم. باید به الگویی برسیم که نه تنها ارزشهای خودمان را افزایش دهیم، بلکه این ارزشها را به کشورهای دیگر هم که برخورد انفعالی در جامعه جهانی دارند، ارائه کنیم. الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت باید الگویی باشد که فعالانه برخورد کند. در حقیقت ما باید قدرت نقد آثار علوم انسانی را که به ما رسیده است، داشتهباشیم؛ به تعبیر دیگر نباید فقط برخورد سلبی داشته باشیم، بلکه باید بتوانیم علوم انسانی که از غرب به ما رسیده است، تحلیل کنیم و اشکالاتی را که در آن وجود دارد نشان دهیم. در واقع، نقد عالمانه مسائل است که قابلیت طرح این الگو را در مجامع علمی دنیا فراهم میکند.
ظرفیت اسلام در ساخت تمدن
دکتر محمدحسین رجبی: در تبیین جایگاه علم در اسلام میتوان گفت که بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص) تأکید فراوانی به اهمیت علم و علمآموزی شد؛ در زمان و مکانی که علم جایگاهی نداشت، در شهری که بیشترین باسوادهای حجاز در آن حضور داشتند و تعداد آنها به بیش از 17 نفر هم نمیرسید پیامبر اسلام(ص) به گسترش علم پرداخت و حتی در نخستین آیات قرآن کریم سخن از علم و تعلیم است؛ در جایی که خداوند در توصیف خودش میفرمایند: «خداوندی که انسان را از علق آفرید و کسی که به انسان از طریق قلم همه مسائل را آموخت و چیزهایی به او آموخت که نمیدانست.» در روایات نیز علم برابر با ایمان دانسته شدهاست، مثلا نقل شده خداوند مقام کسانی را بالا برده است که ایمان آورده و علم دارند و این نشان از همرتبه و رده بودن عالمان با مؤمنان است؛ همچنین در دین اسلام هیچ محدودیتی برای کسب دانش و علم قرار داده نشده است.
پیامبر اسلام(ص) درخصوص علم خود میفرمایند: «من شهر علم هستم و علی(ع) دروازه آن»، همچنین در حدیث دیگری میفرمایند: «علم به دست آورید، حتی اگر در چین باشد.» بنابراین شواهد توقف در کسب علم در اسلام به هیچ وجه توصیه نشده است پس هیچ مکتبی به اندازه اسلام به علم و علمآموزی توجه نداشته است.توصیه به علم نزد ائمه(ع) نیز وجود داشته است، در اسلام علاوه بر توصیه به کسب دانش و علم به پرسشگری هم تأکید فراوانی شده است بهصورتی که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «من راههای آسمان را از راههای زمین بهتر میشناسم و از من در این خصوص بپرسید.» با وجود اینکه در اسلام به پرسشگری تأکید فراوانی شده، اما متأسفانه از این شرایط به نحو صحیحی استفاده نشده است هرچند بعدها و با توجه به زمینه مناسب علمی، علمایی ظهور پیدا کردند که در تمام ابعاد عالم بودند که به آنها حکیم گفته میشد؛ کسی که یک رهبر دینی بود، در عین حال فیلسوف و دانشمند هم بود.
رابطه مستقیمی میان تمدن و مسئله پیشرفت وجود دارد. در عالم اسلام در برخی از مواقع خلفای نادانی حاکم بودند و جلوی پیشرفت را میگرفتند یا تعقل در معرفت الهی را منع میکردند و حتی در برههای از تاریخ عالمان را تحت تعقیب قرار میدادند. همچنین در مقاطعی از تاریخ حکمای دانشدوستی به حکومت رسیدند که به ترویج تعلیم و تعلم میپرداختند؛ برای نمونه میتوان به آلبویه اشاره کرد که در این زمان اوج تاریخ تمدن اسلامی است و در این دوره شاهد نوآوریهایی در عرصه برخی علوم هستیم. دانشمندان مسلمان به جهت نگاه قدسی که به پدیدهها داشتند رموز بین پدیدهها را درک میکردند و همچنین خداوند به آنها لطف میکرد.
آداب تمدنی در نهضتهای اسلامی
دکتر موسی نجفی: تا زمانی که از تمدن اسلامی صحبت میشود چند مؤلفه باید میان تاریخ غرب و تاریخ شرق (ایران) مورد بررسی قرار گیرد و آن همزمانی میان رنسانس در غرب با سقوط قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح در سال 857 ه.ق با روی کار آمدن صفویه در سال 907 هجری قمری در ایران است. در ایران بهتدریج از حکومتهای خلافت به سمت حکومتهای امامت و ولایت گرایش پیدا شد و در صفویه ظهور کرد، در غرب هم کاتولیک به سمت پروتستان سوق داده شد. این جریانها نشان از شکل گرفتن چند رخداد همزمان در غرب و ایران است که مشابه این رخدادها قابل بررسی است.
تاریخ ایران دارای 3 هویت بوده است؛ نخستین هویت، هویت چند هزار ساله ایرانی و سپس هویت اسلامی است که 900سال قدمت دارد و دیگری هویت شیعی است که با قدمت 500ساله خود با صفویه آغاز شد که یکی از عوامل بروز بیداری اسلامی در ایران است. نخستین بیداری اسلامی در جهان اسلام با حمله ناپلئون بناپارت به مصر شکل گرفت که این بیداری بهصورت نظامی خود را نشان داد. دومین بیداری اسلامی در ایران شکل گرفت که با نهضت مشروطه و ادغام آن با آزادی غربی به انحراف کشیده شد و حاصل آن رضاخان شد. موج سوم بیداری با انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) شکل گرفت؛ بیداریای که ثمره آن انقلاب ایران است و توانسته به یک جریان زنده تبدیل شود. این بیداری یک جریان فرهنگی و سیاسی بود و توانست توازنهای موجود را به هم بزند. موج چهارم بیداری چون تکاملیافته موجهای اول، دوم و سوم است لایههای عمیقتری از تفکر و تمدن غرب را نشانه رفته است، این موج در هر لایه و سطحی از خیزشها وارد شود به خاطر ماهیت تمدنی و تکاملی و فرهنگی به همان میزان اثرگذار است. وسایل ارتباط جمعی و رشد فکری و فرهنگی سنوات اخیر مسلمانان و موفقیتهای تمدنی و سیاسی ایران و ضربههای اساسی که به پیکره استعمار در عراق و لبنان وارد شده، امکان ساختارشکنی قدرت غرب وجود دارد بهنحوی که همه مسلمانان میتوانند به این راه سوم در موج بیداری اسلامی حامل انقلاب اسلامی تکیه و اعتماد کنند.
فقه پویا و الگوی پیشرفت ما
آیت الله سروش محلاتی: با طرح یک پرسش به بحث میپردازم. آیا ما در بحث الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت با مشکل خاصی که جنبه فقهی داشته باشد که با اجتهاد پویا بتوان آن را حل کرد، رویاروییم؟ به نظرم پاسخ این پرسش، آری است. به این معنا که برای رسیدن به الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، مشکل فقهی وجوددارد و حل آن هم نیازمند اجتهاد پویاست. مسئله اینجاست که وقتی سخن از «پیشرفت» میرود، با دگرگونی و تحول مواجهیم اما وقتی سخن از اسلام و فقه و شریعت است، با احکام ثابت. ما باید به این پرسش پاسخ دهیم که این تغییر و تحول از یکسو و این ثبات از سوی دیگر چگونه با هم سازگار میشوند؟ اکنون فقهی که عهدهدار احکام ثابت شریعت است، میخواهد درباره پیشرفت که ناظر به دگرگونی است، نظر دهد. در زمینه توسعه در میان مسلمانان 3 دیدگاه وجود دارد:
1 - پیشرفت و توسعه یک مقوله دینی و فقهی نیست. به این معنا که فقه، احکامی را ارائه میدهد که هم با پیشرفت و توسعه سازگار است و هم عدم توسعه. بنابراین فقه در اینباره چیزی را برعهده نمیگیرد.
2 - اساسا پیشرفت و به ویژه توسعه، با فقه قابل جمع نیست و ما نمیتوانیم بین احکام شرعی و توسعه جمع کنیم، به این دلیل که مولفههای توسعه، مولفههایی غیردینی، بلکه حتی ضددینی هم هستند. در این صورت ناچاریم که به هر حال بین این دو (فقه و توسعه) یکی را برگزینیم.
3 - احکام فقهی و دینی به نوعی میتوانند با پیشرفت همراهی داشته باشند. از اینرو ما باید تلاش کنیم تا این همراهی صورت گیرد. اگر هم در مواردی ناسازگاری میان ایندو هست، یا باید در توسعه تجدیدنظر شود یا در شیوه فهم ما از احکام. بنابراین اسلام مخالفتی با توسعه ندارد. من در اینجا براساس دیدگاه سوم حرکت میکنم. به نظرم مابین توسعه و فقه مسائل مشترک زیادی هست. نه فقه میتواند نسبت به پیشرفت بیتفاوت باشد و نه پیشرفت نسبت به فقه. نکته دیگر آنکه نه تنها فقه پرسشهای مشخصی را در زمینه پیشرفت ارائه میکند؛ بلکه پاسخهای معینی را هم ارائه میدهد که قطعا در فرایند توسعه تاثیرگذار است.
برای نمونه، این پرسش در توسعه مطرح است که آیا عامل جمعیت برای رسیدن به توسعه شرط لازم است یا مانع جدی؟ اگر مانع تلقی شود، باید موضع دین مشخص شود اینجاست که با این مسئله رویارو میشویم که اگر اقتضای توسعه کنترل جمعیت باشد و در مقابل اقتضای فقه، عدم کنترل آن، چگونه باید این مشکل را حل کرد؟
به نظرم برای ارائه چنین الگویی 3 راهکار وجوددارد:
1 - ما نمیتوانیم یک الگوی اسلامی و بومی ارائه دهیم، پس باید تسلیم الگوی غربی شویم.
2 - الگوی توسعه را از جهان غرب بگیریم، مورد نقد و اصلاح و آنگاه آن را مبنای عمل قرار دهیم.
3 -الگویی را که دنیا میشناسد، کنار بگذاریم و براساس ارزشهای اسلامی خودمان، درصدد طراحی الگویی جدید برآییم. من با راهکار دوم موافقم، با آنکه ظاهرا باید به راهکار سوم رأی دهم، اما به نظرم وظیفه امروز ما طراحی یک الگوی جدید نیست.
وظیفه ما این است که همان الگوی شناخته شده را بگیریم و پس از بررسی و تحلیل، آنگاه ببینیم که کجاها با هدفها و ارزشهای ما سازگار است و کجاها نیست. برای این مسئله چند دلیل دارم:
1 - ما در دنیایی زندگی میکنیم که الگوهای موجود خود را بر ما تحمیل کردهاند و ما اکنون در نقطه صفر و آغازین برای تبیین سمت و سوی حرکت خود نیستیم. بنابراین امکان انتخاب کردن در همه عرصهها و زمینهها نیست.
2 - الگویی توسعهای که امروز در دنیا شناخته شده، حداقل 200سال آزمون و خطا پشت سر آن است. این مدت آثار مثبت و منفی آن را نشان داده است. در حالی که اگر از نگاه صرف اسلامی بنگریم، هیچ تجربهای در این زمینه نداریم.
3 - مهمترین دلیل آنکه؛ ما در شرایطی میتوانیم الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت را ارائه کنیم که مسائل اسلامی ازنظر ما منقح و روشن باشند و در آن صورت بتوانیم بگوییم که الگوی غربی نه و الگوی اسلامی هم این است، حال آنکه امروزه چنین آمادگیای را نداریم. مثلا در ماجرای فتوای امام(ره) درباره شطرنج در سال 1367 و حکم ایشان مبنی بر اینکه اگر شطرنج تنها بازی فکری باشد و قمار نباشد، حرام نیست، برخی از علما واکنش نشان دادند. از جمله آیتالله قدیری، از شاگردان امام(ره) نامهای به ایشان نوشت و عنوان کرد که این فتوای درستی نیست. امام(ره) در پاسخ وی، ضمن اظهار تاسف از برداشت وی از احکام الهی، نوشته بودند که؛ آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت میکنید، تمدن جدید باید از بین برود و مردم کوخنشین شده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند. بنابراین، اگر در چنین شرایطی بخواهیم چنین الگویی را تدوین کنیم، باید احکام فقهی منقح شوند.