شامگاه نخستین روز اردیبهشت امسال ماموران پلیس در جریان آتشسوزی عمدی در پارکینگ یک مجتمع مسکونی در غرب تهران قرار گرفتند و راهی آنجا شدند. بررسیهای اولیه نشان میداد که یکی از خودروهای پارک شده در داخل پارکینگ از سوی فرد ناشناسی بهصورت عمدی آتش زده شده بود که این آتشسوزی بعد از دقایقی توسط ساکنان ساختمان مهار شده بود. با تشکیل پروندهای در این خصوص، تیمی از کارآگاهان اداره 16 پلیس آگاهی تهران ماموریت یافتند در بررسیهای تخصصی پرده از راز این آتشسوزی بردارند.
ماموران در نخستین اقدام به تحقیق از صاحب خودرو پرداختند و او گفت: صبح روز حادثه فرد ناشناسی با من تماس گرفت و گفت که باید برای تحویل گرفتن یک بسته به آدرسی که او میگوید بروم اما من که این مرد را نمیشناختم، به حرفهایش توجهی نکردم. وی ادامه داد: مرد ناشناس دست بردار نبود و در آخرین تماس تهدیدم کرد که درصورت نرفتن به سر قرار، کاری میکند که پشیمان شوم. اما باز هم به حرفهایش گوش نکردم تا اینکه وقتی در خانه مشغول استراحت بودیم، متوجه شدم ماشینم آتش گرفته است.
سرقت مرموز
درحالیکه شاکی مدعی بود با هیچکس خصومت و دشمنی نداشته و تماس گیرنده را نمیشناسد، بررسیهای پلیسی برای شناسایی این مرد ادامه یافت و ماموران در ادامه تحقیقات متوجه ماجرای مهمی شدند. آنها فهمیدند که چند روز قبل از آتشسوزی، سارق ناشناسی به خانه شاکی دستبرد زده و حدود 5میلیون تومان طلا از آنجا به سرقت برده است. ماموران که حدس میزدند سرقت مرموز و آتشزدن خودروی شاکی با هم در ارتباط هستند و احتمالا از سوی یک نفر صورت گرفتهاند، تحقیقات خود را روی این فرضیه متمرکز کردند.
از آنجا که ورود به مجتمع مسکونی برای افراد غریبه غیرممکن بود، پلیس حدس زد که سرقت و آتشسوزی از سوی فردی آشنا صورت گرفته است. این در حالی بود که ماموران متوجه شدند در زمان سرقت از خانه شاکی نیز سارق به راحتی و بدون شکستن قفل در ورودی، وارد آنجا شده و نقشهاش را عملی کرده است. بنابراین شکی برای ماموران باقی نماند که سارق و کسی که خودروی شاکی را آتشزده بود، از آشنایان او هستند.
یک سرنخ
ماموران برای کشف حقیقت به پرس و جو از تمامی ساکنان مجتمع پرداختند اما در این مرحله از تحقیقات سرنخی به دست نیامد. آنها وقتی فهمیدند که آیفون تصویری مجتمع مسکونی مجهز به سیستم ذخیره تصاویر است، به بررسی اطلاعات ضبط شده پرداختند و متوجه تصویر جوان غریبهای شدند که لحظاتی قبل از آتشگرفتن خودروی شاکی وارد ساختمان شده بود. این مرد که احتمال میرفت عامل آتشسوزی باشد، تحت تعقیب قرار گرفت و معلوم شد که او رانندهای به نام منصور است که در آژانسی در همان حوالی کار میکند. ماموران به سرعت راهی آژانس مورد نظر شدند اما صاحب آنجا مدعی شد که چند روز پیش منصور را بهدلیل رعایت نکردن مقررات آژانس اخراج کرده است.
با اطلاعاتی که از محل کار مرد جوان به دست آمد مشخص شد که او یک مجرم سابقهدار است و پیش از این نیز به اتهام ارتکاب جرایم مختلف دستگیر و راهی زندان شده است. به این ترتیب ظن ماموران نسبت به وی بیشتر شد و آنها در ادامه موفق شدند محل زندگی این مرد را شناسایی و او را دستگیر کنند.
اجیر شده
منصور بعد از حضور در اداره آگاهی در بازجوییها به آتشزدن خودروی شاکی اعتراف کرد و مدعی شد که برای انجام این کار از سوی زن جوانی که یکی از ساکنان ساختمان است، اجیر شده بود. او گفت: مدتی بود که او را میشناختم؛ چرا که چندین بار وی با آژانس ما تماس گرفته و من بهعنوان راننده او را به مقصدش رسانده بودم. یک روز این زن از من خواست که در ازای دریافت یک میلیون تومان، ماشین یکی از همسایههایشان را آتش بزنم و من هم وسوسه شدم و قبول کردم.
برای همین به درخواست زن جوان ابتدا چند بار با صاحب ماشین تماس تلفنی گرفتم و او را تهدید کردم و بعد ماشینش را آتش زدم. بعد از اعترافات منصور، زن جوان نیز دستگیر شد و در بازجوییها گفت: مدتها بود که با یکی از اقوام شاکی دوست بودم و به خاطر همین دوستی، 3میلیون تومان به او قرض داده بودم، اما بعد از گذشت چندین ماه، متوجه شدم که او حاضر نیست بدهیاش را پس بدهد. اوایل امسال وقتی برای عیددیدنی به خانه شاکی رفته بودم، چشمم به کیف جواهراتی افتاد که روی میز بود.
یک لحظه به یاد بدهی اقوام آنها افتادم و تصمیم گرفتم با سرقت طلاها، از او انتقام بگیرم. برای همین مخفیانه طلاهای داخل کیف را سرقت کردم اما مدتی بعد متوجه شدم که آنها ماجرای سرقت را به پلیس گزارش کردهاند و ماموران در تعقیب سارق هستند. برای همین نقشهای کشیدم تا وانمود کنم که سرقت از سوی فردی صورت گرفته که با شاکی خصومت دارد. این بود که با پیشنهاد دستمزد یک میلیون تومانی، راننده آژانس را اجیر کردم تا ابتدا با تماسهای تهدید آمیز وانمود کند که با شاکی اختلاف دارد و بعد هم ماشینش را آتش بزند.
من تصور میکردم با این کار مسیر تحقیقات پلیس عوض میشود غافل از اینکه خودم به دام میافتم. سرهنگ حاجی زاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران، با بیان این خبر گفت: بعد از اعترافات هر دو متهم، برای آنها قرار قانونی صادر شد و پرونده در اختیار مرجع قضایی قرار گرفت.