از جمله اینکه در دورههای مختلف مدیریت سینما، فیلمهای جلیلی همچنان از اکران عمومی در ایران بازماندهاند و هنوز هم در فستیوالهای جهانی به نمایش درمیآیند؛ از این نظر جلیلی فیلمساز بیبدیلی است. او سالهاست که عنوان کارگردان فیلمهای جشنوارهای را با خود یدک میکشد. روزی که شروع به کار میکرد هرگز چنین تصوری از جایگاه امروزش نداشته، اما آنچه اهمیت دارد این است که از جایگاهی که در آن قرار گرفته راضی است و برخلاف اینکه هیچکدام از آثارش تا به امروز اجازه اکران عمومی پیدا نکردهاند، همچنان با امید و انرژی فراوان به راهش ادامه میدهد. آثار جلیلی اما تنها در کشور خودش است که شانس دیده شدن به دست نیاوردهاند.
- به نظرتان چرا دیگر سینمای ایران به جز در مواردی معدود در جشنوارههای معتبر خارجی حضور پررنگی ندارد؟
دلیلش افرادی هستند که بر سرکارند. آقای شمقدری، فردی متدین و مومن است و من برای او احترام زیادی قائل هستم، ولی ایشان نمیتوانند به عنوان رئیس سینمای کل کشور باشند، جایگاه ایشان در رده یک کارگردان معمولی سینماست. کسی که معاون سینمایی کشور میشود باید یک فیلسوف سینماگر باشد. اگر سینماگر هم نیست، باید یک فیلسوف متفکر و هنرمند باشد با تعدادی دستیار که آنها با تکنولوژی آشنا باشند. آقای شمقدری به اندازهای که صحبت میکنند، عمل نمیکنند.
به نظرم سینما به حالت راکد درآمده است. خود من 6سال است که فیلم نساختهام. افراد فکر میکنند که من در این میان ضرر کردهام اما درحقیقت اینطور نیست. من وقتی میبینم که نمیتوانم فیلم بسازم برای این کار به خارج از کشور میروم. اگر تا به حال هم ماندهام و ادامه دادهام به خاطر تعهدی است که احساس میکنم در برابر افرادی دارم که جانشان را برای دفاع از مملکت دادهاند. اگر به خاطر آنها نبود، ثانیهای اینجا نمیماندم. من بعد از چندسال بیکاری به کمک کشور ژاپن، توانستم فیلم «حافظ» را بسازم که در خیلی از کشورهای خارجی نمایش داده شده است. وقتی این فیلم ساخته میشود، حافظ است که مطرح میشود، نه من!
اما برای این کار چه کمکی به من کردند؟ در زمان معاونت سابق، من پیش ایشان رفتم و گفتم برای ساختن فیلمام، 50میلیون بدهکار شدهام؛ فیلم من را به یک سوم قیمت خریداری کنید تا من بتوانم بدهی خود را پرداخت کنم اما تا به امروز با آمدن معاونت جدید و با 28بار تماس من با ایشان، هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است و هنوز پاسخی مبنی بر خرید یا عدم خرید آن به من ندادهاند، در صورتی که وقتی شما به کانال «آرت» فرانسه میروید، رئیس آنجا تا جلوی در آسانسور شما را همراهی میکند و تا این حد به شما احترام میگذارد.
- چرا ما یک جریان فیلمسازی در این زمینه نداریم و حضور آثار سینمایی ما منوط به حضور فردی فیلمسازان شده است؟
این اتفاق 2دلیل دارد؛ یکی اینکه فرهنگ و روحیه اجتماعی ما پایین است و ترجیح میدهیم انفرادی حرکت کنیم تا اینکه برای انجام کاری مشارکت داشته باشیم. مثالی برایتان میزنم؛ چندین سال پیش من برای ساخت یک فیلم اسلامی به فرانسه دعوت شدم. وقتی کار شکل جدی به خود گرفت، یکی از اصناف آنجا (مانند خانه سینمای ما) که حدود0 6 نفر بودند، من را دعوت کردند و گفتند ما با روش کار تو آشنایی داریم، اگر به کمک ما احتیاج داشتی، میتوانیم همراهیات کنیم. این کار آنها واقعا من را شگفتزده کرده بود؛ کاری که باعث شد من راحتتر بتوانم آنجا فعالیت داشته باشم. دلیل دوم این است که اجازه به وجود آمدن تشکیلاتی داده نمیشود. من بارها به مسئولان صداوسیما اعلام کردهام که برای به سرانجام رساندن یک سناریو، گروهی تشکیل دهیم و هرکس نظرش را بدهد تا قبل از شروع کار باتوجه به انتقاداتی که میشود، بسیاری از ایراداتی که فیلم میتواند داشته باشد قبل از شروع ساخت فیلم برطرف شود اما هیچ وقت چنین اتفاقی نیفتاد.
- به نظرتان فستیوالها چه تاثیری میتوانند روی سینمای ما داشته باشند؟
باتوجه به اینکه جشنوارههای خارجی بیشتر فستیوالهای اندیشهای هستند تا سینمایی خالص، میتوانند تاثیر خیلی خوبی داشته باشند. ما در جشنواره فیلم فجر فیلمی را میسازیم که مثلا از نظر تکنیک قوی است اما فیلمسازش صاحب اندیشه نیست یا در خود فیلم اصلا اندیشه خاصی نهفته نیست. اما وقتی فیلم شما میخواهد در یک جشنواره خارجی شرکت کند باید صاحب فکری باشید، دنیای جدیدی ارائه بدهید و حرفی تازه بزنید تا آن جشنواره فیلم شما را بپذیرد.
با رفتن به جشنوارههای جهانی میتوانیم با دنیاهای بزرگتری آشنا شویم و آدمهای بیشتری را بشناسیم که این اتفاق میتواند کمک بزرگی برای ما باشد. به نظرم اقدام بهتری است اگر به جای این تعداد از مسئولان، فیلمبرداران، صدابرداران و کارگردانان خود را به این جشنوارهها بفرستیم تا با تکنیکهای روز آشنا شوند.
- دستمایه اصلی آثار شما اتفاقات و مضامین داخلی است که اساسا مخاطب آن خارجیها هستند چرا چنین پارادوکسی در کار فیلمسازی شما وجود دارد؟
مخاطب من، مخاطب خارجی نیست. زمانی ما در بین افراد خانواده خود بر سر مسئلهای انتقاد و صحبت میکنیم که شخصی و درونی است، زمانی هم در مورد محل کار، شهر، کشور و در مقطعی هم در مورد دنیایمان صحبت میکنیم. من از ابتدا در مورد خانوادهام صحبت کردم اما نمیدانم به چه دلیل اجازه این کار را به من ندادند، وقتی نتوانستم این کار را بکنم درمورد کوچه صحبت کردم و باز وقتی نتوانستم، در مورد شهر گفتم و.... وقتی هیچکدام اینها برایم میسر نشد، در مورد دنیا صحبت کردم و حال به مشکلات مردم دنیا و به شکل جهانی فکر میکنم، که این کار را هم همه میتوانند انجام دهند. من وقتی این کار را میکنم آن را بر پایه ایدئولوژی خود قرار میدهم و در آن مسیر پیش میروم، چرا که هرکس با هر دینی که دارد به مسائل نگاه میکند. من به عنوان یک مسلمان، با دیدگاه خودم به مسائل نگاه میکنم.
- نظریهای که برخی در مورد آثار شما میدهند این است که در آنها سختی، سیاهی، مشکلات و... به وفور دیده میشود که با شکل روشنفکرانهای به تصویر کشیده میشوند. آیا این را میپذیرید؟
در میان آثارم فیلمی دارم به نام «دان» که در مورد یک پسربچه 11ساله است که هیچ پیشینهای از خود نمیشناسد و حتی سناش را نمیداند، چرا که شناسنامهای ندارد و... . هرگاه این فیلمام را میخواهم تماشا کنم،حس دلگیری پیدا میکنم، اما نمیگویم که در این فیلم هم سیاهی وجود دارد. در هیچکدام از آثار دیگرم هم نشانی از سیاهی نمیبینم که شکل آزاردهندهای داشته باشند. تمام فیلمهای من ریشه در مذهب دارند چون من خودم فرد مذهبیای هستم و در تمام فیلمهایم خدا وجود دارد.
- آیا این نوع فیلمسازی راضیتان میکند؟
بله، به همین خاطر هم 14فیلم ساختهام که هیچ کدام اکران عمومی نداشتهاند. من برای ساخت فیلمهایم زحمت بسیاری میکشم، اما بهراحتی بر آنها مهر زده میشود و مورد تایید قرار نمیگیرند. اما هیچگاه این اتفاق روی من تاثیر نگذاشته و هر دفعه قویتر و با نیروی بیشتری به کارم ادامه دادهام. به خاطر اینکه برای مادیات این کار را نمیکنم و بیشتر قصدم خودسازی است و هر زمان برسد که این خودسازی اتفاق بیفتد، دیگر برایم مهم نیست که چه برخوردی با آثارم خواهد شد. وقتی من در سن 22سالگی، فیلم میساختم سینمای ایران در هیچ جای دنیا مطرح نبود اما من از 7کشور مختلف دعوتنامه داشتم. همیشه به دنبال آن بودم که جهان را تسخیر کنم و در سن 22سالگی توانستم این کار را انجام دهم. اما در اینجا فیلمام، 5سال توقیف شد.
- فکر میکنید اگر با آثارتان چنین برخوردهایی نمیشد و میتوانستید اکران عمومی داشته باشید جایگاه امروزتان را داشتید؟
از نظر مادی، وضعیت خوب و جایگاه خیلی بالایی پیدا میکردم، اما از نظر معنوی نه. از جایگاهی که امروز دارم راضیتر هستم. ممکن بود هوای نفس من را میگرفت و به راههای فساد و امثالهم کشیده میشدم.
- احساس میشود رفتهرفته به عدم اکران عمومی فیلمهایتان رضایت دادهاید و حضور صرف در جشنوارهها شما را راضی میکند. چه اتفاقی در این سیر زمانی افتاده که این ابوالفضل جلیلی را ساخته است؟
مثالی قابل لمس میزنم. همه افراد از سن 9تا13 سالگی بسیار به دوچرخه علاقه دارند و به خاطر آن حاضرند هر کاری انجام دهند. اما اگر در سن 23سالگی کسی برای شما دوچرخه بخرد، دیگر آن لذت برایتان وجود ندارد. وقتی فیلم «رقص خاک» را میساختم، بسیار انسان مومنی بودم و خدا در موقع ساخت آن خیلی به من کمک کرد. وقتی قرار شد که مسئولان برای دیدن فیلمام بیایند، هوای نفس من را خیلی گرفته بود و رویاهای بسیاری در سرم میپروراندم و از طرفی در شرایط مالی بسیار بدی قرارگرفته بودم و امید داشتم با این فیلم از آن وضعیت رهایی پیدا کنم اما وقتی فیلمام دیده نشد و بدترین برخورد با آن صورت گرفت، من از همه نظر خرد شدم. اما از آن زمان به بعدبودکه سختیها باعث شدند من محکمتر شوم و با اراده قویتری به کارم ادامه دهم.
- در دورهای که در حوزه هنری فعالیت خود را آغاز کردید، این ذهنیت را داشتید که روزی به این جایی که امروز هستید، برسید؟ فیلمسازی با فیلمهای جشنوارهای؟
اصلا چنین تصوری نداشتم. درواقع اصلا فکر نمیکردم که روزی کار سینما انجام دهم. در 6سالگی آواز میخواندم و مادرم برای این کار همیشه من را دعوا میکرد که این کار گناه دارد. در سالهای بعد نقاشی را شروع کردم و باز با همین استدلال مانع از ادامه کارم شدند و برای اینکه نقاشی نکنم برایم دوربین خریدند و بازهم همان قضیه تکرار شد. اما وقتی انقلاب شد، توانستم وارد سینما شوم. یادم میآید که اولین فیلمام را در سن 15سالگی ساختم و هیچ لذت روحانی برایم به پای آن لحظهها نمیرسد. اما فکر این را که به چنین فیلمسازی تبدیل شوم نمیکردم. شعری هست که میگوید:
«تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند/ عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست»
سینمای من شخصی است
سینمای من شخصی است. من در اصل عاشق آواز هستم و هنر اصلی را آواز میدانم و محمدرضاشجریان را از دوران بچگی بسیار دوست داشتم. و هرچه در عالم هنر است من از او و از دوران نوجوانیام دارم، حتی سینمایم را از کار ایشان دارم. فکر میکنم خالصترین هنر، هنر آواز است. مسئله اکران فیلمهایم در ایران خیلی برای من مهم است. بعضی مواقع از مسئولان میپرسند که چرا فیلم فلان کارگردان را اکران نمیکنید؟ میگویند به دلیل اینکه فروش ندارد. خب، فروش نداشته نباشد حال چرا ما هزینه نکنیم برای بالا بردن فرهنگ مردم؟ مخاطبان من در خارج از کشور زیاد هستند اما در داخل نمیتوانم اکران عمومی از فیلمهایم داشته باشم!