در این میان شخصیتهای معدودی هستند که نوع و درجه تأثیرگذاری آنان متفاوت است. نقشآفرینی آنان چندان محدود در مکان و زمان نیست. بهراحتی فاصلهها را برمیدارند و پرده زمان را میدرند.
اگر بپذیریم که منزلت والای انسانی آدم(ع) و مقام اصطفایش به توبه و انابه، ابراهیم خلیل الهیاش به مجاهدت و سختکوشی در راه حق، موسی کلیم الهیاش ستیز با ظلم و عیسی روحالهیاش به دوستی و محبت خدا و خلق بود حسین(ع) همه این ویژگیها را با هم داشت، در عین حال جان محمد(ص) بلکه جان جانان او هم بود.
پس اغراق نیست اگر گفته شود حسین(ع) عصاره انسانیت و چکیده آدمیت و بهترین نمونه آرمانی انسان است چرا که او وارث همه زیباییهای متبلور در نمونههای آرمانی انسانی است: از آدم تا خاتم.
بهترین سرمشق قابل تبعیت است. هیچ بهانهجویی نمیتواند ادعا کند او چون آدم و نوح و ابراهیم، موسی و عیسی و محمد(ص) متصل به وحی بوده و نتیجه بگیرد که او تافتهای جدابافته است و رهرویش ناممکن!
او نشو و نما یافته کوچههای مدینه بود و همه تلاطمات دوره پرغوغای نیمه اول قرن هجری را تجربه کرده بود. او در همان شرایطی رشد کرد که کسانی چون عبداللهبن عباس، عبداللهبن عمر، ابوسعید خدری، عبداللهبن زبیر و...
اما حسین، حسین(ع) شد و ابنزبیر ابن زبیر. تصویری که تاریخ از این چهرهها ترسیم میکند بسی گویاست. انسانی با مشخصات حسینبنعلی(ع) بهراحتی میتواند نقش «انسانمعیار»را در حیات بشری ایفا کند. همان موجود شاخصی که بشریت سخت نیازمند اوست. در منطق دینی لزوم فهم شناخت و تبعیت از انسان معیار چندان دشوار نمینماید. این موضوع در بیشتر متون مقدس ادیان مختلف انعکاسی گسترده یافته است. در قرآن هم انسانهایی چون ابراهیم(ع)، موسی(ع) و محمد(ص) بهعنوان اسوههای شایسته پیروی معرفی شدهاند اما همیشه این توجیه تلخ و این خودفریبی آزاردهنده که انبیاء از جنسی دیگرند، خلقتشان متفاوت است و در دستگاه الهی جایگاهی و منزلتی دیگر دارند مانع از فراهمآوردن شرایط عمل به این توصیه حیاتی شده است. جامعهشناسان و روانشناسان هم بر این نکته که شناسایی و توجه به «نمونه آرمانی» و «سنخ ایدهآل» ضرورتی انکارناپذیر است، تأکید دارند. کسانی چون حسین(ع) نمونههایی هستند که اگر معاندان ظلوم و مدافعان جهول بگذارند میتوانند بهخوبی ایفاگر چنین نقشی در حیات انسانی باشند.
بر این پایه هرچه چنین شخصیتهایی بهتر شناخته شوند و هرچه دقیقتر معرفی شوند خدمت بایستهتری به نوع انسان شده است. نوشتار حاضر درنگی است در این زمینه به مناسبت سوم شعبانالمعظم که روز میلاد آن مولود فرخنده خانه وحی است. حضرت حسینبنعلیبن ابیطالب(ع) سومین پیشوای معصوم از خاندان پاک رسولالله(ص)،دومین نواده پیامبر اسلام(ص) و فرزند فاطمه زهرا سلاماللهعلیهاست که در سوم شعبان سال چهارم هجرت متولد شد و پیامبر اسلام(ص) او را حسین نامید.
حضرت امامحسین(ع) مدت 56سال و 5 ماه و 7 روز در این دنیا زندگی کرد. 7سال اول زندگانی حضرت که از مهمترین سالهای عمر پربرکت ایشان بود، در دامان پرمهر و محبت جد بزرگوار و مادر گرامیش سپری شد. 37 سال از زندگی ایشان توأم با حیات پدر بزرگوارش بود که 30سال آن پس از رحلت رسول اکرم(ص) بود و 47 سال را با برادرش زیست که 10سال آن پس از شهادت پدر و تحت امامت حضرت امامحسن مجتبی(ع) بود. 10 سال انتهایی عمر شریفش دوران امامت خود آن حضرت بود و سرانجام در روز جمعه یا شنبه دهم محرم سال 61 هجری در سرزمین کربلا هنگام بعدازظهر درحالی که تشنهلب بود، مظلومانه بهشهادت رسید.
آن حضرت مکنی به ابوعبدالله و دارای القابی چون: رشید، طیب، سید، زکی، مبارک، وفی، سبط بود که سید و سبط از مهمترین القاب حضرتش بهحساب میآید.
لقب سیدالشهدا، لقب اعطایی رسول اکرم(ص) به عموی گرامیش حمزهبنعبدالمطلب است که پس از واقعه کربلا به جهت حماسه، ایثار و چگونگی شهادت امامحسین(ع) به ایشان داده شد و او را بر همه شهیدان برتری داد.
جلوههایی از شخصیت امام: هرچند دریای وجود و شخصیت امام(ع) را نمیتوان با پیمانههای بشری اندازه گرفت ولی بعضی از جلوههای شخصیت آن حضرت را میتوان چنین برشمرد:
ایمان به هدف: ایمان عمیقی که آن حضرت به هدف و مقصد قیام خود داشت عامل بسیار مهمی در پیشبرد هدف قیام داشت او هدف خود را حق و امویان را اباطل میدانست. او یقین داشت راهی را که انتخاب کرده موافق رضای خداست.
توکل: امام در اراده و رضای خداوند فانی بود. این توکل و تفویض امر به خدای تعالی چونان آینه در تمام زندگانی آن حضرت حضوری جدی و تعیینکننده دارد.
صبر و شکیبایی: امامحسین(ع) در مقام صبر و شکیبایی چنان امتحانی داد که دوست و دشمن بلکه فرشتگان آسمان نیز از آن در تعجب ماندند. صبر و شکیبایی در تمام ابعاد خود در زندگانی آن حضرت نمودی کاملا عینی داشت، صبر در جهاد، صبر در مصیبت جوانان و برادران و اصحاب، صبر در خشم و غضب، صبر بر تشنگی، صبر در اطاعت خدا ابعاد مختلفی از شکیبایی بودند که تجلیگاه همه آنان در عاشورا وجود مبارک آن حضرت بود.
شجاعت: روح و جسم حسین(ع) در کربلا مرکز نمایش عالیترین مراتب شجاعت بود بهطوری که «شجاعهالحسینیه» بهصورت ضربالمثل متداول شده است.
استقامت و پایداری: امام(ع) در مبارزه با ستم و مقاومت در برابر ظلم و آسانشمردن مرگ در راه حق و عزت و شرافت انسانی گوی سبقت از همگان ربوده است. ندای هیهاتمنالذله امام از روح پراستقامت و پایدار آن حضرت در طول تاریخ تاکنون طنینانداز شده است.
اعتماد بهنفس: دارا بودن این صفت در اوج و کمال خویش در روح امام(ع) بود که مصلحتاندیشی صاحبنظران و منتقدان آن عصر نتوانست ذرهای در تصمیم و ارادهاش در راه رسیدن به هدف مقدس و والای وی تزلزلی ایجاد کند.
سخاوت: بسیاری از دانشمندان به این معنی اشاره کردهاند که در بخشش و کرم و سعهصدر هیچکس به پای حسنین(ع) نمیرسید. علی(ع) و اهل بیتش در این صفت شهره آفاق شدهاند بهطوری که در آیات هشتم ونهم سوره دهر قرآن مجید بر آن اعتراف دارد این فضیلت در اوج خود جزیی از شخصیت بزرگ امامحسین(ع) بهشمار میآمد. مروت و جوانمردی، تواضع، یتیمنوازی، ادب و حسن معاشرت، محبوبیت، زهد از فضایل عالی انسانی هستند که در اوج و کمال خود در شخصیت و زندگانی امامحسین(ع) دارای نمونهها و مصادیق روشن تاریخی هستند.
علم و دانش
چنانکه میدانیم علم و دانش در زندگانی پیامبر(ص) و ائمه طاهرین علیهمالسلام موهبت الهی بوده است. امام حسین(ع) فصاحت و بلاغت را از پدر و مادر بزرگوار خود که آنان نیز از چشمه فیاض دانش رسولالله(ص) سیراب گشته بودند، به ارث برد.
سخنان امام(ع) در طول مسیر تا کربلا و در مواجهه با دشمنان که شعار زندگی و برنامه کار و زندگی آن حضرت بود قدس مقام و روحانیت فوقالعاده و علم و دانش و روح غنی و بینیاز و کمال معرفت و بصیرت او را نشان میدهد بهدلیل اهمیتی که این فضیلت دارد جا دارد که نظری اجمالی به مواریث علمی آن حضرت که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده بپردازیم. اینجانب در کتاب حسینبنعلی(ع)، امام شهدا که در سال گذشته توسط مجتمع فرهنگی عاشورا به زیور طبع آراسته شد در یک فصل کامل که مشتمل بر 10 بخش جداگانه بود به این موضوع به شکل تفصیلی پرداختهام که به دلیل انطباق با بحث جاری قسمتهایی از آن را نقل میکنم:
دانشمندان جامعه
الف) علما و پایگاه دینی و اجتماعی آنان: «ذلک ان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله، الامناء علی حلاله و حرامه»: «جریان امور و احکام به دست علما است که امانتدار حلال و حرام خدایند».
آن گاه امام(ع) در نکوهش اختلاف و پراکندگی علما میفرماید: «فأنتمالمسلوبون تلک المنزله، و ما سلبتم ذلک إلا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فیالسنه بعد البینه الواضحه»: «لیکن این منزلت از شما ربوده شده و سبب آن چیزی جز پراکندگی شما درباره حق و اختلافتان درباره سنت نیست با اینکه دلیل آشکار وجود دارد».
مراد از «علم به خدا» شناخت جازم و یقینی خدای متعال است و آگاهی از دین و احکام او و چیزهای مورد رضای او و منهیات او. اینگونه شناخت جازم، قلب را به صورت دائمی- یا در بیشتر اوقات- متوجه به خدای متعال میسازد و چنان میشود که دارنده چنین معرفتی به درجهای از شناخت میرسد که او را به رعایت شریعت در امور ظاهری و باطنی و فردی و اجتماعی و شخصی و غیرشخصی وامیدارد و در راه تحصیل خرسندی خدا در حرکات و سکنات و همه احوال خود استوار و با استقامت میکند و به همین جهت است که در احادیث تعبیر «العلم بالله» «علم به خدا»، «والعلماءبالله» «عالمان به خدا» آمده است؛ گویی مقصود پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) از این بیان معنایی باریکتر و ژرفتر از «شناخت» و «معرفت» بوده است. پس «علم به خدا» به معنی معرفت است به گونهای که گویی خدا را در برابر خود میبینی و اگر چنان است که تو او را نمیتوانی ببینی، او تو را میبیند.
ب) شناساندن دانشمندان فاسد: «اعتبروا أیهاالناس بما وعظالله به اولیاءه من سوء ثنائه علیالأحبار إذ یقول: (لولا ینههم الربانیون و الأحبار عن قولهم الإثم)، و قال: (لعنالذین کفروا من بنی اسرائیل- الیقوله- لبئس ما کانو یفعلون)، و إنما عابالله ذلک علیهملأنهم کانو یرون منالظلمهالذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبه فیما کانوا ینالون منهم، و رهبه مما یحذرون، والله یقول: (فلا تخشووا الناس واخشون)»: «ای مردم! از آنچه خدا دوستداران خود را بدان پند داده پند گیرید مانند بدگویی او از دانشمندان یهود، آنجا که فرماید: (چرا علمای ربانی و دانشمندان، آنان را از گفتار گناهآلود باز نمیدارند؟) و فرماید: (از میان فرزندان اسرائیل، آنان که کفر ورزیدند، مورد لعت قرار گرفتند... چه بد بود آنچه میکردند». همانا، خداوند آنان را مورد نکوهش قرار داده به خاطر اینکه در میان ستمکاران بودند و اعمال زشت و فاسد آنان را مشاهده میکردند، ولی به طمع آنچه داشتند و از بیم اینکه در محذور واقع شوند آنان را از آن اعمال نهی نمیکردند)، با اینکه خدا میفرماید: (و از مردم نترسید و از من بترسید)».
ج) فساد اجتماعی دانشمندان: 1- در استضعاف محرومان: امامحسین(ع) در حفظ حقوق مادی و معنوی ضعیفان و محرومان، عالمان را اندرز میدهد و مسئولیت آنان را درباره محرومان و ستمدیدگان گوشزد میکند و به نکوهش نامتعهدان ایشان میپردازد. در سرکوبی علمایی که دردهای مردم زیر فشار، آنان را برنمیانگیزد، در مقابل ستم ستمگران خاموش مینشینند، برای برپاداری قسط و عدل قیام نمیکنند و به شورشهای دگرگونساز نمیاندیشند و در عمل به صفهای محرومان و تحقیرشدگان نمیپیوندند تا آنان را نجات دهند، میفرماید: «فأما حقالضعفاء فضیعتم... فأسلمتم الضعفاء فیأیدیهم، فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف علی معیشته مغلوب، یتقلبون فیالملک بآرائهم و یستشعرون الخزی بأهوائهم اقتداء بالأشرار و جراه علیالجبار، فیکل بلد منهم علی منبره خطیب یصقع، فالأرض لهم شاغره و ایدیهم فیما مبسوطه والناس لهم خول، لا یدفعون ید لامس، فمن بین جبار عنید و ذیسطوه علیالضعفه شدید، مطاع لایعرف لمبدی المعید فیا عجبا و مالی (لا) أعجب والأرض من غاش غشوم، و متصدق فیظلوم، و عامل علیالمؤمنین بهم غیر رحیم، فالله الحاکم فیما فیه تنازعنا و القاضی بحکمه فیما شجر بیننا»: «حق ضعیفان را شما ضایع کردید... آنان را به دست جباران سپردید که یا همچون برده مقهور باشند یا همچون مستضعفی که برای امور زندگی در دست آنان اسیر است.
در کشورداری به اندیشه خود هرچه میخواهند میکنند و در اقتدای به اشرار و گستاخی نسبت به خدای جبار با پیروی هوای نفس، کار را به رسوایی میکشانند؛ بر منبر هر شهر از شهرهای ایشان خطیبی است که بانگ برمیدارد و آنچه میخواهد میگوید. زمین برای آنان بیدفاع است و دستهای ایشان در آن گشاده و مردمان در برابر ایشان همچون بردگانیاند که دست هیچ متجاوزی را کوتاه نمیتوانند کرد. این حاکمان ستمگرانی لجوج و قدرتیافتگانی ضعیفکش هستند. آنان بر ناتوانان سخت میتازند و به خدا و قیامت اعتقادی ندارند. شگفتا و چرا در شگفت نباشم که زمین در تصرف مردی دغلباز و ستمکار و مالیات بگیری نابهکار است که هیچ مهر و ترحمی بر مؤمنان ندارد. پس خدا در این کشمکشی که ما داریم داوری و به حکم قاطع خود در این مشاجره قضاوت خواهد کرد».
2- در پیمانشکنی با خدا: امامحسین(ع) در خطاب به علمای امت و عیبجویی از ایشان در مصیبت بزرگ آنان هنگام فروگذاشتن تکالیف سیاسی و اجتماعی در مورد مراعات بیماران زمینگیر و تیرهبختان میفرماید: «وأنتم بالله فیعباده تکرمون، و قد ترون عهودالله منقوضه فلا تفزعون، و أنتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون، و دمه رسولالله(ص) محقوره و العمی و البکم و الزمنی فیالمدائن مهمله لاترحمون ولا فی منزلتکم تعملون، ولا من عمل فیها تعینون، و بالادهان و المصانعه عندالظلمه تأمنون، کل ذلک مما أمرکمالله به من النهی «والتناهی و انتم عنه غافلون و انتم اعظم الناس مصیبه لما غلبتم علیه من منازل العلماء لوکنتم تشعرون».
«شما به خاطر خدا در میان مردم صاحب عزت و احترامید. با این حال میبینید که عهدهای خدایی(مقررات دین) را میشکنند و هیچ باکتان نیست. اگر یکی از پیمانهای پدرانتان شکسته شود، هراسان خواهید گشت و اکنون در این اندیشه نیستید که پیمان و سنت پیامبر خدا(ص) شکسته شده است. کوران و گنگان و بیماران زمینگیر در شهرها به حال خود رها شدهاند و هیچ بهحال آنان رحمت نمیآورید و به کاری که شایسته شماست برنمیخیزید و دیگران را نیز به چنین کارها وانمیدارید. به سازش کاری و مداهنه با ستمگران دل میبندید و به آن آرام میگیرید و این همه وظایفی است که خدا برعهده شما گذاشته است؛ یعنی نهی از منکر کردن و خود از آن اجتناب ورزیدن و شما غافلید. کاش میدانستید که «منزلت علما» که به آن دست یافتهاید، مصیبت شما را بزرگتر کرده است.»
آنگاه امامحسین(ع) از علما و پیمانهای خدا و پیامبر(ص) در مورد آنان چنین میفرماید:«لقد خشیت علیکم ایها المتمنون علیالله ان تحل بکم نقمه من نقماته، لانکم بلغتم من کرامه الله منزله فضلتم بها، و من یعرف بالله لاتکرمون و انتم بالله فی عباده تکرمون و قدترون عهودالله منقوضه فلاتفزعون».«ای کسانی که برخدا منت مینهید! از آن بیمناکم که کیفری از کیفرهای او بر شما نازل شود، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی رسیدید و برتری پیدا کردید. با این حال اولیای خدا را احترام نمیگذارید، درصورتی که خود از خدا و انتساب به دین خدا در میان بندگانش به بزرگی و کرامت رسیدهاید. میبینید که عهدهای خدایی را میشکنند و هیچ باکتان نیست.»
د) یادآوری مسئولیت دانشمندان: امامحسین(ع) سپس مقام، زمینه و مسئولیتهای علما را بیان میفرماید:«ثم انتم ایتها العصابه! عصابه بالعلم مشهوره، و بالخیر مذکوره، و بالنصیحه معروفه، و بالله فی انفس الناس مهابه. یهابکم الشریف و یکرمکم الضعیف، و یؤثرکم من لا فضل لکم علیه و لاید لکم عنده، تشفعون فی الحوائج اذا امتنعت من طلابها،و تمشون فی الطریق بهیبه الملوک و کرامه الاکابر، الیس کل ذالک انما نلتموه بما یرجی عندکم من القیام بحقالله و ان کنتم عن اکثر حقه تقصرون، فاستخففتم بحق الائمه، فاما حق الضعفاء فضیعتم»:«سپس شما ای گروه، گروهی که به علم شهرت دارید و به نیکی از شما یاد میکنند و به خیرخواهی و اندرزگویی شناختهاید و به سبب خدا در نزد مردمان صاحب احترامید و بزرگان از شما بیمناکاند و ناتوانان شما را بزرگ میدارند و آن کس که فضلی و حقی بر او ندارید شما را بر خود برمیگزیند. شما که درباره نیازمندیهای مردم میانجیگری میکنید و در راهها با هیاتشاهان و احترامسران و بزرگان گام برمیدارید، آیا همه اینها بدان امید نیست که به استوار داشتن حق خدا قیام کنید؟ اگرچه درباره این امر کاری که باید نکردید، چنانکه حق امامان را ناچیز شمردید و همچنین حق ناتوانان را ضایع کردید.»
ه) عالمان بیعمل: امام(ع) در نکوهش علما برای ترس از مرگ و واگذاردن سرنوشت و کارهای مسلمانان به دست ستمگران میفرماید:«لو صبرتم علی الاذی و تحملتم المونه فی ذاتالله کانت امورالله علیکم ترد، و عنکم تصدر، و الیکم ترجع ولکنکم مکنتم الظلمه من منزلتکم، و استسلمتم امورالله فی ایدیهم، یعملون بالشبهات، و یسیرون فی الشهوات، سلطهم علی ذلک فرارکم من الموت و اعجابکم بالحیاه التی هی مفارقتکم»: «اگر شما ای عالمان دین! بر رنج و آزار شکیبا میشدید و در راه خدا سختی و ناراحتی را تحمل میکردید، کارهای خدا در امور دین و دنیای مردم همه گونه به دست شما میگشت و در آنها مرجع و صاحب نفوذ، شما بودید ولی شما با منزلتی که داشتید ستمگران را تقویت کردید و کارهای خدا را به دست ایشان سپردید تا به شبهه عمل کنند و به شهوت خود به کار برخیزند. سبب تسلط یافتن ستمگران، فرار شما از مرگ و شیفتگی شما به زندگی است که ناگزیر شما را ترک خواهد کرد.»