مختار میرباقری یعنی قرائت میرباقری از قیام مختار و البته شخص مختاربنابیعبیدبنمسعود بن عمروبن عوفبنعقدهبن قسیبن منبهبنبکربنهوازن. شاید با وجود نام یکی از مهمترین پژوهشگران تاریخ شیعه، یعنی دکتر رسول جعفریان، به عنوان مشاور تاریخی «مختارنامه» در تیتراژ سریال بتوان بهترین دفاع از این قرائت میرباقری از مختارثقفی را ناگریزی و ناگزیری از دراماتیزه کردن شخصیتهای تاریخی در به تصویر کشیدن یک روایت تاریخی دانست؛ روایتی که البته خود آنچنان در ورطه ضد و نقیضگویی تاریخی و رجالی گرفتار آمده که هر پژوهشگر منصفی در حد اعلای پژوهش خود نیز تنها میتواند در نگرشی توصیفی، روایتهای مدحی و قدحی درباره شخصیت و قیام مختار را در چیدمانی کلی داشته باشد و نهایتا نیز بدون حکمی قطعی ناظر بر قدح و مدح مختار - برخلاف شخصیت حالا یکدست روشن مختار میرباقری- نقشی بسیار غبارآلود و در سایه، از شخصیت مختار واقعی تاریخی ترسیم کند.
نمونه بارز این توصیف را میتوان در «معجمالرجال» مرجع فقید آیتالله خویی جستوجو کرد. ایشان در اثر گرانسنگ خود ذیل نام مختار مینویسند: «و الاخبار الوارده فیحقه، علی قسمین: مادحه و ذامه: اما المادحه، فهی متضافره؛ روایات رسیده درباره مختار بر 2قسم است، روایاتی که او را مدح و روایاتی که او را ذم میکنند. و(البته) روایات رسیده در مدح او روایات قویتری هستند». خونخواهی مختار از قاتلان امام شهید و نهایتا قیامی که بهگواهی برخی نصوص سر آن داشت تا به خلافتی دیگرگون از خلافت اموی بدل شود، اگرچه در متون تاریخی با برخی قطعیات همراه است اما در واقع، ابهام خود متون تاریخی و رجالی،
سخت بودن کار میرباقری را در مختارنامه نشان میدهد. در نگاهی دقیق اما میتوان این ابهام خود مصادر و منابع را، هم به وضوح در «مختارنامه» به تماشا نشست و هم یکسره انکار کرد و تأکید داشت بر اینکه کارگردان با نگاهی صریح و قطعی، مقطع و شخصیت تاریخی مورد نظر خود را به تصویر کشیده است. برای توضیح این گزاره یعنی ابهامزایی یا ابهامزدایی از شخصیت و عملکرد مختار در «مختارنامه» پیشتر لازم است مقدمهای کلی درباره جایگاه مختار در متون اسلامی داشته باشیم.
1 - برای پژوهش پیرامون شخصیت مختار غیر از متون تاریخی مربوط به قرون اول و نهایتا دوم هجری، باید به کتب رجالی شیعه و اهل سنت و همین طور سیره ائمه اطهار(ع) و مقاتل عاشورا و البته کتب کلامی نیز توجه کافی داشت. مختار به عنوان شخصیتی تاریخی که در نخستین سال هجرت به دنیا آمده زندگی سیاسی خود را در کنار عمویش (سعدبنمسعود) که حاکم مدائن بود از سال 37 هجریقمری آغاز کرد؛ یعنی در سن 37 سالگی.
در صلح ساباط در سال 41 با پناه آوردن امام مجتبی(ع) از خیانت و ترور به عمارت مدائن، یکی از نکتههای تاریک زندگی مختار رقم خورده است، جایی که بسیاری از مورخان صاحبنام اعتقاد دارند که این مختار بوده است که به عموی خود پیشنهاد تسلیم امام مجتبی(ع) به معاویه را میدهد و اینکه میتوانند در عوض خوشخدمتی، به این وسیله به عراقین دست پیدا کنند. بعدتر تاریخ ، مختار را در چهل و چندسالگی به عنوان یکی از فعالان سیاسی که البته مشهور به فراست و شجاعت و تدبیر سیاسی و نظامی است نشان میدهد که البته شاگردی بزرگانی از بنیهاشم چون محمدبنعلی(حنفیه) را نیز در کارنامه خود دارد و بعدتر مردی 60 ساله است که از فعالان سیاسی و سرشناسان کوفه محسوب میشود که حتی سفیر امام، مسلمبنعقیل، نیز در ابتدا، قبل از ورود ابنزیاد، در خانه او مقیم میشود و به روایتی نامه آغازین خطاب به امام با مضمون درست بودن دعوت کوفیان نیز از خانه مختار به سوی امام فرستاده میشود.
حضور مختار در متون رجالی و سیره ائمه را اما میتوان به درک حضرت امیر(ع) و برخی دیگر از بزرگان بنیهاشم و صحابه و راویانی مربوط دانست که مختار از ایشان تلمذ کرده و به نقل حدیث پرداخته است و البته که جزو رجالی است که ائمه نیز پیرامون شخصیت و فعالیتهایش صحبتهایی داشتهاند. اما دلیل ذکر نام مختار در متون کلامی متقدم شیعه چون مباحث کلامی شیخ مفید را باید در انتساب فرقه کیسانیه به مختار دانست؛ فرقهای که آنگاه که شیخ مفید نیز درباره بطلان آن استدلال کلامی میکند، صریحا اشاره میکند که در زمان او نیز «طایفه کیسانیه در زمان، منقطع شدهاند به حیثیتی که اصلا بقیهای از ایشان نمانده و یافت مینشود... .». (بحثهای کلامی شیخ مفید، آقاجمال خوانساری، ص 555)
درباره لقب ابوکیسان که به اتفاق اکثر متون لقب مختار بوده است برخلاف وجه تسمیه آن اختلافی نیست. برخی اما لقب کیسان را از کیس (زیرک، مدبر، عاقل) از زبان حضرت امیر(ع) در زمان کودکی مختار میدانند. برخی ابوکیسان را لقب ابوعمره، یار ایرانی او میدانند که به خاطر شدت همنشینی و علاقه، مختار آن را برگزیده بود و برخی دیگر ابوکیسان را لقب غلام صاحبنظر و کاردان مختار که عاملیتی اصلی در قتلعام قتلهکربلا نیز داشته، معرفی میکنند.
به هر صورت هر نظری را به عنوان وجه تسمیه این لقب صحیح بدانیم، کیسانیه منتسب به مختار ابوکیسان از نظر کلامی، اعتقاد به مهدی موعود بودن محمدبنحنفیه و امامت بلافصل او بعد از حسین بن علی «ع» داشتهاند. در این مجال ذکر چند نکته ضروری است که همانطور که علامه فقید دکتر شهیدی نیز صراحتا در تاریخ تحلیلی اسلام میگویند، در پذیرفتن رأیها و نظر افراد و همین طور روایات تاریخی مربوط به قرون اول و دوم هجریقمری با توجه به اوضاع آشفته و البته دستگاه دروغپرداز، مغالطهکار و شایعهپراکن امویان، مروانیان و زبیریان و بازار داغ نشر احادیث و روایات جعلی به عنوان مبنایی عملی و شرعی برای فریبکاریها و خلافکاریهای دستگاه سیاسی وقت، نمیتوان بسیاری از روایات تاریخی را بدون تحلیل عقلی و درایهای و رجالی مورد توجه و انتاج قرار داد.
از طرف دیگر باید درنظر داشت که شخصیتهای روزگار مختار به ویژه اهالی عراق نیز خود احتیاج به بررسی روانشناختی و جامعهشناختی دقیقی دارند. به عنوان مثال یکی از این شخصیتها شبثبن ربعی است( شخصیتی که البته نمایی دیگر و متفاوت از واقعیت تاریخیاش در «مختارنامه» نمایش داده شده). شبث که از قبیله بنیتمیم است، زمان رسولالله را درک کرد و در جنگهای رده ابوبکر به مسلمانان پیوست.
او یک نمونه تمام عیار مردان سیاستپیشه مسلمان سده اول هجریقمری است. شبثبن ربعی در شورش علیه عثمان با شورشیان بود و در نبرد صفین نیز در رکاب حضرت علی(ع) با معاویه جنگید و از زمره نامهنگاران کوفی برای دعوت از امام حسین(ع) بود؛ مردی که البته در سپاه ابنسعد در کربلا حاضر شد و به پاداش آن دارالشرطه کوفه را به او سپردند. این سیاستمدار هزار رنگ در خونخواهی امام حسین(ع) به سپاه مختار پیوست و در نبرد حرورا نیز در سپاه مصعب بر مختار شمشیر کشید. از این مجمل به راحتی میتوان دلیل اصلی تشویش منابع و متون را در واگویی هدف دقیق قیام مختار که البته در پس پیچیدگی ذاتی شخصیت سیاسی خود او نیزپیچیده، درک کرد.
2 - « رجالکشی» به عنوان یکی از متون معتبر رجالی شیعه روایات متفاوتی از ائمه را در مدح و همین طور ذم مختار نقل میکند. به عنوان مثال در مدح مختار در این کتاب از امامباقر(ع) نقل شده است که به «حکم» پسر مختار میگوید: خدای پدرت را رحمت کند که خونهای به ناحق ریخته شده ما را طلب کرد و قاتلان «عزیز ما» را کشت. از امامصادق(ع) نیز آمده است: بانوان هاشمی پس از شهادت حسین(ع) خود را نیاراستند و خضاب نکردند تا آنگاه که مختار سر عبیدالله و عمربنسعد و برخی دیگر را به مدینه فرستاد (ج1ص341).
در این میان باید به کتابهای رجالابنطاوس، خلاصه علامه حلی، حدیقهالشیعه محقق اردبیلی، مجالس قاضیمرعشی، منتهیالآمال محدث قمی و بالغ بر 18عنوان کتاب مرجع و معتبر دیگر رجالی به نقل و احصاء علامه امینی توجه کرد که در آنها بر پاکی و علو و جلالت قدر مختار اتفاق نظر شده و او را برخلاف منابع رجالی اهل سنت کذاب نشمرده و از سابقین اخبار محسوب کردهاند. از طرف دیگر باز در رجالکشی روایاتی از امامصادق منقول شده است که مختار را شخصیتی ستمگر و سیاسیکار معرفی میکند. یا حتی در کتابهای معتبر شیعه چون کافی و التهذیب که جزو کتب اربعه شیعه محسوب میشوند روایاتی در قدح شخصیت مختار و جاهطلبی و دستاویز کردن خونخواهی قاتلان حسین(ع) در رسیدن به منظورهای سیاسی خود مطرح شده است.
3 - یکی از بنیانهایی که کارگردان مختارنامه به اجمال و ابهام از آن رد شده است، ارتباط شخص امامسجاد(ع) با مختار به عنوان خونخواه از قتله کربلاست. در تحلیل تاریخی مادحان مختار و آنان که به حسن نیت و پاکی او اعتقاد دارند، روایات چندی از خشنودی حضرت سجاد به ویژه بعد از فرستادن سر اشقیایی چون عمربنسعد و ابنزیاد نزد حضرت و به جای آوردن سجده شکر توسط ایشان و طلب خیر برای مختار مورد توجه قرار میگیرد. اما اینکه چرا حضرت -که امام بلافصل منصوص بعد از پدر محسوب میشدند و خود مختار نیز طبق نظر ایشان عمیقا به آن اعتقاد داشت- دست رد بر تایید عملی و حتی نظری قیام مختار میزند، در تحلیل ایشان به دلیل شرایط حاد سیاسی و خفقان و سرکوب اموی نسبت به بنیهاشم مطرح میشود.
در این تحلیل با نشان دادن اوج برخی مردمان که طبق شهادت تاریخ، خاندان ابوسفیان را تنها خویشان پیامبررحمت(ص) میدانستند و خاندان به اسارت رفته پیامبر را به عنوان خارجی تسخر میزدند دیگر جایی برای امید به همراهی مردمان سستعنصر و غوطهور در جهالت نبود. 3سال حکومت یزید که در سال اول آن فاجعه کربلا پیش آمد، در سال دوم حرم امنالهی کعبه سنگباران آتش شد و در سال سوم در واقعه حره 3روز جان و مال و ناموس مردم مدینه بر سپاهیان شامی حلال شد، درشتترین و تاسفبارترین تصویر از انحطاط تفکر و تمدن اسلامی آن هم در گامهای اولش است.
طبق تحلیل پیشگفته، در این شرایط هرگونه تحرک سیاسی از حضرت سجاد(ع) که از طرف حکومت وقت اموی، دولت موقت زبیدی و بعدتر حکومت مروانی حس میشد، قطعا فرجامی فجیعتر از کربلا برای کل هاشمیان و بقایای آلالله میتوانست در برداشته باشد و این را حضرت سجاد با فراست و درایت علوی خود از شرایط سیاسی آن روزگار به وضوح دریافته بودند. به این ترتیب با قراردادن برخی روایتها در کنار هم و چیدمانی در پس این تحلیل میتوان گفت فراخوانی و دعوت از سوی محمدبنحنفیه (اگرچه صراحت این دعوت نیز از سوی خود محمدبنعلی در تاریخ وجود ندارد) توسط مختار، خود تاکتیکی سیاسی از سوی علویان و هاشمیان در بازار مکاره سیاست آن روزگار بوده است و دقیقا این همان عامل مشوششدن ذهن سیاستبازان قدرتمدار اموی و مروانی و زبیری شده تا مختار را کذاب بنامند؛ چرا که در ظاهر سرشاخههای علویان و هاشمیان هیچ یک به طور مستقیم حمایت عملی و نظریای از قیام مختار نکرده بودند اما چه کسی است که نداند ایرانیان عاشق اهل بیت نه برای قدرتجویی یک عرب با فراست و نه برای مهتری بر اعراب و شامیان بلکه به صرف خونخواهی از عاملان کربلا و احیای سنت علوی در سپاه مختار جانفشانیها کردند؛ هرچند مختار فرجامی خوش نداشت و نهایتا بسیاری از اعراب کور متعصب کوفه و همینطور اشراف همیشه پیمانشکن آن، حرورا را آخرین نبرد او رقم زدند.
و نهایتا مختار را در کوفه به مصعببنزبیر فروختند و سر او در همان دارالاماره کوفه نزد زبیریان گذارده شد. امروزه اما با تمام قدحهایی که در کتب متاخرین علمای شیعه در مورد مختار به ویژه با انتسابی که به کیسانیه دارد (که اکنون باید گفت والله اعلم بالصواب) وارد شده است، زیارتنامه مختار در کتاب «مزار»شهیداول محل رجوع علاقهمندان به آلالله است؛ زیارتنامهای که در آن به شهادت بر رستگاری و پاکی و خیراندیشی او در ولایت اهل بیت(ع) و اخلاص و اطاعت از خدا و محبت امامسجاد(ع) و خشنودی رسولخدا و حضرتامیر(ع) تصریح شده است و شاید همین و پارهای دیگر از نشانههاست که باعث شده پژوهشگر سترگ متاخر رجال شیعه آیتالله خویی در معجمالرجال الحدیث خود بگویند:
« از بعضی روایات روشن میشود که قیام مختار به اذن خاص امامسجاد(ع) بوده است»؛ امامی که گفته میشود زید، فرزند دلیر و شهید خود را نیز از کنیزی که مختار به ایشان هبه کرده به دنیا میآورند؛ زیدی که به خونخواهی عموی شهید خود باب شهادت عاشقانه را در تاریخ تشیع و بعد از ثارحسینی بازشعله انداخت. در این میان اما گروهی نیز برآنند که به مصداق شریفه سیویکم سوره نساء که «انتجنبوا کبائر ماتنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما؛ اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی شدهاید، پرهیز کنید، سیئات شما را میزداییم و شما را به جایگاهی شایسته درمیآوریم» مختار نیز با تمام جاهطلبیها و اشتباهات بسیارش به سبب کارهای نیک فراوان و در راس همه قیام علیه قتله کربلا و مهمتر شاد کردن جان آلالله و ولی و امام زمان خویش آنچنان که مشمول دعای خیر حضرتسجاد(ع) در دنیا شده امید است آن خیر آخرت او را نیز دربرگیرد. در کتاب امالی شیخطوسی از منهال بنعمرو نقل شده است که وقتی در هنگام بازگشت از مکه به حضور حضرتعلیبنالحسین(ع) مشرف شدم، آن بزرگوار از من پرسید، حرمله بن کاهل اسدی در چه حال است؟ گفتم: من او را در کوفه زنده دیدهام.
حضرت سجاد(ع) دستهای خود را به جانب آسمان بلند کرد و در حق حرمله اینچنین نفرین کرد که «بارخدایا، حرارت آهن را به حرمله بچشان، حرارت آتش را به حرمله بچشان». منهال ادامه میدهد: وقتی وارد کوفه شدم متوجه خروج مختار شدم. به سبب سابقه دوستی بعد از چندی مختار را در راه دیدم و او احوالم را جویا شد. حین گفتوگو در کناسه کوفه ماموران او که تازه حرمله را دستگیر کرده بودند، آوردند. وقتی چشم مختار به حرمله افتاد گفت سپاس مخصوص آن خداییاست که مرا بر تو مسلط کرد. سپس گفت شترکش، شترکش بیاورید. شترکش به دستور مختار پاها و دستهای حرمله را قطع کرد. بعد به دستور مختار آتشی افروخته شد و حرمله را در میانه آتش انداختند. منهال میگوید من لبخندزنان سبحانالله گفتم. مختار سبب تسبیح و لبخندم را پرسید و من شرح زیارت و نفرین امامسجاد(ع) را گفتم. مختار به محض شنیدن از مرکب پیاده شد و همانجا دو رکعت نماز و سجده شکری طولانی به جا آورد و سپس گفت من تا به الان چیزی نخوردهام؛ اکنون به شکرانه اینکه امام سجاد دعایی کرده است و خدا آن را به دست من اجرا کرده، باید خدا را برای این توفیق سپاسگزار بود و امروز روز روزه گرفتن است.