«شناگر» داستان پسر نوجوانی است که شنایش خیلی خوب است، ماجرای شنا یاد گرفتنش هم زیر سر یک بزغاله شیطان است که باعث شده پسر بیفتد داخل آب و بعد از کلی دست و پا زدن به این نتیجه برسد که باید شنا یاد بگیرد.
این پسر نوجوان علاوه بر این که شنا را خیلی دوست دارد، عاشق موز و شکلات خارجی و نوشابه است. پس زندگی در جزیرههای خلیج فارس برایش خیلی هیجان انگیز است... نه؟ جایی که پر از قوطیهای نوشابه تگری است.
چه اتفاقی میافتد که این پسر اصفهانی سر از کیش و قشم و ابوموسی درمی آورد؟
او همراه پدرش که مسئول شیلات جزیره شده و قرار است به مأموریت برود، یک تابستان پرماجرا را در جنوب میگذراند؛ تابستانی که غواصی میکند، دوستهای جدید پیدا میکند، میفهمد که مروارید چه شکلی به وجود میآید، و تا دلتان بخواهد موز و نوشابه میخورد!
اما اصل ماجرا اینجا نیست... چند روز سرگردانی توی دریا با یک قایق از کارافتاده و ترس از حملۀ کوسهها میتواند این سفر را حسابی خاطره انگیز کند.
شما داستان «شناگر» را از زبان قهرمان اصلی آن میخوانید، انگار قهرمان داستان، جلوی شما نشسته باشد و بخواهد از سفر تابستانیاش بگوید.گاهی از احساسات درونیاش برای شما حرف میزند، گاهی هم از دلتنگی برای مادر و خواهر و برادرش میگوید، اما دریا و ماهی و شنا و قایق، کلیدیترین کلمات او هستند:
«یک ردیف جلوتر از پدرم روی صندلی فایبرگلاس قایق ۳۲ فوتی نشستهام و باد به سر و صورتم میخورد. باد نیست که به ما میخورد. ماییم که داریم رو به باد میرویم. دریا آرام است و هیچ موج ندارد. شاید احمد شیطان یا مش قادر درست گفته باشند که این جور وقتها کوسهها به سطح آب میآیند برای پیدا کردن خوراکی. شاید قایق ما دارد از بالای سر و گُرده چندتایی شان رد میشود...»(«شناگر»، صفحه ۱۰۶)
او بارها و بارها به گذشتهاش برمیگردد، گاهی چیزی از روزهای گذشته به یادش میآید که میخواهد شما را در آن شریک کند... برای همین ما با داستانی رو به رو هستیم که روایتش غیرخطی است و گاهی زمان در آن به هم میریزد.
اگر در یک عصر گرم تابستانی در سفر قهرمان نوجوان «شناگر» به جزیرههای جنوب همراه او شدید، یادتان نرود که یک لیوان آب هم دم دستتان بگذارید، چون مطمئن باشید توصیفات او از گرما و تشنگی، شما را هم حسابی تشنه میکند!
شناگر/ نویسنده: عباس عبدی / چاپ اول: 1389 / ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان / قیمت: 2500 تومان