او سه اثر سینمایی به نامهای«زخم زیتون»، «بهشت منتظر میماند» و «سکوت» ساخته و مجموعههای تلویزیونی «معما»، «سایه آفتاب» و «به دنیا بگویید بایستد» را کارگردانی کرده است.
به بهانه پخش مجموعه تلویزیونی «به دنیا بگویید بایستد» که از شبکه تهران پخش میشود با او به گفتگو نشستیم.
- آقای آهنج از چه زمانی به فکر کارگردانی افتادید؟
حدوداً20سال است که در عرصه هنر فعالیت میکنم و از همان ابتدا به کارگردانی فکر میکردم چون به نظرم کارگردانی بهترین شغل است.
- برای کسب درآمد؟
نه، برای ارضای روح و روان خودم و برای بیان حرفها و قصههایم دوستش دارم و از همان ابتدا با برنامهریزی جلو آمدم و اگر هم وارد سینما شدم و یکی دو تا شغل را مثل طراحی صحنه یا تهیهکنندگی تجربه کردم به خاطر این بود که روزی بتوانم فیلم بسازم.
- کار کارگردانی را در ابتدا با ساخت کلیپ شروع کردید، فکر میکنید چرا این نوع کارها در کشور ما کمتر ساخته میشود؟
البته من به غیر از کلیپ، فیلمهایی کار کردم که خیلی دوستشان دارم مثلاً یک فیلم نیمه بلند با مضمون دفاع مقدس و با محوریت انسان در جنگ نه زد و خورد در جنگ ساختم با نام «صبح روزی که متولد شدم» که داستان آن 24 ساعت قبل از آزادسازی خرمشهر رخ میدهد. آن را برای شبکه 2 کار کردم.
اما درباره کلیپ باید بگویم طرفدار دارد ولی به خاطر هزینه سنگیناش کسی به سراغ آن نمیرود.
- چند سال پیش موجی به راه افتاد تا سازمانهای فیلم دولتی کلیپهایی به کارگردانها سفارش دهند.
آن زمان کارهای قابل قبولی ساخته شد ولی الان کلیپهای تولیدی چندان کیفیت ندارد به نظر شما مشکل از کجاست؟
البته گاهی شاهد کارهای خوب هستیم ولی درست میگویید آن جریان فکری که 12-10 سال پیش با کلیپسازی شروع شد الان کمتر دیده میشود. شاید این مسئله به هزینههای سنگین آن برگردد و البته بخشی دیگر به عدم حمایت سازمانها از این جریان فرهنگی.
شاید هم دنبال آسیبشناسی نبودیم تا راهکاری پیدا کنیم که با هزینه کمتر کلیپ خوب بسازیم.
- آقای آهنج شما در سالهای دور مدیر روابط عمومی انجمن سینمای دفاع مقدس بودید، برخی فکر میکردند که اگر قرار باشد وارد عرصه تولید شوید، فعالیتتان در ژانر سینمایی دفاع مقدس متمرکز شود اما این اتفاق نیفتاد. حضورتان در ناجی هنر بود که باعث شد به ژانر پلیسی- معمایی گرایش پیدا کنید؟
نگاهتان خیلی جالب است ولی به طور یقین این طور نیست. من فیلم دفاع مقدس هم ساختهام.
فیلم «زخم زیتون» به نوعی فیلم ژانر دفاع مقدس محسوب میشود. اگرچه درباره لبنان و حمله اسرائیل است یا فیلم «صبح روزی که متولد شدم»، «سکوت» و یا «بهشت منتظر میماند» که اصلاً یک داستان متافیزیک و ماورایی درباره دفاع مقدس است ولی قبول دارم که در زمینه مجموعهسازی تلویزیون به سمت آثار پلیسی- معمایی گرایش پیدا کردهام.
اما زیاد دوست ندارم در یک ژانر خاص فعالیت کنم یعنی اگر عمری بود شاید اثر بعدی من در قالب ژانری جدید ساخته شود.
- یعنی ممکن است روزی در ژانر کمدی یا مثلاً کودک هم فعالیت داشته باشید؟
باید مطالعه کنم چون زمانی که قرار باشد فیلم کمدی بسازم باید خودم را به آن نزدیک کنم اما به طور کلی از آن استقبال میکنم چون اصلاً دوست ندارم وابسته به گونهای خاص در سینما باشم.
- فکر میکنید چه اتفاقی افتاده که در سالهای اخیر حضور پلیس در سریالهای تلویزیونی زیاد شده است؟
فکر میکنم به خاطر رویکرد فرهنگی مسئولان نیروی انتظامی باشد تا بعضی از مأموریتهایشان را به صورت فیلم و سریال و کارهای فرهنگی دیگر نشان دهند.
به نظرم این رویکرد فرهنگی مسئولان نیروی انتظامی را با اهمیت سینما آشنا ساخته تا از این ابزار استفاده کنند.
- پیش از این هم سریالهای موفقی در ژانر پلیسی تولید شده بود مثل مجموعههای سرنخ (کیومرث پوراحمد)، شلیک نهایی (داریوش فرهنگ)، یا مزدترس(حمید تمجیدی) یعنی در تولید این آثار کم تجربه نیستیم اما سؤال این است که چرا هنوز کارهای جذاب و بدون نقص ارائه نمیشود؟
بخشی به فیلمنامه باز میگردد که خلأ آن در همه آثار سینمایی و تلویزیونی محسوس است و بخشی دیگر به پروداکشن و سرمایهگذاری و نگاه تولیدی باز میگردد.
- چرا همیشه کاسه کوزهها را سر فیلمنامهنویس میشکنیم؟
البته فیلمنامه نویسهای خوب هم داریم که باید شرایط برایشان فراهم شود.
- شاید هم یکی از مشکلات نداشتن روحیه کار گروهی باشد، بگذریم، در آثار شما به نظر میرسد که چند مولفه، مرتب تکرار میشود مثل دوستیهای عمیق که مخاطب را یاد فیلمهای کیمیایی میاندازد.
بله، قبول دارم چون فکر میکنم جای موضوع رفاقت در تلویزیون خالیست. به نظرم این موضوع میتواند نسل سرگشته امروز را با گذشته فراموش شدهای آشنا کند. چه اشکال دارد کوچه و گذر و رفاقتهای قدیم را در این سریالها ببینیم؟
این تم را قبلاً در «معما» و «سایه آفتاب» تجربه کردم که با استقبال روبهرو شد و خیلی از دوستان گفتند این گونه را ادامه دهم. الان هم در «به دنیا بگویید بایستد» دوباره همان رفاقت را تکرار میکردم و باز هم جواب داد. یعنی این عطش هنوز در بیننده هست و دوست دارد این رفاقتها را دنبال کند.
- لابد فلاشبک هم یکی دیگر از علاقههای شماست؟
راست میگویید در این دو قصه اخیر حداقل این طور بوده ولی این برمیگردد به نوع نگاه خود من، البته مشورتها هم مؤثر بوده است. در واقع با همفکری دوستان به این نتیجه رسیدیم که اگر این قصه را به ترتیب از (الف تا ی) بگوییم جذابیت خود را از دست میدهد.
در بیان قصه باید اندکی هوشمندی به خرج بدهیم و داستان را از جایی شروع کنیم که مدخل خوبی برای شروع باشد و به جذابیت قصه کمک کند و این زاویه نگاه است که کارها را از یکدیگر متفاوت میکند. یعنی اگر از وسط قصه شروع به تعریف کنیم قطعاً نیاز داریم به اول قصه فلاشبک بزنیم.
- آقای آهنج چرا «به دنیا بگویید بایستید»؟ برای انتخاب نام برای آثارتان حساسیتی دارید؟
معمولاً اسمهای چند سیلابی را دوست دارم. در کارهای قبلیام اگر دقت کنید جز یکی دو تای آن بقیه چند سیلابی هستند ضمن اینکه اگر کمی حوصله کنید و اجازه دهید که سریال پیش رود متوجه میشوید که این اسم در خدمت خود فیلم است و مصداق دارد.
- فکر میکنید سوژه این سریال از چه جنبهای برای مخاطب میتواند جذاب باشد؟
بحث ما موضوعی انسانی است. نمود گناه بیرون و گناه درون و خیر و شری که در هر یک از آدمهای قصه تجلی پیدا کرده و هر کدام قصه خود را پیش میبرند.
- پس داستان معمایی و رفاقتهایی که مطرح میشود در این قصه یک بهانه است؟
بله، همین طور است در واقع قصه ما کاملاً مذهبی است به عبارتی نه پلیسی است و نه معمایی، در عین حال که همه آنها را دارد ولی به هیچ کدام از این موضوعات وابسته نیست بیشتر نگاهی امروزی به «هملت» شکسپیر داشتم این نگاه شاید بتواند برای مخاطب جذاب باشد.
- چرا صحنههای بازداشتگاه و گفتگوی مأمور با علا اینقدر کشدار است؟
فکر میکنم برای بیان قصه احتیاج داشتیم که از این نوع روایت استفاده کنیم و اگر به نظر میآید ریتم کند است کمی باید تحمل کنید، همه فیلمها که نمیتوانند مثل بعضی از آثاری که هر شب پخش میشود در عرض 45 دقیقه هم بخنداند و هم بگریاند و هم پیامش را برساند.
سریال رسالتی دارد که مثل یک فیلم سینمایی در 90 دقیقه گفته نمیشود بلکه در چند قسمت بازگو میشود قبول دارم ریتم قسمتهای اولیه کمی کند است اما اجازه دهید آرام آرام بهتر میشود.
- شخصیت نماینده دادستانی چطور؟ آیا شما واقعاً این کاراکتر را در همین سطح میدانید یا زوایای پنهانی در او وجود دارد که فعلاً مشخص نیست؟
احساس میکنم شما میخواهید بگویید این شخصیت زائد است ولی این طور نیست. در واقع به نوعی پیش برنده داستان است.
من خودم معتقدم اگر داستانی را با دو شخصیت میتوان پیش برد سومین نفر زائد است اما در پایان این مجموعه میبینید که همه شخصیتها در جایگاه خودشان به روند رشد فیلمنامه کمک میکنند. در ادامه قصه به جایی میرسیم که اگر این شخصیت نبود بخشی از داستان فاش نمیشد.
- ظاهراً قرار تولید برای 13قسمت بوده اما مجموعه را در 17 قسمت به پایان رساندید.
من فکر میکنم داستان کشش داشت. طرح 13قسمتی که میدانید در شبکه متعارف است ولی این داستان تا 17 قسمت کشش داشت یعنی اگر در 16 قسمت میتوانست به پایان برسد یقین بدانید که قسمت 17 ساخته نمیشد.