این وجدان جمعی ماست که تعیین میکند در هنگام دیدن یک رفتار غلط اجتماعی از خودمان واکنش نشان دهیم، حال این واکنش میتواند یک روی ترش کردن باشد و یا دخالت مستقیم برای محو رفتار غلط.
پیش از به وجود آمدن و گسترش رسانههای عمومی معمولاً وجدان جمعی فقط از سنتها، نرمها، دین و سپس قوانین آن جامعه ملهم میشد که به نوبه خود پایه در سنن دینی و یا اخلاقی آن جامعه داشت.
هر چه سنن و قوانین جمعی آن جامعه قویتر بود به همان نسبت واکنش نسبت به خطا شدیدتر میشد چرا که آستانه تحمل وجدان جمعی رابطه مستقیمی با قوت قوانین و نرمها داشت.
اما رسانههای جمعی و دیداری و در رأس آنها تلویزیون بعد از تولد و گسترش در قرن بیستم، نقش دوگانهای را بازی کردند. از طرفی صاحبان این ابزار رسانهای از این رسانهها در جهت تبیین قوانین، هنجارها و سیاستهای حاکم بر جامعه سود جستند و وجدان جمعی و جامعه را در جهاتی که مورد نظر بود تقویت میکردند، اما از طرف دیگر سینما و تلویزیون در خلال ایجاد جذابیت در برنامههای نمایش خود آستانه تحمل وجدان جمعی را متحول کردند.
به عنوان مثال بسیاری از مردم آمریکا و جهان در مرگ جیمزدین به عنوان نماد و تب جوانان عصیانگر دهه پنجاه گریستند در صورتی که همین مردم در چند سال قبل اگر جوانی این چنین در خانواده داشتند گوشش را میپیچاندند.
این چنین بود که سینما و تلویزیون در خلال ژانرهای نمایشی برخی از تخلفات از هنجارهای اجتماعی را چنان بدیهی جلوه دادند که دیگر هیچ کس از دیدن انجام واقعی این تخلف در جامعه متعجب نشد و به وجدان جمعیاش تلنگری نخورد و جالب این که بسیاری به تقلید از قهرمانان، این انحرافات را درست به همان شکل انجام میدادند؛ از سیگار کشیدن، نوشیدن مشروبات الکلی و اسلحه به دست گرفتن به شیوه همفری بوگارت گرفته تا تلاش برای ایجاد جذابیتها جنسیتی به شیوه مریلین مونرو.
بدین ترتیب بود که مقررات جرح و تعدیل و صیانت از وجدان جمعی جوامع در اکثر کشورها تصویب شد و تا دهه 60 در آمریکا و تا دهه هفتاد در اروپا این مقررات اعمال میشد.
این مقررات شامل محدودیتهایی برای نمایش خشونت، رفتارهای جنسی و امور سیاسی بود. این مقررات در کشور ما نیز چه قبل و چه بعد از انقلاب با فراز و فرودهایی در عرصه تلویزیون و سینما اعمال میشد، اما در بعد از انقلاب این قوانین ابعاد مخصوص به خود را گرفت.
وقتی خشونت نادیده گرفته میشود
در تلویزیون ما به عنوان رسانهای فراگیر با بیش از شصت میلیون مخاطب این گونه مقررات تغییرات بسیاری کرده است و دایره آن از اعمال سلیقههای متغیر فردی تا قوانین مدون بدون تغییر گسترش داشته است.
اما قدر مسلم این است که با نگاهی موشکافانه به آثار نمایش تلویزیون میتوان به این نتیجه رسید که اکثر برنامهسازان و ناظران پخش بر روی محور دوم مقررات جرح تعدیل یعنی خشونت حساسیت کمتری دارند.
واقعیت این است که در اکثر فیلمها و سریالهای خارجی و بعضی از سریالهای داخلی ما، خشونت راه خود را باز کرده است و به عنوان یکی ازسه عامل ممنوع ایجاد جذابیت توانسته است به سریالهای تلویزیون راه یابد.
البته خشونت تنها به معنای زدوخورد نیست چرا که ایجاد فضای عدم اطمینان و آرامش، القای جو ناامنی اجتماعی و ترویج فرهنگ انتقام از عوامل ایجاد خشونت پنهان در آثار تصویری است.
بسیاری از سریالهای تلویزیون ما در عرصه انتخاب موضوع و دغدغههای اجتماعی خالق اثر در جایگاه ویژهای قرار دارند و بسیار قابل ارزشگذاری هستند، اما در عرصه داستانپردازی دغدغههای اجتماعی اثری معکوس بر وجدان جمعی مخاطب میگذارد.
شاید برای روشنتر شدن این موضوع باید اشارهای به یکی از سریالهای اخیر سیما کنیم. سریال «پرواز در حباب» که یکی از موضوعات اصلیاش قرصهای روانگردان و اثرات تخریبی آن است.
اما در همین سریال قهرمان اصلی فردی است که پدر خلافکارش را در جریان یک درگیری با پلیس از دست داده است. او بعد از مدتها بازمیگردد و شروع به گرفتن انتقام از کسانی میکند که به نوعی با کشتن پدرش در ارتباطند. او ابتدا دوست پدر را که به او خیانت کرده میکشد و بعد وارد زندگی پلیسی میشود که چند سال قبل در جریان یک عملیات پدرش را هدف قرار داده بود.
ابتدا با پسر خانواده طرح دوستی ریخته و او را به قرصهای روانگردان معتاد میکند، بعد با نارو زدن به نامزد دیگرش سعی میکند با دختر مأمور پلیس نیز طرح آشنایی ریخته تا به بهانه ازدواج به او ضربه عاطفی بزند. از طرف دیگر او درصدد انتقام از عامل اصلی خیانت به پدرش برمیآید که در حال حاضر با مادرش ازدواج کرده است، کسی که به شیوه فیلم پدرخوانده دارای نوچه و بادیگارد و مناسبات مافیایی است، اما او برای گرفتن انتقام از این شخص راه دشواری پیشرو دارد.
اما کوروش یعنی همان نقش اول سریال ؛جوانی خوش قد و بالا، خوشقیافه و خوش تیپ. او با آن که فرشته انتقام است، اما تمام خصوصیات یک قهرمان را داراست و بنابر این مخاطب ناگزیر باید با او همذاتپنداری کند، اما سؤال این جاست که این همذاتپنداری نمیتواند به انتقام و فرهنگ منبعث از آن مشروعیت دهد؟ آیا مخاطب تلویزیون با دیدن شخصیت کوروش و رفتار قطعاً مجرمانه و منفی وی احساس انزجار میکند و یا نه با همذاتپنداری موفقیت وی را خواهان است؟
این درست است که کوروش به شیوه قهرمانهای آثار مسعود کیمیایی پاشنه را ور نمیکشد و در جیبش چاقوی ضامندار نمیگذارد اما داشتن انگیزههای انتقامی بسیار مخربتر از هفتتیرکشی و نشان دادن صورتهای خونین و له شده است.
شاید قیاس کوروش با قهرمان فیلمهای مسعود کیمیایی کمی خندهآور باشد اما او هم قیصروار از خلال جذابیتهای بصری یک فرهنگ مخرب را القا میکند و آن چنان که ذکر شد قائم به ذات بودن در مبارزه با شرایط و فراقانونی عمل کردن و قانون گریزی برای رسیدن به مطلوب است.
این امر باعث میشود عملکرد مطلوب و قابل ارزشگذاری این سریال در تصویر کردن آثار مخرب قرصهای روانگردان در سایه قرار گیرد.
شاید اگر کارگردان این سریال و نویسندگان فیلمنامه به جای کوروش، افسر پلیس با بازی علی نصیریان را محور قرار میدادند و شخص انتقام گیرنده و انگیزههای وی را اینطور برجسته نمیکردند، هیچ ایرادی از این دست براین سریال واقع نبود.
چاقو برازنده دست هر کس نیست
چنان که بارها گفته و نوشته شده است تلویزیون فراگیرترین رسانه جمعی است و بیشترین تأثیر را بر فرهنگ مخاطبان خود میگذارد. تلویزیون بیشتر از دیگر رسانهها باید هماهنگ با فرهنگ عمومی مردم باشد.
اگر در جامعهای اسلحه تنها در غلاف مخصوص آن در جیب افراد نیروی انتظامی برای خالی نبودن عریضه دیده میشود و جایی در مناسبات اجتماعی ندارد از غلاف در آوردن و گذاشتن آن در دست هر کسی که بنابه مقتضیات قصه مشکل اجتماعی دارد، نوعی فرهنگسازی منفی است.
به نظر میرسد امروزه با توجه به شرایط ویژه جامعه ما که جامعهای در حال گذار به سمت فرآیند توسعه است بیشتر آثاری مورد نیاز است که فضای عشق و محبت در خانواده، حلم و بردباری در رفتار با دیگران و موفقیت و پیروزی را القا کند.
چه مناسبند آثاری مثل طنزهای نود شبی که علیرغم انگ بدآموزی بسیار در تلطیف فضای خانوادهها مؤثرند و یا حتی سریالهای خارجی مثل خانواده دکتر مارتینی که اخیراً از تلویزیون پخش شد و فضای سرشار از مهر و عطوفت خانوادگی داشت.
به نظر میرسد وقت آن رسیده است که دستاندرکاران سیما بار دیگر در آثار خشونتآمیز، اعم از پیدا و پنهان، نظارت کنند و برنامهسازان ما با برخی از ایدههای القا کننده ناامنی و خشونت خداحافظی کنند. وقت وداع با اسلحه فرا رسیده است.