در یک لحظه شتاب میگرفت و با حرکات سریع دست، روی شیشه خودروهای مدل بالا را دستمالی نهچندان تمیز میکشید و از رانندگان پول طلب میکرد، اما یک هفته پس از آنکه پدر را نیز مانند بقیه اعضای خانوادهاش از دست داد، پیام سازمان مردم نهاد معتادان ناشناس را دریافت کرد؛ «راهی هست برای پاک زندگی کردن» و رفت تا پاک زندگی کند.
حالا او 22ساله است و هر سال کسانی که مانند او از دام اعتیاد رها شدهاند، برایش جشن پاکی میگیرند؛ در کنار یکی از همین افراد که 8سال قبل به موادمخدر «نه» گفت، کار میکند و آرزو دارد روزی بتواند برای خودش کسب و کاری راه بیندازد و تشکیل زندگی دهد.
مهرداد در یک خانواده 5 نفره از طبقه متوسط شهری در همدان به دنیا آمده بود. مادرش پرستار و پدرش کارمند بود. با این حال 13سال پیش، یعنی زمانی که مشغول ورق زدن کتابهای درسی سومابتدایی بود، کابوس اعتیاد به سراغش آمد.
او دراینباره میگوید: «اول برادر بزرگم مهدی معتاد شد. بعد پدرم و بعد فرهاد که 12ساله بود همراه با آنها هروئین مصرف کرد.
اوایل بعد از به چرت رفتن پدر مقداری از مواد را میدزدیدم و صبحها پس از مصرف به مدرسه میرفتم.» 7ماه بعد مهرداد به همراه برادرش مدرسه را رها کرد. دکتر اکبر رشاد، متخصص ترک اعتیاد، در پایگاه اینترنتیای که دایر کرده است، درباره سرگذشت چنین جوانانی میگوید: «واقعا چگونه و با چه جملاتی میتوان شدت این تغییر سرنوشت را توصیف کرد؟ فلانی معتاد شد و بهدلیل اعتیاد درسش را نیمه تمام رها کرد، همین؟»
مادر خانواده اغلب در بیمارستان، شیفتهای 24ساعته داشت و در تمام طول این مدت از اعتیاد فرهاد و مهرداد بیخبر بود اما پدر خیلی راحت اجازه میداد فرزندان با او مواد مصرف کنند.
روزی که هر 4نفر اعضای خانواده مشغول مصرف مواد بودند مادر، بهطور اتفاقی به خانه آمد و با دیدن این صحنه از هوش رفت. با کمک بچهها سرحال آمد و تصمیم بهخودسوزی گرفت ولی با مقاومت بقیه مواجه شد.مهرداد به یاد میآورد:«بعد از آن قضیه مادرم چندین بار برای ترک دادن من و فرهاد به مراکز مختلف مراجعه کرد، اما نتوانستیم ترک کنیم و دستآخر خودش هم معتاد شد.»
آذرخش مکری، معاون آموزشی مرکز ملی مطالعات اعتیاد میگوید: «ضعف فعلی سیستم درمان اعتیاد کشور کمرنگ بودن رواندرمانی است، چرا که بررسیها نشان میدهد زمانی که رواندرمانی و مشاوره نباشد، دارو کمکی نمیکند و موفقیت درمان به زیر 30درصد میرسد.»
پدر خانواده کار خود را در شهرداری همدان بهدلیل مصرف موادمخدر از دست داد و مشکلات مالی دلیلی برای فروش خانه و هجرت پیاپی خانواده به مناطق پایین شهر شد. آخرین خانه آنان، یک واحد اجارهای کوچک در ساختمانی 2طبقه در محله شاهپسند همدان بود. مادر خانواده بعد از مصرف مواد به محل کارش میرفت و تنها منبع درآمد آنها همین حقوق پرستاری بود. با افزایش میزان مصرف و عوارض شدید ناشی از اعتیاد، مهدی بارها اقدام بهخودکشی کرد، اما هر بار او را به بیمارستان میرساندند تا اینکه دعوای او و پدر خانواده، باعث عصبانیت مهرداد و چاقو زدن او به برادر بزرگش شد و همین نزاع بهانهای بهدست مهدی 26ساله داد تا برای همیشه به زندگی خود پایان دهد. مهدی تجربه یک طلاق را هم داشت.
جلیل عفتی در کتاب «اعتیاد: پیشگیری یا درمان» مینویسد: «شواهد آماری حاکی از آن است که 34درصد از طلاقهای کشور، ناشی از اعتیاد و مسائل مرتبط با موادمخدر است و 60درصد علل درخواست طلاق از سوی زنان، اعتیاد همسر و دریافت نکردن نفقه است.»
روزی که مهرداد و فرهاد برای تهیه مواد رفته بودند، فرهاد را با 5 گرم هروئین دستگیر کردند و مهرداد 15ساله آزاد شد، اما پدر را هم چند روز بعد دستگیر کردند.
محمد اشتری، رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر همدان میگوید:«فروردین امسال با افزایش 63درصدی دستگیری توزیعکنندگان خرد موادمخدر در همدان مواجه بودیم که 259نفر از آنان دارای شغل آزاد، 49نفر راننده، 204 نفر کارگر ساده، 60نفر کشاورز، 10نفر کارمند، 3محصل و 598نفر بیکار بودند.»
روز مرگ مادر، مهرداد از او پول میگیرد و بیرون میرود، اما هنگامی که بهخانه برمیگردد یادش میآید وسایل مصرف را تهیه نکرده است و بار دیگر از خانه خارج میشود. آن روز مادر خانواده که 3ماه از بازنشستگیاش میگذشت، هروئین استنشاق و در اثر سکته مغزی فوت کرد. مهرداد میگوید: «وقتی همسایهها از من نشانی اقوام را برای برگزاری مراسم فاتحه و تشییع جنازه میخواستند، هرچه فکر میکردم یادم نمیآمد.»
صاحبخانه پول رهن را هزینه کفن و دفن کرد و 4 کارگر، مادر خانواده را بدون هیچ مراسمی به خاک سپردند. فوت مادر شوک سنگینی به مهرداد وارد کرد. قبل از این اتفاق، مهرداد و مادر حتی به سراغ پدر و فرهاد نرفتند تا ملاقاتشان کنند یا حتی متوجه شوند به چند سال زندان محکوم شدهاند. او درباره دلیل این بیاعتنایی میگوید: «میترسیدیم و برایمان مهم هم نبود. بیماری اعتیاد و مصرف موادمخدر اجازه نمیداد احساسی نسبت به اعضای خانواده داشته باشیم. بعد از فوت مادرم تا 6ماه یادم نمیآمد پدر و برادرم در زندانند و خویشاوندی دارم. وقتی هم که یادم آمد دوست نداشتم آشنایان را ببینم.»
دکتر رشاد میگوید: «فردی که موادمخدر مصرف میکند از «حقیقت پدیدهها» دور میماند. این حقیقت میتواند در مورد سادهترین نیازهای انسانی همچون؛ گرسنگی و تشنگی و خواب باشد، یا بسیار مهم و گاه سرنوشت ساز همچون تحصیل، کار و روابط انسانی.»
بعد از این ماجرا یکی از پسران صاحبخانه که باشگاه بدنسازی داشت، مهرداد را به باشگاه برد تا هم ورزش و هم کار کند و خوابگاهی نیز داشته باشد. یکی از همین روزها که مهرداد مشغول کار در باشگاه بود، تولد پاکی یکی از معتادان گمنام در حیاط باشگاه برگزار شد. آنجا همسایههای قبلی، مهرداد را دیدند و به پدرش که از زندان آزاد شده بود، اطلاع دادند.
پدر مهرداد که میدانست بیمه بعد از فوت همسرش مقداری پول به مهرداد داده است و حقوق ماهانه دریافت میکند، برای دیدن او به باشگاه آمد. اول پسرش را نشناخت اما مهرداد خوب میدانست که این مرد ژولیده با لباسهای پاره پدرش است.
مهرداد بیشتر از 3 روز تاب نیاورد. پول و وسایلش را برداشت و بدون خداحافظی و تسویه حساب باشگاه را بهدنبال یافتن پدر ترک کرد. در ابتدا او را نیافت و ناگزیر به دفتر کار یکی از اقوام نزدیکش که تریاک مصرف میکرد، رفت و نشانی پدر را گرفت در میانه راه با یکی دیگر از اقوامش برخورد کرد که کارمند است و به هروئین معتاد. او هنگامی که پول را در دستان پسر 18ساله دید از او خواست تا از دیدن پدر منصرف شود و چند روزی را در خانهاش سپری کند. مهرداد چند روز بعد به ملاقات برادر زندانیاش رفت. او در زندان هروئین را ترک کرده بود، اما به حشیش معتاد شده بود. پس از آزادی فرهاد 2برادر با حقوق بازنشستگی مادرشان خانهای اجاره کردند و وقتی پدر 40سالهشان را در چهارراه دیدند شکایتی تنظیم کردند تا به زندان بیفتد. پس از
40 روز پدر ترک کرده بود. برایش لباس و وسایل خریدند تا امیدوارتر باشد، اما همسر سوم پدر که تازه پایش به خانه باز شده بود تحت متادون درمانی قرار داشت و گاهی هروئین هم مصرف میکرد، همین باعث شد تا سرانجام هر سهنفر به تزریق کراک روی بیاورند.
4 سال پیش بود که مهرداد این سمت چهارراه شیشه پاک میکرد و پدرش آن سمت. ماموران شهرداری که میدانستند پدر مهرداد قبلا مدیر یکی از قسمتهای شهرداری بوده، کاری به کار آنها نداشتند. زن سوم هم که دید دیگر پولی در دست همسر و بچهها نیست طلاق گرفت.
هر سه نفر 6ماه به تهران رفتند، مهرداد و پدرش در اطراف مساجد به گدایی مشغول شدند. شبها در ترمینال میخوابیدند و فرهاد که روحیه این کارها را نداشت فقط مواد مصرف میکرد.
براساس تحقیقی بینالمللی که در مجله صف منتشر شده است، هر معتاد بنا به اعترافات خویش، سالانه بهطور متوسط 375 عمل بزهکارانه مرتکب میشود که از دید مراجع قانونی پنهان میماند، اما به احساس ناامنی در جامعه دامن میزند.
به همدان برگشتند و کارتنخواب شدند. در یکی از شبهای زمستان بدن فرهاد عفونت کرد. مردم او را به کمپ ترک اعتیاد بردند. دومین فرزند خانواده بعد از 2 روز در کمپ فوت کرد. همان بلا سر پدر آنها هم آمد. عفونت تمام بدنش را گرفت و بیمارستان او را پذیرش نکرد. چهارمین قربانی از خانواده 5نفره نیز پس از 3روز، در خانه دوست برادرش که یک معتاد بود جان داد.
صحنه تنهایی در باغ بهشت پس از خاکسپاری پدر و بیتفاوتی اقوام هنوز در خاطرات 19سالگی مهرداد مانده است. او چند روزی شیشه خودروها را تمیز میکرد و خرج تهیه مواد را به دست میآورد تا اینکه بعد از گذشت یک هفته از فوت پدر پیام سازمان مردمنهاد معتادان ناشناس را دریافت کرد. دیگر خسته شده بود. قبل از آن همه راهها را برای ترک، امتحان کرده بود اما نتیجهای نداشت. الان نزدیک به2سال و نیم است که مهرداد خوبخوب است و اعتقاد دارد در سختترین شرایط هم میشود پاک ماند. با امیدی که غرق در چشمانش است، میگوید: «حقیقت این است که من میخواهم زندگی کنم.»