گاهی به سادگی از کنارش میگذرند و آن را ندیده میگیرند و با منِ نوجوان، رفتار کودکانه میکنند و گاهی هم از من توقعات بزرگسالانه دارند.
البته تنها پدر و مادرها مقصر نیستند. باید قبول کرد من و توی نوجوان هم برای همراهی آنها با دنیایمان، چندان تلاشی نمیکنیم و شاید خواسته یا ناخواسته از ورودشان جلوگیری هم بکنیم.
بد نیست در ستون «وارونه شوید» این شماره، به راههایی فکر کنیم که آنها با نیازهای ما بیشتر آشنا شوند و ما را بهتر درک کنند.
بیایید از امروز بگوییم که پدر و مادر عزیز، دیگر «من یک نوجوانم!»
قدم اول
بین پدر و مادر مسابقهای برگزار کنید و به هرکدامشان که بتواند ویژگیهای فردی و خواستههای شما را درستتر بیان کند یک جایزه درست و حسابی بدهید. این خواستهها میتواند از موضوعهای پیش پا افتاده مثل غذایی که دوست دارید، باشد تا موضوعهای پیچیده فکری. در پایان مسابقه سعی کنید دربارة جوابهای درست توضیح بیشتری بدهید تا ناخودآگاه، والدینتان بهتر شما را بشناسند.
قدم دوم
با رفتارتان، خانواده را قانع کنید که میتوانند به شما بیشتراعتماد کنند. نترسید؛ شما میتوانید!
حتی شده خودتان هم ابتکار به خرج دهید و مسئولیتهای جدیدی روی دوش خودتان بگذارید و در کارهاییکه تابهحال انجام نمیدادید، مشارکت کنید.
قدم سوم
این روزها، فیلمی روی پرده سینماهاست که علاوه بر خنده، فضای فکری نوجوانی را بیشتر نشانمان میدهد. دست به کار شوید و یک شب، پدر و مادر را مهمان دیدن این فیلم کنید. اگر کمی از جیبِ مبارک همخرج کنید، اشکالی پیش نمیآید!
قدم چهارم
دست به قلم شوید و ویژگیهای دنیای قشنگ خود را روی کاغذ بیاورید و آن را برای والدینتان پست کنید! چند روز بعد حتماً جناب پستچی آنها را شگفتزده خواهد کرد.
اگر دلتان خواست، یک نسخه از آن نامه را برای ستون «وارونه شوید» دوچرخه هم بفرستید.