از پیرمرد پلاستیک جمع کن پرسیدم که ایدز مدتدار دیگر چیست؟ نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: قدیمها مرگ موش میریختند داخل غذای طرف، الان ایدز مدتدار میریزند، شرلوکهلمز هم که سر صحنه حاضر بشود، ردپایی از متهم پیدا نخواهد کرد و بنابراین قضیه لو نمیرود. این قوطیها را که میبینی همین دیروز از کنارزبالههای بیمارستان برداشتم. یعنی تاریخگذشته نیست. تو هم میخواهی؟ از خواب پریدم و با عجله حاضر شدم بروم اداره. سر کوچه خواستم تاکسی بگیرم که چشمم افتاد به جعبه کنار سطل زباله و پیرمردی که داشت پلاستیکها را جدا میکرد. یاد کابوسی که دم صبحی دیده بودم افتادم. چشمم به برچسب دو قوطی خیره ماند. روی یکی از آنها نوشته بودند: «آلوده به ویروس ایدز، خطر مرگ». اگر احیاناً مسئولان قصد پیگیری داشته باشند، نشانی این زبالههای خطرناک بیمارستانی در دفتر روزنامه موجود است.
بنشین بر لب جوی و ...
از آنجا که این روزها نصیحتکردن حسابی به قول برخی باب است، یادتان باشد اگر خواستید در مورد ارزش وقت و عمر، به کسی نصیحت کنید نگویید وقت طلاست. زیرا طرف به درستی این نکته را گوشزد میکند که خیر، طلا نیست و از طلا نیز ارزش بیشتری دارد. آنوقت است که مصداق ثوابکردن و کبابشدن میشوید. همچنین یادتان باشد به افراد بهاصطلاح جوگیر هم نگویید «بنشین به لب جوی و گذر عمر ببین». زیرا همانطور که در تصویر مشاهده میکنید میرود، مینشیند اما گذر عمر را نمیبیند. خیلی باهوش باشد بعد از چند لحظه گرمای هوا روی سرش تابیده و احساس میکند تب کرده است. برای همین به صورت خودجوش اقدام به پاشویه کردن خود میکند. آن هم در جوی آبی که کنار معبر عمومی است. این حرکت هم که صورت خوشی ندارد.
چهاردیواری اختیاری
این اواخر که کمبود جای پارک بیش از پیش احساس میشود برخی افراد از هیچ فضایی برای پارک خودروی خود نمیگذرند. تلقی اشتباه از حریم و ملک شخصی نیز به این مشکل دامن زده است. برای نمونه وقتی به فردی که داخل پیادهرو و جلوی منزل خود پارک کرده است تذکر میدهند بادی به غبغب انداخته و میگوید «چهاردیواری اختیاری». غافل از اینکه فضای جلوی منزل شهروندان فضای عمومی است و کسی حق دخل و تصرف در آن ندارد. مگر در موارد خاصی که از مسئولان مجوز مربوط دریافت شده است.