نظریهپردازان یادگیری اجتماعی معتقدند که رفتار خشونتآمیز نه پاسخی است به یک انگیزه ناکام و نه نیروی نهفته که باید تخلیه شود، بلکه مانند همه رفتارها و پاسخهای رفتاری، تحتتأثیر یادگیری است.خشونت در خانه در تمام فرهنگها، جوامع، نژادها، طبقات، مذاهب و در میان مردان و زنان دیده میشود، ولی نوع رفتار خشونتآمیز و زمینه بروز این رفتار، در جوامع مختلف متفاوت است. بنابر آمارهای جهانی، حدود 90درصد از قربانیان خشونت خانگی زنان و حدود 10درصد مردان هستند. مقایسه گذرا میان جوامع مدرن و جوامع سنتی یا در حال گذار از سنت به مدرنیته، نشاندهنده این است که خشونت در میان خانوادههای جوامع سنتی پررنگتر است. در جوامعی که فرهنگ گفتوگو و بحث دوطرفه و تبادل نظر وجود نداشته باشد، میزان نابرابر قدرت، عامل اعمال خشونت میشود.
خانه محل امنی است که ساکنانش، آن را به هر جای دیگری ترجیح میدهند مگر آنکه اتفاقی رخ داده یا شرایطی در آن حاکم باشد که نبودن در آن به حضور زجرآور ترجیح داده شود. تلخی رفتار ساکنان باعث میشود که خانواده اعضایش را کمکم از دست بدهد. متأسفانه برای گروهی از مردم، خانه، جهنمی است که در آن کینه و انتقام رشد میکند. خشونتهای خانگی مخصوص جامعه یا طبقه خاصی نیست، در همه جوامع میتوان ریشههای بروز آن را با شکلهای مختلف پیدا کرد. در این جوامع با تغییراتی که در اقتصاد، اجتماع و فرهنگشان رخ میدهد، از میزان خشونتشان کاسته یا به آن افزوده میشود.
رابطه بسیار نزدیکی بین خشونتی که در خانواده رخ میدهد و خشونتی که در جامعه شاهد آن هستیم وجود دارد. جامعهشناسان معتقدند که جامعه مانند یک سیستم عمل میکند؛ زمانی در جامعه مشکل ایجاد میشود که در آن، کارکردهای فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی دچار اختلال شده باشد. در این صورت است که کل سیستم مشروعیت و سلامت کارکردش را نیز از دست میدهد. عالیه شکربیگی، استادیار دانشگاه که پایاننامه دکتریاش را در مورد خانواده ایرانی نوشته است درباره اینکه چه زمانی و با چه ویژگیهایی خشم خود را نشان میدهد، میگوید: جامعه برای رسیدن به اهداف خود برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدتی را در نظر میگیرد. وقتی بین هدفها و وسیلههای رسیدن به آنها ارتباط منطقی وجود نداشته باشد جامعه دچار آنومی یا بینظمی اجتماعی میشود و سعی میکند که از راههای غلط خود را به اهدافش برساند. بهنظر من مهمترین مشکلی که در جامعه ایران وجود دارد مسائل اقتصادی است که به واسطه آن افراد برای تأمین مخارج خانواده 2 یا 3شغله هستند.
وقتی خانوادهها وسیله رسیدن به هدف سلامتی را نداشته باشند اعضای آن همواره در حالت عصبیت و تنش به سر میبرند. در بسیاری از این موارد این تنشها به خشونت روانی، جسمانی، اقتصادی، اجتماعی و... منجر میشود. در جامعه ایران نیز همه این انواع خشونت یافت میشود. وقتی ریشههای وقوع خشونت در جامعه را بررسی میکنیم میبینیم که نخستین عامل را باید در نهادی جستوجو کنیم که وظیفه جامعهپذیری را در افراد بر عهده دارد. خشونتی که امروزه در جامعه، خانوادهها، سازمانها، نهادها و ارتباطات بینفردی شاهد آن هستیم یک شبه بهدست نیامده و نتیجه یک فرایند است.
سالهاست که تحقیقات زیادی ثابت کردهاند که برنامههای تلویزیونی میتوانند باعث ترویج خشونت شوند؛ بهطور مثال کودکانی که تلویزیون تماشا میکنند، یا اینکه قادر به تفکیک مجازی بودن برنامههای تلویزیون از واقعیت نیستند یا اینـــکه بعدها میان این رویدادهــــای مجازی با زندگی واقعی پل میزنند. چندین مطالعه دیگر نشان داده است که تماشای برنامههای خشن توسط کودکان، ممکن است سبب بیتفاوتی آنها در مقابل خشونت و ترس، قبول تدریجی خشونت بهعنوان راهحلی برای مشکلات، تقلید رفتار خشن در زندگی واقعی و همذات پنداری با عاملین یا قربانیان خشونت شود.
دکتر عالیه شکربیگی میگوید: بر اساس نتایج پایاننامه دکتریام در مناطق 22گانه تهران، خانوادهها در ایران دچار تغییرات در همه ابعاد شدهاند؛ در همه جا بحث خشونت بهمعنای واقعی وجود دارد. مهمترین عاملی که در گسترش یا کاهش خشونت در خانواده میتواند تأثیر بگذارد رسانه است. تلویزیون را میتوان در همه خانهها پیدا کرد. اگر در فیلمها و سریالهای تلویزیون بازنگری کنیم، میبینیم که اکثر آنها به رواج استفاده از اصطلاحات نامطلوب اجتماعی دامن میزنند. در محصولات این رسانه خانوادههایی با زندگیهای آنچنانی به تصویر کشیده میشوند اما آیا همه خانوادههای ایرانی چنین امکاناتی دارند؟ به نمایش درآوردن چنین زندگیهایی احساس ناکامی و محرومیت را در افراد ایجاد میکند؛ در نتیجه تنش را به خانواده و جامعه منتقل میکند. در نگاه کلی به برنامههای کانالهای مختلف تلویزیونی میتوان گفت که هیچ کدام از برنامهها شادی را به خانهها نمیآورند؛ برعکس تا دلتان بخواهد مشکلات افراد را نشان میدهند.
یک عقیده در روانشناسی وجود دارد که میگوید آدمهایی احساس خوشبختی بیشتری میکنند که کمترین اصطکاک را با محیط پیرامونشان داشته باشند و موضوعات مختلف کمتر آنها را منقلب کند. این آدمها تعدادشان خیلی کمتر شده است. دکترشکربیگی میگوید: آستانه تحملپذیری ما در برابر مسائل اجتماعی بهدلیل شرایطی که در خانوادهها از آن برخورداریم در اجتماع و در خانواده پایین است و این باعث میشود که در برابر کوچکترین مسئله واکنش نشان دهیم. خشونت و درگیری اجتماعی و اقتصادی و نادیده گرفتن حقوق یکدیگر نتیجه چنین تغییری است.
از دیگر عوامل تحملناپذیری آدمها عدمپایبندیشان به اصول اخلاقی و مذهبی است. دکتر شکربیگی معتقد است زمانی جامعه از این تنشها فاصله میگیرد و جامعه سالم میشود که در همه ابعاد کارکرد خود را بهخوبی انجام دهد. وی میگوید: دروغگویی، ریا و ارتباطات غلط به بالاترین حد خود رسیده است. دروغ به آفتی بین فرد و جامعه تبدیل شده است؛ در نتیجه، بیاخلاقی در جامعه رواج پیدا خواهد کرد. وقتی ارزشهای اخلاقی و اسلامی در جامعه نادیده گرفته شود، قالب و اصول راهنمایی نداریم که بر اساس آن رفتارهایمان را تنظیم کنیم. انسان افسارگسیخته درحقیقت، خود حاصل و برآیند ارتباطات اشتباهی است که در این اجتماع توسط خانوادهها ، ساختارها و نهادها ایجاد میشود. این موارد انسان را به حالتی از عصبیت و بحران در جامعه میرساند که افراد دست به هر خشونتی در جامعه میزنند.
روشهای اعمال خشونت بسیار خصمانه است. زیر صندلی برخی از رانندهها، چوب مخصوص دعوا پیدا میشود. آدمها به جای حرف زدن ترجیح میدهند اول همدیگر را هل بدهند و بعد یقههای یکدیگر را بچسبند و... بعد که پلیس آمد و جدایشان کرد تازه بگویند که اشتباه کردیم. بهنظر میرسد که آدمهای خشن الگوی بروز ناراحتی و عصبانیت- آن هم با کمترین آسیب - را ندارند. دکتر شکربیگی در مورد دلایل آن میگوید: الگوی عملی رفتار اجتماعی ایجاب میکند انسانها ارزشهایی برای خود تعریف کنند. بهنظر من شرایط به گونهای است که ما به بالاترین مرحله رهاشدگی درون جامعه رسیدهایم. البته این موضوع از خانوادهها به جامعه سرایت کرده است. این همان مشکل خانوادههاست که وارد اجتماع شده است. این درحالی است که ما در جامعه اسلامی زندگی میکنیم و رسانهها ارزشهای اسلامی را تبلیغ میکنند اما چرا برآیند و حاصل این تبلیغات چنین جامعهای است؟ بهطور نسبی ما الگویی از اصول راهنما در ذهنهایمان نداریم. بهنظر من دلیل آن را باید در عصبیت و خشونتی یافت که باعث شده فرد به همه ارزشها پشتپا بزند.
سیاستزدگی جامعه از دیگر دلایل افزایش خشونت در جامعه است. این جامعهشناس میگوید: متأسفانه خیلیها در مناسبات اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی خود این تصور را دارند که هر جا هر اتفاقی میافتد، حتما دستی در کار است. خیلیها فکر میکنند حوادث اخیر مواردی بوده که مسئولان به راحتی میتوانستند از عهده مهار آن بر بیایند. اول باید اذهان مردم را از این سیاستزدگی خارج کنیم. وقتی نهادهای دولتی در جزئیترین بخشهای زندگی مردم اظهار نظر میکنند، چنین شرایطی بهوجود میآید؛ در واقع به نوعی خانواده دولتی در جامعه ما ایجاد شده است. راهحلی که بهنظر من جامعهشناس میرسد این است که نهادهای دولتی بایستی حدی برای دخالتهای خود بگذارند.
از دیگر عوامل گسترش خشونت در جامعه کاهش سطح سرمایه اجتماعی است. دکتر شکربیگی در این باره میگوید: بستر ایجاد سرمایه اجتماعی، روابط اجتماعی است که از ارتباط بین دو انسان شروع شده و گسترش مییابد. شاخصهای سرمایه اجتماعی، مشارکت، ارزشها و هنجارها، همدلی و انسجام اجتماعی است. با نگاهی به جامعه به راحتی میتوان دید که همدلی و اعتماد بین افراد به سختی شکل میگیرد. تحقیقاتی که توسط وزارت ارشاد در سالهای1380 و 82 انجام شد، نشان داد که مهمترین کانونهایی که مردم ایران به آن اعتماد دارند در وهله اول خانواده و بعد خویشاوندان و همسایگان هستند. جا دارد که این سؤال مطرح شود: پس سایر نهادها و سازمانها کجا هستند و چرا مردم به آنها اعتماد ندارند. مطالعه در طول زمان نشان میدهد که نهادها، سازمانها و مسئولان به یک اندازه در کاهش سرمایه اجتماعی و گسترش خشونت تأثیر داشتهاند.
خشونت پدیدهای است که در فرایند اجتماعیشدن آموخته میشود. از آنجا که عدمخشونتورزی، به سطح تمدن و شعور جامعه، میزان احترام به عقاید دیگران، اعمال روشهای بهتر زندگی و شکلگیری فرهنگ دمکراسی در جامعه مربوط است، بهنظر میرسد که محو خشونت ممکن نیست، مگر آنکه در همه نهادهای رسمی و غیررسمی تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد. جامعهشناسان معتقدند برای هر تغییر در فرهنگ نیاز به حداقل 30سال زمان است بنابراین راه سخت و طولانیای در پیش داریم.