- خوب چه مشکلی پیدا کردند؟
- فشار استرس روی اعصابش تأثیر گذاشته ...
- یعنی چی؟
- خوب اعصابش ناراحت شده، مرض اعصاب گرفته.
- یعنی در حال حاضر چه مشکلی داره؟
- راه رفتنش کند شده، فراموشی پیدا کرده، ادرارش را کنترل نمیکنه ...
بیمار مبتلا به هیدروسفالی یا افزایش میزان مایع مغزی است؟
***
- آقای دکتر، همه اینها از وقتی شروع شد که ازدواج کردم. این شوهر و این خانواده شوهر پدر من را درآوردند...
- یعنی چی شده؟
- چی میخواهید بشه؟ سوءظن که داره عصبانی و بداخلاق که هست ...
- منظورم اینه که شما الآن چه مشکلی دارید؟
- عصبیام، سردرد دارم، سرم گیج میره...
- دیگه؟
- بعضی وقتها برای چند ثانیه به جایی خیره میشم و دیگه هیچی نمیفهمم.
بیمار مبتلا به اپی لپسی-صرع- لوب تامپورال است.
***
- آقای دکتر من خودم روش کار میکنم. من خودم روانشناسی بلدم. میگم باید ارادهات را قوی کنی. خودت باید استرست را کم کنی تا مشکلاتت حل بشه. همه اینها از استرس و از عصبانیت زیاده.
بیمار مبتلا به ام اس است و قادر به حرکت پاها نیست.
***
استرس شرایطی است که در آن، سیستم خودکار بدن در جهت تحریک و تهییج به کار میافتد. ترشح مونوآمینها افزایش مییابد و در نتیجه باعث افزایش ضربانات قلب، افزایش فشار خون و تعریق فراوان میشود.
البته این تغییرات روی سیستم قلب و عروق تأثیر منفی دارد و بهعلاوه افزایش این مواد در خون باعث حساسیت بیشتر گیرندههای حسی و افزایش درد در هر بیماریای میشود.
اما سوای این واقعیات علمی انکارناپذیر، استرس در عمل معانی و کاربردهای دیگری هم دارد!
قبل از هر چیز، استرس شده توجیهگر تمامی امراض؛ ابزاری در دست طبیب که وقتی از علتی درمیماند بدان دست مییازد. پاسخی است که طبیب در جواب سؤال «از چیه؟» اذهان سادهطلب در آستین خود آماده دارد؟
گویی علت سایر پدیدههای جهان وجود به پاسخ قطعی رسیده، که حالا بیمار از تو در یک کلام میپرسد «از چیه؟» آن هم در مورد بیماریای که هنوز معلوم نیست چیست و تازه وقتی معلوم شد هم حداکثر نامی است که ما به یکسری پدیدهها دادهایم.
سکته از قند است، قند از کمکاری لوزالمعده است، کمکاری لوزالمعده از چیست؟ نمیدانیم! خونریزی مغزی از فشار خون است، فشارخون از چیست؟ نمیدانیم! وقتی که جوابهای بیشتر ابهامات بیشتری میآفرینند و «از چیه؟» را که حتی در بطن خود اشاره فقط به «یک چیز» دارد، جواب نمیدهند، «استرس» راهحلی دلگشاست و البته مدرن!
... وقتی که پیچیدگی جهان وجود که تن انسان یکی از پیچیدهترین ابعاد آن است، با تمامی ابهامات آن، امکان به تصور درآمدن ندارد، توجیهات سادهای چون استرس یا نوع غذا جای خود را باز میکنند! پس این تنها پزشکان نیستند که به این توجیه ساده دست مییازند، بلکه تصورات پزشکی زمانه چنین اقتضا میکند و خریدار دارد!
واقعیت این است که در بسیاری از بیماریها استرس اساساً هیچ نقشی ندارد و در بسیاری دیگر تنها یک نقش غیراختصاصی در برابر عوامل دیگر دارد. تأکید بر استرس به عنوان یک عامل بیماریزا علل دیگری نیز دارد و آن رسانهها هستند.
جنبههای دراماتیک ارتباط استرس و بیماری همیشه برای نویسندگان و تهیهکنندگان یک اثر داستانی، بهخصوص آنها که مخاطب عام و میلیونی دارند، شبیه سینما و تلویزیون فریبنده بوده است.
نمایش پرهیجان چنین ارتباطی که قطعاً یا غیرواقعی و یا اغراقآمیز است بر ذهنیت عمومی و تصورات عمومی درباره بیماریها تأثیر میگذارد و آن را شکل میدهد.
وقتی که نویسندگان و برنامهسازان از ایجاد کشش و هیجان با ابزارهای منطقی داستانی که برگرفته از واقعیت زندگی هستند درمیمانند، حادثه را به بیماری پیوند میزنند و تأثیر و تأثر را برعهده مرگ یا مرضی میگذارند که بر اثر ناملایمتی استرسزا پدید آمده.
این یعنی کاربرد دراماتیک استرس! و از آنجا که جنبههای دراماتیک زندگی ما کم نیستند، این کابرد دراماتیک بسیار دست میدهد. مثل وقتی که در بحث از منطق کم میآوریم و «غش» میکنیم، یا وقتی که در برابر برخی مشکلات تصور میکنیم دیگر باید سکته کنیم و این تصور برگرفته از عموم بر عموم مؤثر میافتد.
اما استرس کاربرد دیگری هم دارد: کاربرد به عنوان حلال مشکلات عاطفی! اگر دوستی یا عزیزی پدری یا مادری از دردی مینالد و شما مایلید کمکی کرده باشید و همدردیای، بهخصوص اگر وقت کافی هم برای عیادت و همدردی نداشتهاید، میتوانید از معلومات علمی خود کمک بگیرید و توصیه کنید «عزیزم باید استرست را کم کنی! هزار بار گفتم راهش فقط کم کردن کار و استرسه!»
اما چرا این تلقی عمومی و دراماتیک از استرس آنقدر علمی و مدرن و مقبول به نظر میرسد؟
در دوران پیشامدرن، توجیه بیماریها عمدتاً به واسطه عوامل درونی بدن صورت میگرفت؛ عواملی که به هیچ رو خارج از مقدرات جهان وجود نبودند. با پیدایش مدرنیسم و روشنگری، این مرکز ثقل توجیه بیماریها به بیرون بدن منتقل گردید.
جایی که نهتنها از دسترس اخلاط چهارگانه بهدور بود بلکه در فراچنگ اراده انسان قرار داشت. جایی که کاملاً قابل شناخت است و میتوان بر روند آن تأثیر قاطع برجا گذاشت!
اما در بسیاری از موارد این استرس، استرس کاری است. بسیاری از مردم بر این عقیدهاند که استرس کار آنان، سر و کله زدن با ارباب رجوع، چک و سفته، سر و کله زدن با رؤسای سختگیر، مسئولیت زیاد، ساعات کار طولانی و ... آنها را بیمار کرده است.
البته باید گفت در برخی موارد کار یا عدم رعایت بهداشت کار باعث بیماری میشود، اما در اکثریت موارد این عقیده نادرست یا حداقل اغراقآمیز است. باید دانست که اساساً کار، فعلی است که با استرس آمیخته است و آن فعلی که با استرس همراه نیست و انسان را خسته نمیکند تفریح نام دارد.
واقعیت این است که همین کار با استرسهای فراوانش، نسبت به بیکاری برای سلامت بهتر است. مقایسه کسانی تا سالهای پایانی عمر همچنان شاغلند مثل پزشکان، روحانیون و تجار با کسانی که در سنین میانه به معنای واقعی کلمه بازنشسته میشوند، نشان میدهد که گروه اول از سلامت جسمی و روحی بیشتری برخوردارند.
واقعیت این است که مبارزه برای شرایط کار بهتر ضروری است، اما این موضوع مربوط میشود به کیفیت حیات بخش قابل توجهی از مردم و نه مربوط به بحث سلامت و بیماری.
در خاتمه بیایید بپذیریم یا فرض کنیم که استرس هم باعث بیماری میشود. استرس اگر هم اثر داشته باشد، با توجه به تنوع بیماریها باید یک عامل غیراختصاصی باشد. بهتر نیست به عامل اختصاصی هر بیماری بپردازیم؟