در ارتباط با موضوع اول شاید با توجه به سابقه بسیار طولانی عملکرد انگلیس در ایران نیاز چندانی نباشد که ما اهداف ضدایرانی انگلیس را اثبات کنیم. انگلیسیها در کارنامه خودشان دو کودتای 1299 و 1332 را ضدایران دارند که طی این دو کودتا توانستهاند استقلال ملت ایران را نقض کنند و ضربات جبران ناپذیری را به مصالح ملی ایران وارد کنند. انگلیسیها علاوه بر رسانههای معمولی که در هر جامعهای وجود دارد رسانههایی را برای توسعه طلبی خودشان و نقض استقلال سایر ملتها تاسیس کردهاند.
ماهیت این رسانهها با رسانههای معمول کاملا متفاوت است که در این زمینه هم چندان نیازی به توضیح نداریم. در انگلیس روزنامههایی هست که مربوط به آن جامعه است و ما نسبت به آن رسانهها حساسیت ویژهای نداریم؛ آن رسانهها حیاتشان به وزارت خارجه وابستگی ندارد و هزینه هایشان را وزارت خارجه پرداخت نمیکند اما آن رسانههایی که بهصورت ویژه در ارتباط با سلطه طلبی انگلیس پا به عرصه وجود گذاشتهاند ماهیت فریبکاری ملتها را دارند و هموارکننده راه ورود سهلتر انگلیس به کشورهای مرتبط هستند؛ یعنی این رسانهها نه تنها ماهیت آگاهی بخش ندارند بلکه هدف از تاسیس آنها این است که ملتها را برای سلطه پذیری خام و رام کنند. باز کردن کارنامه بیبیسی خود ماهیت فریبکارانه و در خدمت دستگاه سیاست خارجی بریتانیا بودنش را آشکار خواهد کرد که در این مختصر مجال آن نیست و برای اهل اندیشه کاملا روشن است.
اما در بعد دوم قضیه که ذکر آن در بخش اول این یادداشت رفت باید گفت ما نمیتوانیم با استدلال اینکه هنرمندی در داخل کشور به لحاظ اقتصادی در مضیقه است ماهیت هنر را بهگونهای نادیده بگیریم؛ هر هنرمندی با یک دنیا آرزو و با تلاش و مرارت اثری را تولید میکند که یک گام ملت خودش را در شناخت اطرافش و شرایطی که در آن قرار دارد آگاهتر کند و یک گام ملتش را به جلو ببرد و شناخت او را ارتقا ببخشد.
چگونه ممکن است یک هنرمند چشم بر این واقعیت ببندد که اثر هنری او نه تنها در مسیر آگاهی بخشی قرار نگیرد بلکه در خدمت کسانی قرار بگیرد که سالها ناقض استقلال ایران بودهاند و سالها در جهت نفی استقلال ایران تلاش کردهاند؟ نمیتوان به این بهانه که در داخل ایران برای تولید آثار هنری در مضیقه هستیم چشمها را بر واقعیتها بست و در مسیری قرار گرفت که آثار هنری مان حلقهای از حلقههای تبلیغاتی دشمنان قسم خورده ملت ایران قرار بگیرد. استدلال بعضی مراکز هنری در این زمینه منطقی جلوه نمیکند؛ چگونه هنرمندی که مدعی آگاهی بخشی در جامعه است میتواند در خدمت نظاماتی قرار بگیرد که میخواهند ملتها را تحمیق کنند؟
همه ما عضوی از یک خانواده هستیم و هرگز نمیتوانیم مسائل درون خانواده را در خدمت دشمنان سرسخت خودمان قرار دهیم و اینگونه عنوان کنند که ما هنر خود را تولید میکنیم و به بازار عرضه میکنیم و هر کس هنر ما را خرید، خرید. این استدلال شأن هنرمند را پایین میآورد؛ چون هنرمند مدعی آگاهی بخش در دام کسانی قرار نمیگیرد که عامل تخریب استقلال کشور هستند. بنابراین میخواهم این نکته را بگویم اگر در انتخابات گذشته بعضی جریانات سیاسی مرزشکنی کردند این مرز شکنی نباید مسائلی چنین را برای ما عادی کند؛ تاریخ ما را نخواهد بخشود اگر ما به جای آگاهی بخشی به جامعه خواسته باشیم در خدمت تحمیق جامعه قرار بگیریم؛ قدرتهایی که سالها همه هستی ما را به بازی گرفتند نباید از هنرمند ما سوءاستفاده کنند و اگر این سوءاستفاده استمرار پیدا کند بیانگر این است که ما نسبت به برخی پیمانهای خودمان به این خانواده بزرگ پایبند نیستیم.
*رئیس مرکز مطالعات تاریخ معاصر ایران