مثلا در شعر جنگ14 میگوید: «فرشتگان ما را به یکدیگر نشان میدادند و میگفتند:خدا چیزی را میدانست که ما نمیدانستیم» و باز شاعر میگوید:«خدا همیشه تنها بوده است» و در شعرهای «نمایش» به نفاق که یک مذمت اخلاقی است اشاره میکند. تبلور مفاهیم قرآنی در شعر مظاهری ادامه مییابد، برای مثال اقلیت را در پرتو مفاهیم قرآنی سروده است؛ یعنی به اقلیت دانایی و اکثریت نادانی اشاره میکند.
ادب کلام او در اثر مکتب نورانی قرآنی است و نمادهای قرآن مانند مرگ، زندگی، انسان، جنگ، صلح و ... در شعر او ما را به اشکال تماشایی سرودن و بودن فرامیخواند. در پس شعرهای کتاب، گاه حکیمی متأله، گاه فیلسوفی آگاه و گاه شاعری که با کلمات کوچه و بازاری شعر میگوید، رخ مینماید. البته شعرها از صلابت و استواری زبان معیار فارسی برخوردار است و در هیچ یک از شعرها ضعف تالیف یا نقصان دستوری دیده نمیشود.
غلبه جنونمند اندیشه بر خیال در شعر مظاهری، وجه تمایز او با شاعران سپیدسرای جوان است؛ از شاعرانی چون پگاه احمدی گرفته تا شاعران جوانتری چون گروس عبدالملکیان و علیمحمد مودب. شعر که به قوت اندیشه برخاسته و به نورانیت آیات روشنا آراسته است، به دبستان فرسودگی سیدعلیصالحی و حافظ موسوی و شمس لنگرودی در نیامده است. بیشتر شعرها نمونه اصیل و قابل ترجمهای از شعر سپید پارسی هستند. بهرغم شعر علی معلم دامغانی و میر جلالالدینکزازی که قابلیت ترجمه ندارند شعرهای این کتاب قابل ترجمهاند.
شاعر که با قوتبخشی عنصر اندیشه شعر میگوید، به شایستگی و به طرز نادری به تفکیک موضوعی شعرها پرداخته است که بیانگر ذهن منظم این شاعر اندیشهمحور است. اگر ظهور شعر سپید ابتدا با یک خیال محض همراه بود، امروز «پل رومی» آیینه گلکردن طبع است. ظهور مظاهری در سپیدستان شعر پارسی و پرهیز از عنصر وهم در این شیوه سرایش، اتفاق بزرگی است. پیکره روح هر شاعر ذاتا در میدان کلماتش به خوبی پیداست.
توان شاعر در توصیف و تشریح حس بشر، منعکس کننده قواعد ذهنی اوست، نه قواعد دستوری و بازیهای کودکانه زبانی؛ البته با اشراف کامل او به حوزه نظری و روابط حاکم بر ساختارهای دستوری. دریافت خواننده از بیشتر این شعرها، بیدستوری قانونمندی است که هنجارشکنانه به هنجاری همهگیر تبدیل شده است. نحوه ساخت یا به عبارت بهتر ساخت نحوی، آوایی و معنایی در دیدار با شعرها ما را با سازههایی پست مدرن مواجه میکند.
ما فکر میکنیم آیا این بناها را در آرمانشهر دیدهایم یا ندیدهایم؛ مواجههای که در رویانویسی احمدرضا احمدی سراغ نداریم. ما پس از هر شعر کوتاه، بلندبلند فکر میکنیم. اندیشهسرایی در این عصر عامپسند، خصوصیتی بارز است. کلمات بیمعنا، به هر صورت بیمعنیاند اما گاهی شاعر از معنای ظاهری کلمات میگریزد تا به معنای باطنی آن نائل شود. شاعر آمده است تا کلمات جهان را معنا کند نه بیمعنا. کلمات در هر زبانی قابلیت ترجمه و تاویل دارند و رسالت شاعر همین است. شاعر به کلمات، آزادی بیشائبهای داده است.
با اینکه خود به خود کلمات سپید در فراسوی میلههای وزن و قافیهاند، کلمات سرمست از آزادی، از پل رومی به سلامت میگذرند، در حالیکه 14بار به جنگ فکر میکنند؛ کلماتی که به نمایش صلح میروند؛ کلماتی که امروز آزادند و به آزادی اعتراف میکنند؛ کلماتی که بسیار و بسیار دغدغه انسان را که همانا آرامش است نشان میدهند و انسان در شعر او انسانی است که شب را با روز معنا، جنگ را با صلح و اقلیت دانایی را با اکثریت نادانی و چمدانهای خالی زندگی را با جامههای نوبه نوی مرگ و درنهایت انسان را با اندیشه و در تمام این مدت باران بر همه کلمات شاعر فرومیبارد، بدون آنکه مخاطب به فکر چتر بیفتد.
حساسیت مظاهری نسبت به حوادث عینی جهان و پرداخت دردمندانه او به نمادهای انسانی، او را به سپیدسرایی پیشتاز تبدیل کرده است. او فاصله خود را با شاعران معاصر بهخوبی حفظ کرده و بیم آن میرود که تنها خودش بتواند از خودش عبور کند. شاعر درنهایت سادگی از جهان پیچیده جهان حرف میزند و بیشک این طرز بیان، وامدار پیچیدگی ذهن شاعر است.
شاعر با اعمال تکنیک تشخیص، به جنگ، فردیت داده است و با نام جنگ، ضد جنگ شعر میگوید. با اینکه، زندگی و مرگ چیز تازهای نیست اما همین حادثه کهنه با جنگ تازه معنا میشود و پهنه ساختمند پل رومی، شاهد آتشگرفتن ابرهای بیگاه است؛ شاهد دیوانگانی که در ماه غرق شدهاند. مظاهری در این مجموعه از پارادوکسهای قدرتمند مرگ و زندگی و جنگ و صلح بهره جسته است.
این شاعر زندگیخواه به طرز عمیقی به مرگ فکر میکند، آن هم روزها و شبهای بسیار. شاعر هر روز به دنبال کسی در فهرست خود میگردد و بهشدت از مرگ ستارگان متاسف میشود و بهراستی دریای مرگ، چگونه در چمدان شاعر غرق میشود. در نظام زبانی شاعر محدودیتهایی که در 3سطح کلمه، دستور و معنا اعمال میشود، درنهایت منجر به آزادنویسی میشود. اما ظاهرا اولین کلمه همیشه به ذهن او آگاهانه خطور میکند، هرچند آن کلمه آغازگر ناخودآگاهی کل متن میشود. تاثیرگذاری عمیق کلمه، دقیقا مثل حس گلی است که در پشت دیوارپنهان است و شاعری که در پشت هیچ یک از شعرهایش حتی عاشق نشده است به خوبی توانسته است عاشقانه، دردهای مألوفانسانی را بسراید. جهان کلمات مظاهری، جهانی تابناک، اندیشمند و خدامحور است. شعر سپید میتواند در نهایت عاشقانگی شعر نزارقبانی باشد و مخاطب را به شدت هیجانزده کند و هم میتواند شعری اندیشهمحور مثل شعر مظاهری باشد.
در هر صورت، مخاطب حق دارد به گریه بیفتد یا به فکر فرو برود. شعر یک خیال واقعی است. هر شعر میتواند یک کلاس باشد، هر شعر میتواند یک اتاق فکر باشد، هر شعر میتواند یک وضعیت آزادی باشد، هر شعر میتواند یک پیشبینی صحیح از آرامش باشد و اصلا لازم نیست مخاطب به فصل و ساعت شاعر پی ببرد چرا که شاعر بدون ساعت شعر مینویسد. ساعتها شعر مینویسند و مخاطب و شاعر توأمان ساعتها فکر میکنند و جهان پر از ساعت و کلمه میشود... و انسان فراموش میکند، ساعتی پیش در آسمان بوده است. رشد مظاهری در سپیدستان شعر پارسی اتفاق مبارکی است. به آرامی از پل رومی گذشتم و شاعری را در جهان کلماتش دیدم و خواندم.