نه فقط باید مراقب دشمنان باشید بلکه باید مراقب دوست نمایان نیز باشید که وانمود میکنند از ما حمایت میکنند اما همواره از قبل برای تضعیف اعتراض ما به سختی میکوشند. به ما خواهند گفت که ما غیرآمریکایی هستیم. اما هنگامی که بنیادگرایان محافظهکار به شما میگویند که آمریکا کشوری مسیحی است، به یاد داشته باشید که مسیحیت چیست: روح القدس و جامعه برابر و آزاد معتقدانی که با عشق متحد شدهاند. ما اینجا روح القدس هستیم، درحالیکه در وال استریت بتهای دروغین را میپرستند.
به ما خواهند گفت که ما خشن هستیم، که زبان ما خشونتآمیز است؛ آشغال و غیره. بله ما خشن هستیم اما فقط به آن معنا که مهاتما گاندی خشن بود. ما خشن هستیم زیرا میخواهیم روند اجرای امور را متوقف کنیم اما این خشونت نمادین محض در مقایسه با خشونتی که برای حفظ فعالیت هموار نظام سرمایهداری جهانی مورد نیاز است، چیست؟ما را بازنده خواندند اما آیا بازندگان واقعی در والاستریت نبودند و آیا صدها میلیارد دلار از پولهای شما آنان را نجات نداد؟ شما را سوسیالیست میخوانند اما در آمریکا، از قبل، سوسیالیسم برای ثروتمندان وجود داشتهاست. به شما خواهند گفت که به مالکیت خصوصی احترام نمیگذارید اما بورسبازیهای والاستریت که به بحران اقتصادی سال 2008 انجامید، اگر میخواستیم اینجا شبانه روز ملک خصوصی تخریب کنیم، باز هم نمیتوانستیم به آن اندازه خراب کنیم. فقط هزاران خانه توقیفشده را درنظر بگیرید.
ما کمونیست نیستیم، اگر کمونیست به معنای نظامی است که در سال 1990 از بین رفت و این امر هم شایسته آن بود و به یاد داشته باشید که کمونیستها که هنوز قدرت را در دست دارند، امروز بیرحمانهترین سرمایهداری جهان را (در چین) اداره میکنند. موفقیت سرمایهداری چین کمونیستی نشانه شومی از این است که ازدواج بین سرمایهداری و دمکراسی به طلاق نزدیک میشود. ما تنها از این نظر کمونیست هستیم که به مشترکات علاقه داریم؛ مشترکات طبیعت، دانش و ... که از سوی این نظام مورد تهدید قرار گرفته است.
به شما خواهند گفت که رویاپردازی میکنید اما رویاپردازان راستین کسانی هستند که فکر میکنند امور بهطور نامحدود به همان شکل جاری میتواند به پیش برود، فقط با قدری تغییرات ظاهری. ما رویاپرداز نیستیم، ما از رؤیایی بیدار شدهایم که به کابوس تبدیل میشود. ما چیزی را ویران نمیکنیم، صرفاً شاهد آن هستیم که چگونه این نظام خود را نابود میکند. پس آیا تغییر واقعاً امکانپذیر است؟ امروز امور ممکن و محال به شیوهای غریب توزیع شدهاند. در حوزههای آزادیهای شخصی و فناوری علمی، امور محال بهطور فزایندهای ممکن است (یا اینگونه به ما میگویند). هیچچیز محال نیست.
از سوی دیگر، در عرصه روابط اجتماعی و اقتصادی، همواره زیر بمباران «نمیتوانید» قرار داریم. هنگامی که اقدامات ریاضتآمیز تحمیل میشود، مکرراً به ما میگویند که این همان کاری است که باید انجام شود. شاید زمان آن رسیده باشد که این مختصات آنچه ممکن و آنچه محال است، را تغییر دهیم. امروز تمام عبارات اصلیای که از آنها برای توصیف منازعه جاری استفاده میکنیم (جنگ با تروریسم، دمکراسی و آزادی و حقوق بشر و غیره) عبارات کاذبی هستند که به جای آنکه اجازه دهند که به «وضع» فکر کنیم، ما را در درک آن گیج میکنند.ژیژک این سخنان را در دیدار با معترضان در نیویورک ایراد کرد.
تلخیص و ترجمه: وحیدرضا نعیمی