او برای هویتبخشی و حرکت، بیش از همه نیازمند استعداد و سپس دانش و تجربه منتهی به مهارت(تکنیک) است. البته که دانش، تجربه و مهارت سرمایه عظیمی است.
بازیگران بسیاری هستند که با مطالعه مستمر و تجربه پیاپی به مهارت(تکنیک) میرسند و به هر حال نقش را به حرکت درمیآورند. اما با اینهمه، بازیگری فقط تکنیک نیست. تکنیک با دانش و تجربه و کنترل و مدیریت بر خود بازیگر بهدست میآید، اما چنین فرآیندی بازیگر را فقط به جایی میرساند که گفتم؛ حرکت دادن نقش.
مثالها در سینما و صحنهها بسیار است. ترجیح میدهم نام نبرم که گلایه نیافرینم.
نتیجه میگیرم؛ آنچه که بازیگر را به هنرپیشه تبدیل میکند استعداد وافر به اضافه رسیدن به تکنیک (دانش، تجربه و مدیریت بر خود) است.
اینجا میتوانم مثال بزنم؛ مثل انتظامی و پرستویی، مثل معتمدآریا، گلشیفته فراهانی.
هنرپیشگان، برای هویتبخشی و حرکت نقش عموماً به چند مؤلفه توجه دارند یا باید داشته باشند.
1 - فهم و درک خود را از نقش در فیلمنامه میبینند.
2 - فهم و درک خود را از دریافت کارگردان از نقش در نقش میبینند.
3 - فهم و درک خود را از واسطه انتقال (ابزار؛ دوربین) و مکمل انتقال (میزانسن) در نقش میبینند
4 - سه گفته بالا را در صحنه و مخاطب و بر پرده و مخاطب هم در نقش ملاحظه میکنند.
پرسش اینست آیا همه بازیگران ما به مؤلفههای یاد شده در هویتبخشی به نقش و حرکتدادن به نقش عنایت کافی دارند؟ پاسخ البته مثبت نیست. چرا؟ چون قریحه و استعداد، دانش، تمرین و تجربه هنرپیشگان متفاوت است.
نکته پایانی؛ آیا هر هنرپیشهای هنرمند است؟ پاسخ به این پرسش دشوار است و جای بحث آن هم اینجا نیست. اما باید امیدوار بود، همه بازیگران ما روزی هنرپیشه شوند و همه هنرپیشههای ما هنرمند.
همانطوری که باید امیدوار بود فعالان در عرصه بازیگری، روزی بازیگر شوند. یعنی نقش را حرکت دهند نه خود را. حرکت به سوی افق باید آغاز شود.