آروند دشت آرای بهدلیل تکنیک ویژه این نمایش به سالنی با قابلیت ویژه نیاز داشت که مساعدتهای معاونت فرهنگی و هنری وزارت ارشاد و بنیاد رودکی و همراهی دکتر ایازی، معاون اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران ساخت سالن حافظ را بهدنبال داشت. این روزها این نمایش با استقبال خوبی مواجه شده است؛ نمایشی که دیدن آن تجربهای جدید را برای مخاطب بهدنبال دارد.
- چرا نمایشهایی که شما کارگردانی میکنید همیشه با هم متفاوت است؟
همیشه کارم را با یک سؤال شروع کردهام؛ مثلا در نمایش «راهشو پیدا کن» که در ایران اجرا نشد با این سؤال کارم را شروع کردم که اگر یک نمایش گیم باشد چی میشود؟ همین سؤال باعث شد که نمایشی براساس مشکلات جوانان امروزی و به شکل بازی بسازم. یا در نمایش «سگ و سکوت» با این سؤال کارم را شروع کردم که اگر بخواهیم روی ناخودآگاه شخصی تاثیر بگذاریم چه میشود؟ منظورم این است که همیشه نگاهم این بوده است که در این فضای موجود چگونه میتوانم یک شیوه جدید و یک تجربه متفاوت را با تماشاگرم به اشتراک بگذارم. طبق آمار، جوانان ما با کلیپهای 2دقیقهای بزرگ شدهاند و به همین دلیل حوصلهشان در حد یک کلیپ 2دقیقهای است که بهترین رنگ، بهترین تصویر و بهترین موسیقی را در 2دقیقه میبینند و با این تصاویر راضی میشوند. حال اگر من بخواهم این جوانان را به تئاتر بکشم باید دیدن تئاتر برایشان یک تجربه خاص باشد. اما مسئله دیگر که سلیقه شخصی من هم هست به این برمیگردد که علاقه زیادی به فضا دارم و تئاتر را به این دلیل دوست دارم که انسان در فضا تعریف میشود.
- نمایش «کمی بالاتر» با چه سؤالی شروع شد؟
8 سال پیش از خودم پرسیدم که در کارگردانی ما، میزانسن جلو و عقب و چپ و راست داریم که هرکدام معنای خاص خودش را دارد. همیشه این سؤال را از خودم میپرسیدم که اگر این حرکت در محور عمودی باشد چه اتفاقی میافتد؛ یعنی اگر در محور دیگری حرکت کنیم چه معنایی بهوجود میآید و ارتباط گرفتن 2 عنصر در فضا چه معنایی بهوجود میآورد و این تغییرات چه تاثیری در تماشاگر میگذارد؟ همه این ماجراها با این سؤال شروع شد و من طرحی را نوشتم که تعدادی آدم روی تاب نشستهاند و بالا و پایین میروند و این طرح را به محمد چرمشیر دادم. او بر این اساس یک طرح نوشت. هرچند که این طرح تغییرات زیادی کرد، اما هنوز قدرت خودش را حفظ کرده و با دراماتورژی فرهاد مهندسپور توانست به سؤالات من پاسخ بدهد.
- شما میخواهید که تجربیات و ذهنیات خودتان را با مخاطبانی به اشتراک بگذارید که به قول خودتان تربیت شده کلیپهای 2دقیقهای هستند. نگران نیستید که این ارتباط وصل نشود، خصوصا اینکه نمایشهای شما داستان محور نیست؟
من دائم این ریسک را میکنم که به قیمت تجربه کردن جدید، تماشاگرانی که دوست دارند قصه بشنوند را از دست بدهم. اما در این میان اتفاق جالبی میافتد؛ تماشاگر از یک جایی متوجه میشود که قرار نیست قصه بشنود و به همین دلیل خودش را رها میکند و از اینجا به بعد در فضا قرار میگیرد. در کارگردانی «کمی بالاتر» من از هیچ کدام از آموختههایم نمیتوانستم بهره ببرم و بازیگر یک فضای 50 در یکمتر دارد و تنها در همین فضا میتواند حرکت بکند و من کاری را کارگردانی میکردم که کاملا برای خودم ناشناس بود و باید فضا و امکانات را تجربه و کشف میکردم. حتی برای محمد چرمشیر هم نوشتن این متن به همین حالت بود؛ چرا که روایت غیرخطی پیچیدهای در نمایش وجود دارد و البته قصهای هم وجود ندارد و دراماتورژی جدید بهدلیل کم کردن زمان کار و قسمتهایی هم بهدلیل صراحت نمایش از نظر ممیزی از قصهها حذف شده است. با این حال تماشاگر با ما همراه میشود. خودم فکر میکنم همراهکردن تماشاگر آن هم بدون قصه کار بسیار دشواری است.
- بهنظرم دشواری دیگر کار به بازی بازیگران برمیگردد. بازیگران امکان حرکت ندارند چون بیشتر بین زمین و فضا معلق هستند و بهندرت روی زمین حرکت میکنند. با اینکه بازیگران نمایش از چهرههای معروف هستند اما عملا نمایش ضدبازیگر است و چهره بازیگر بهدلیل نوع میزانسن و چیدمان تابها ممکن است دیده نشود.
بازیگر را بهدلیل چند فاکتور اساسی انتخاب میکنم: اول اینکه چهره و فیزیکش به نقش بخورد و قابلیتها و تمرکزش برای تعمیم دادن نقش مناسب باشد.
- به قدری بازیها دیده نمیشود که این تصور پیش میآید هرکس دیگری هم میتواند از پس این نقش بربیاید اما بازیگران به اندازهای روی نقش مسلط هستند که تصور بازی یک نفر دیگر غیرممکن است.
با اینکه بازیگران حضور قوی در صحنه دارند اما ادای هیچچیزی را درنمیآورند و از تجربیات خودشان در صحنه استفاده میکنند.
- نگران نبودید که فضای تابها و تکنولوژی بالا و پایین رفتن بازیگرها از اصل موضوع کم کرده و تمام توجهها را به تکنیک کار معطوف کند؟
ابتدا این نگرانی وجود داشت اما خوشبختانه این اتفاق نیفتاد.
- شاید یکی از دلایلش این است که هم داستان و هم تکنیک موازی باهم حرکت میکنند. ابتدا این موضوع جالب است که تابها حرکت میکنند و بالا و پایین میروند اما بعد از مقطعی این موضوع حل میشود و نمایشنامه، بازیها و کارگردانی دیده میشود؛ چطور به این روند رسیدید؟
در این کار من نمیتوانستم از تجربه شخص دیگری استفاده کنم. به همین دلیل مجبور بودیم که خودمان تجربه بکنیم؛ از ساخت الکتروموتورها، ایمنی، تابها و حتی سالن. ما برای اجرای این نمایش سالن ساختیم؛ تجربهای که من از اجرای جشنواره تئاتر فجر داشتم. با اینکه من فقط 10درصد کارگردانی کرده بودم و تابها را نداشتیم که تمرین بکنیم، باعث شد که برای اجرای اخیر بازنگری انجام بدهم. حضور حبیب رضایی بهعنوان مشاور خیلی کمک کرد. کارگردانی 9 بازیگر حرفهای و 20نفر از عوامل صحنه و تامین ایمنی بازیگران در ارتفاع 9متری همه و همه ذهن من را درگیر کرد. اما تمام تلاشم برای درآوردن ارتباط آدمها و برقراری گفتوگو بود. وقتی این گفتوگوها در آمد بعد مسئله تکنولوژی و تاب مطرح شد. هرکسی برای خودش نگاه جداگانهای دارد. نگاه این انسانها و مشکلاتشان که نمادی از انسانهای معاصر هستند با وضعیت موجود باعث میشود که تماشاگر با شخصیتها همذات پنداری کند.
- تمام این سؤالات را پرسیدم که به دیدگاه شما برای استفاده از این تکنیک و تکنولوژی برسم و بپرسم که اگر این تکنولوژی را از نمایش بگیریم، آیا نمایش ضربه میخورد؟
بهنظرم این تکنولوژی به قدری در نمایش تنیده شده که دیگر نمیتوان از کار جدایش کرد. من بارها به این موضوع فکر کردم. ما فرازها و نشیبهای زیادی را تجربه کردیم. خیلی وقتها به این نتیجه میرسیدیم که شاید اجرای این تکنیک امکانپذیر نباشد. من و آرمان جعفری که تهیهکننده کار است بارها باهم حرف زدیم که من میگفتم دوست ندارم این کار را اجرا بکنم و بعد بگویم ما میخواستیم این کار را بکنیم اما نشد و یا میخواستیم این کار را بکنیم اما بودجه نداشتیم و در جلسات نقد و بررسی بگویم این نمایشی که شما میبینید آن چیزی نبود که ما میخواستیم. با این حال و با وجود مشکلات، هیچ تکنیک دیگری برای اجرای این کار به ذهنم نرسید و چون نمایشنامه برای این ایده نوشته شده بود و اینها باهم جفت شده بودند هیچ شکل دیگری برای اجرا نمیتوانستم تصور کنم.