دکتر نادر منیرپور، روانشناس بالینی و استادیار گروه روانشناسی بالینی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم، معتقد است که کودکان وقتی بهدنیا میآیند خلق و خوی متفاوتی دارند یعنی بچهها با خلق و خوی ژنتیک به دنیا میآیند و ممکن است که والدین توانایی برخورد با این بچهها را نداشته باشند و همین ناتوانی نوعی سوءرفتار با کودکان است.
با او گفتوگویی درباره سوءرفتار با کودکان و تأثیرات آن انجام دادهایم که میخوانید.
- کودکآزاری چیست؟
کودکآزاری تحمیل یک فشار به کودک است که کودک توان هیجانی ذهنی و مهارت رفتاری لازم برای مقابله آن را ندارد.
- چه رفتارهایی را میتوان کودکآزاری نام گذاشت؟
سوءرفتار نسبت به کودکان به 3دسته اصلی تقسیم میشود: جسمی، جنسی و غفلت(مسامحه) که عمدهترین شکل کودکآزاری غفلت است در عینحال معمولا غفلت از نیازها، احساسها و درخواستهای کودکان پنهانترین شکل سوءرفتار است. توجه کنید که سوءرفتار غفلت اثرات درونی دارد و نشانههای بارزش بسیار کم است. اگر بخواهیم به پدیده سوءرفتار نگاه کنیم بچهها از لحظهای که به دنیا میآیند مراحل متفاوت رشد را طی میکنند. همیشه رشد کردن با ناکامی همراه است یعنی یک بچه برای اینکه رشد کند باید ناکامیای بهینه داشته باشد. ناکامی بهینه ناکامیای است که فرد تحمل هیجان... رفتاریاش را دارد در غیراینصورت اگر تحمل این ناکامی از توان کودک خارج باشد او دچار تروما (آسیب) میشود. مثلا یک پدر و مادر بچه چهارسالهشان را مینشانند و به او توضیح میدهند که قرار است چند روز دیگر از هم جدا شوند و بچه باید انتخاب کند با کدام یک از آنها زندگی کند. مسلما این بچه تحمل هیجان این خبر را ندارد بنابراین دچار آسیب میشود اما اگر همین توضیح به فرزند 20ساله ارائه شود تحملش را دارد بنابراین آسیب غیرقابل جبرانی را تحمل نخواهد کرد.
- در واقع ناتوانی کودک مهمترین عامل در این ماجراست؟
عمده سوءاستفادههای جسمی معمولا بین سن 4-0 سال رخ میدهد دقیقا در سنی که بچهها نمیتوانند توضیح بدهند. هرچه بچه سنش بیشتر شود سوءرفتار کاهش پیدا میکند بهدلیل اینکه بچهها به حرف میآیند و میتوانند آزاری را که دیدهاند شرح دهند؛ در واقع هرچه بچه قدرت بیشتری به دست میآورد توان بیشتری در حفاظت از خود پیدا میکند. یک نکته مهم در کودکآزاری این است که معمولا در لحظه افشا نمیشود، کودکآزاری عموما در خفا اتفاق میافتد، مثلا یک مادر هیچ وقت بچهاش را جلوی همه کتک نمیزند.
- کودکان چه تأثیری از این آزار میگیرند؟
بارزترین اثری که سوءرفتار در کودکان به وجود میآورد اختلالات رفتاری است که در کودک شکل میگیرد. افسردگی و پرخاشگری بروز میکند. بچههای افسرده معمولا لجبازتر و پرخاشگرتر هستند و فضای درونی را ترجیح میدهند. آنها ساعتها در اتاقشان تنها میمانند و یا یک قشقرق راه میاندازند یا به علاقههای محدودی میچسبند مثلا از صبح تا شب بازی تلویزیونی انجام میدهند و یک گروه دیگر از کودکان هستند که هیچ جا تنها نمیروند، شرمگین هستند و در جمع ظاهر نمیشوند. از روی این علائم پدر و مادرها میتوانند دریابند که کودکشان دچار مشکل شدهاست.
- چه عواملی منجر به سوءرفتار با کودک میشود؟
چون سازمان روانی بچهها شکل نگرفته است مشکلاتشان مال خودشان نیست به همین دلیل در درمان کودکان باید به محیط زندگیشان و به ویژه روابط بین والدینشان توجه بشود. معمولا والدینی که سوءرفتار دارند در کودکیشان مورد سوءرفتار قرار گرفتهاند و ناخودآگاه همان شرایط را برای فرزندانشان ایجاد میکنند.
وضعیت معیشتی خانواده هم بر سوءرفتار با کودکان تأثیر میگذارد. شرایط اقتصادی و اجتماعی نقش برجستهای در این ماجرا دارد چون کسی که در شرایط فقر قرار دارد در شرایط محرومیت به سر میبرد و در شرایط محرومیت فضای فرهنگی سالمی شکل نمیگیرد. یکی دیگر از عوامل مؤثر بر سوءرفتار شرایط فرهنگی است که مجموعه رفتارها در آن تعریف میشود، مثلا بعضیها معتقدندکه بچه باید به دل عزیز باشد و به چشم خوار. باورهای فرهنگی غلط نقش مؤثری در سوءرفتار نسبت به کودکان دارند. یک نکته دیگر برمیگردد به خود بچهها که وقتی به دنیا میآیند با خلق و خوی متفاوت هستند یعنی بچهها با خلق و خوی ژنتیک به دنیا میآیند و ممکن است که والدین توانایی برخورد با این بچهها را نداشته باشند و این ناتوانی بهخودیخود سبب آزردن کودک میشود.
- یعنی ناآگاهی والدین سبب میشود که کودکانشان را بیازارند؟
عدم آشنایی با فرایند رشد و نیازهای بچهها در سنین مختلف کودکآزاری است اگر یک مادر بداند که بچه در هر مرحله رشد چه نیازهایی دارد مثل اینکه یک مادر نمیداند که بچه زیر یک سال را نباید تنها گذاشت. یا یک مادری بچه کمتر از یک سالش را در خانه خوابانده و بعد برای یک خرید کوچک رفته سر کوچه احتمال این را نداده که اگر این بچه بیدار شود و دنبال مادرش بگردد چه احساسی خواهد داشت. فرض کنید بچه یک دقیقه دنبال مادرش بگردد و پیدایش نکند چه احساسی خواهد داشت؟ بچهها خیلی آسیبپذیرند بهخاطر اینکه کوچک هستند زود آسیب میبینند درمانده میشوند زود به آخرش میرسند.
- چه تصوراتی ممکن است در ذهن کودک شکل بگیرد؟
کودکان از خودشان میپرسند: چرا مامان منو تنها گذاشت؟ حتما من بچه بدی هستم. یا چرا مامان این قدر درد میکشد؟ برای اینکه از وقتی منو به دنیا آورده دردهایش شروع شده. یا چرا بابا، مامان از هم جدا شدند؟ چون من بچه بدی هستم. این یعنی شروع باور منفی نسبت به خود. حتی برخی از بچهها فکر میکنند والدین حق دارند با آنها سوءرفتار داشته باشند. مضطربند وقتی میبینند اخم بابا و مامان در هم رفته در موقعیت فقدان طرد و ترس قرار میگیرند. هر چقدر بچهها کوچکترند صدمهپذیرترند و یک بیتوجهی از روی ناآگاهی میتواند سوءرفتار محسوب شود.
- وقتی بچهها آسیب میبینند چه عکسالعملی نشان میدهند؟
اولین اتفاق این است که تنهایی را با تمام وجود درک میکنند. به تنهایی یک گوشه تاریک مینشینند و جلوی چشم پدر و مادر نمیآیند. بچهها بسته به تعبیری که میکنند بر اساس تعاریف منفی که از خودشان و... میکنند یک ساختارهای شناختی منفی در ذهنشان شکل میگیرد و دنبال شرایطی هستند که در این روش دردناک رها بشوند.
- یعنی برای حل مشکلشان راهحل پیدا میکنند؟
بنا به برداشتهایشان روشهایی انتخاب میکنند مثلا کودکی فکر میکند: وقتی درس میخوانم و کارهای خانه را انجام میدهم مامان کمتر اخمهایش درهم میرود. پس یاد میگیرد که از آسیب، با سرویسدادن و بچه خوب بودن جان به در ببرد. یک بچه دیگر یاد میگیرد که مریض بشود. به خودش میگوید: پس باید همیشه مریض باشم چون وقتی من مریض هستم پدر و مادرم با هم دعوا نمیکنند. یک بچه خودش را گم و گور میکند، اصلا در فعل و انفعالات خانه درگیر نمیشود و اصلا دیده نمیشود مگر اینکه به سختی مریض شود. این دسته از بچهها معمولا درخواست نمیکنند و تنها خواستهشان این است که کسی کاری به کارشان نداشته باشد. یک بچه دیگر ممکن است به قهرمان خانه تبدیل شود او به خودش میگوید: مامان با بابا دعوا میکند چون بابا پول کافی ندارد، من پولهایم را جمع میکنم میدهم به مامانم. من سعی میکنم همهجا بچه خوبی باشم که کسی نفهمد در خانه ما دعواست. این بچهها ممکن است وقتی بزرگ شدند قهرمان ورزشی بشوند و یا سخت درس بخوانند و آدم موفقی بشوند. یک بچه یاد میگیرد که در فضای تنشزای خانه جوک بگوید و دلقک خانه باشد تا جو سنگینی را که بر فضای خانه حاکم است بشکند. بچهها یاد میگیرند با سبکهای دفاعی از موجودیت خودشان دفاع کنند و این سبکها وقتی تکرار میشوند مشخصه آن آدم میشوند و شخصیت بچه شکل میگیرد اما این شخصیت در یک شرایط صدمه به وجود آمدهاست. در واقع یک کودک برای رها شدن از سوءرفتار عکسالعملهایی انجام میدهد. این کارها هر بار تکرار شده و با تکرار زیاد به شخصیت کودک، نوجوان و جوان تبدیل میشود.
- خواهر و برادرها هم ممکن است نسبت به یکدیگر سوءرفتار داشته باشند؟
اصل صدمههایی که بچهها به هم وارد میکنند به عدم مدیریت پدر و مادر در روابط بین بچهها برمیگردد. بچهها معمولا برای آمدن بچهای دیگر آماده نمیشوند و ممکن است تجربه تلخی داشته باشند. ممکن است با آمدن فرزند دوم بچه اول فکر کند که پدر و مادرم من را دوست نداشتند رفتند یک بچه دیگر آوردند. والدین اگر آگاه نباشند که با این بچه باید حرف زده و توضیح داده شود فرزند خود را با یک دنیا ابهام تنها میگذارند و خود این یک آسیب است.
- برای حل این مشکلات چهکار میشود کرد؟
باید حد و حدود سوءرفتار با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی تعریف بشود. سوءرفتار باید از دید یک جامعهشناس، یک قانونگذار و دیگر متخصصان تعریف شود. مثلا یک جامعهشناس مسلما مسائل اجتماعی را میبیند و با جمعبندی این موارد میتوان تعریف مشخص و کاملی از سوءرفتار با کودکان را به دست آورد که بهعنوان ملاک و سنجه قرار بگیرد. قبل از مداخله در بحران باید قوانین و تعاریف شکل بگیرند بعد نهادی که قرار است این قوانین را اجرا کند شکل بگیرد. این سازمان میتواند مردمی یا حکومتی و دولتی باشد و باید قدرت اجرای قوانین را داشته باشد که بتواند بهموقع از محیط آسیب حتی بهطور موقت بچه را خارج کند و همزمان والدین با حمایت قانون آموزش ببینند و درمان بشوند. اگر مشکلات اقتصادی اجتماعی دارند باید یک مددکار به آنها کمک کند و یکسری یارانه دریافت کنند و بچهها در یک محیط امن به خانه برگردند یعنی شرایطی که آسیب نیست یا اگر هم آسیب هست تحت کنترل است و مددکار و مشاور مدام از کودک حمایت میکند. برای اینکه پیشگیری از کودکآزاری سروسامان بگیرد ما به یک تشکل نیاز داریم. بچه را از محیط آسیب بیرون بیاورند و از او مراقبت کنند نه اینکه تعدادی بچه را بریزند توی یک پرورشگاه. اما در سطح پیشگیری اولیه، نیاز هست که والدین خودشان را بشناسند، با سبکهای فرزندپروری آشنا بشوند و با نیازها و فرایند رشد کودکان در سنین مختلف آشنا شوند. من خیلی جاها دیدهام که آسیب هست چون آگاهی نیست. قبل از اینکه بچهدار شوند باید آموزشهای لازم داده بشود و قوانین بچهداری به آنها تفهیم شود. نخستین مرحله در جلوگیری از کودکآزاری مداخله قانونی است.دوم یک نهاد اجراکننده و سوم درمان. تأکید میکنم که قبل از همه اینها آموزش و پیشگیری بهترین نتیجه را خواهد داشت.
- نشانههایی که پدر و مادرها باید جدی بگیرند چیست؟
بچههایی که بدخلقی، شبادراری و دردسر درست میکنند، در واقع اعلام میکنند که مشکل دارند. اگر یک آدم 30ساله میتواند دردهایش را پنهان کند بچهها نمیتوانند پنهانکاری کنند. آنها دچار اختلالات رفتاری میشوند.هرتغییری که بچه را در جهت منفی میاندازد باید این سؤال را برای پدر و مادر بهوجود آورد که آیا نیاز هست با متخصص صحبت کنیم؟