فرقی نمیکند این مذاکرات را آمریکاییها هدایت کنند یا سازمان ملل، در هر حال چشم پوشی کردن از حماس اشتباه بزرگی است و کاری بیهوده. زیرا حماس جنبش مهمی است که با نگاهی به آنچه از سر گذرانده اهمیتش بیشتر آشکار میشود.
حماس نیز مانند حزب الله لبنان مخالفان بسیاری دارد و کم نیستند دولتها و حکومتهایی در جهان عرب که چشم دیدن حماس را ندارند. در حقیقت این نوع نگرش ارتباطی با راهبردهای سیاسی حماس ندارد بلکه بیشتر موضوعی استراتژیک است که به قطببندیهای منطقهای و رقابت کشورهای منطقه با یکدیگر مربوط میشود. البته حماس هم چندان آغوش باز و روی خوشی به دیگران نشان نمیدهد. این پنهان کاریها و احتیاط بیش از اندازه حماس، نوعی حالت دفاعی است در برابر فعالیتهای جاسوسی اعراب و صهیونیستهایی که قصد دارند این جنبش را از صحنه سیاسی منطقه حذف کنند.
همین مسئله موجب شده درمورد ساختار داخلی، تنوع عقاید، مراحل مشورتی و روند رایگیری حماس اطلاعات چندانی در دست نباشد تا جایی که شرق شناسان جدید، آن را تا حد یک سازمان شبهنظامی پایین بیاورند و نزد افکار عمومی غرب نیز خشونت طلب جلوه دهند.
حماس ساختار پیچیدهای ندارد و از شاخههای کوچکتری تشکیل شده که طیف عقاید سیاسی گستردهای دارند. در میان آنها هم افراد ملایم طرفدار نرمش پیدا میشود هم کسانی که اندک نرمشی را رد میکنند و فقط به مقاومت و مقابله میاندیشند؛ هم چهرههای تندرو یافت میشود و هم میانه رو. همه این گرایشها توسط مقررات داخلی، روال دمکراتیک مشورتی و تعهد به ایده آلهای سازمان برای حفظ استقلال هدایت میشود.
رابطه مصر و حماس
تا پیش از سرنگونی رژیم حسنی مبارک، مصر یکی از مخالفان سرسخت حماس بود. مصریان که جانب فتح را میگرفتند به جای آنکه نقش یک میانجی صادق و بیطرف را ایفا کنند، مخالفت خود با حماس و حمایت از فتح را آشکارا اعلام میکردند. رژیم مبارک که با اخوان المسلمین در خاک خودش نیز مشکل داشت و آنها را سرکوب میکرد برای تحقیر و دست کم گرفتن حماس از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. زمانی که مصر گذرگاه رفح را مسدود کرد، صهیونیستها نیز انگیزه بیشتری برای تحت فشار قرار دادن فلسطینیان پیدا کردند و غزه را تحریم کردند. مصر و اسرائیل با حمایت مالی آمریکا 1/5 میلیون نفر از اهالی غزه را در سختترین و غیرانسانیترین شرایط قرار دادند.
اوباما و حماس
اوباما با جنجال و هیاهوی بسیار بر سر کار آمد و از صلح طلبی سخن گفت. اما او نیز مانند بوش تنها محمود عباس را جدی گرفت و از اسماعیل هنیه که منتخب نیمی از مردم فلسطین بود چشم پوشی کرد. رئیسجمهور آمریکا که سخت تحتتأثیر لابی صهیونیستهاست هنیه را با تندروهای افغانستان و عراق مرتبط میداند و هیچ تمایلی ندارد هنیه و سایر رهبران منتخب حماس را وارد ماجرا کند. این درحالی است که او ادعای برقراری صلح پایدار در منطقه را دارد.
مقاومت و انسجام در حماس
گرچه حماس و رهبرانش طی سالها، هدف فعالیتهای جاسوسی و ترورهای بسیاری بودهاند اما این جنبش توانسته همچنان انسجام خود را حفظ کند. کمتر گروهی یافت میشود که در یک مدت زمانی کوتاه تعدادی از چهرههای مهم خود را در حملات دشمن از دست بدهد اما دست ازمقاومت نکشد. سال 2004 شوکهای بزرگی به حماس وارد شد و صهیونیستها در حملات تروریستی 2 چهره کاریزماتیک و کلیدی این جنبش را ترور کردند: شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز الرنتیسی. اما این سازمان دموگرافی فعال و گوناگونی دارد و در هر مقطع زمانی برای 4 نسل متفاوت رهبرانی دارد. از دست دادن افراد تغییری در ساختار حماس ایجاد نمیکند، این در حالی است که مرگ عرفات ضربهای جبرانناپذیر برای فتح و سازمان آزادیبخش فلسطین (PLO ) بود. به همین خاطر صهیونیستها و اعضای فتح تلاش دارند با محاکمه،حبس یا ترور رهبران حماس، نیروهای انسانی این جنبش را کاهش دهند. در میان جنبشهای اسلامی، حماس همیشه بهخود بالیده که دارای رهبرانی جوان است.
آنها برای تحقق اهداف و ایده آلهای سیاسی شان، مقاومت را برگزیدهاند؛ مقاومتی که به شکلهای گوناگون معنا مییابد؛ از تحمل فشارهای روانی مخالفان گرفته تا مقابله نظامی. نکته مهم این است که فشارها و تهدیدها هرگز در شرایطی برابر صورت نگرفته و حماس در جنگی نابرابر مانند آنچه از دسامبر 2008 تا ژانویه 2009 شاهد آن بودیم قرار داشته است. در آن زمان مقاومت در برابر حملات زمینی و بمبارانهای بیامان صهیونیستها در غزه کار سادهای نبود.
این در حالی است که از سال2006 و پس از دستگیری گلعاد شالیط، سرباز اسرائیلی، حماس دیگر هیچگونه عملیات مسلحانه یا انتحاری انجام نداده است. سالهاست که آنها آتش بسی یکجانبه را رعایت میکنند و فقط گاهی از غزه راکت پرتاب میکنند که البته آن هم لزوما توسط نیروهای نظامی آن یعنی گردانهای القسام انجام نمیشود.
در مورد توانایی حماس برای حملات هوایی تردیدهایی وجود دارد و مشخص نیست که آیا میتواند باز هم مانند اواخر دهه80 یعنی انتفاضه اول و انتفاضه دوم یعنی ابتدای قرن بیست و یکم با حملات هوایی داخل سرزمینهای اشغالی را هدف بگیرد یا نه.
میان اعضای فتح نیز عدهای هستند که به مقاومت باور داشته و نسبت به آن تعهد دارند اما از سوی دیگران طرد یا کنار گذاشته میشوند. عرفات نیز تلاش کرد ترکیبی از یک شگرد سیاسی در قالب مقاومت نظامی ایجاد کند. شاید همین، سرنوشت او را رقم زده باشد.
حماس، عرفات و جانشینانش
گرچه عرفات به حماس بسیار ضربه زد اما در اواخر قرن 20 و اوایل قرن 21 که بساط قدرت عرفات برچیده شد، چهرههایی نظیر محمد دحلان این جنبش را با مشکلات بسیاری روبهرو کردند. او با به کارگیری مشت آهنین در زندانها، رهبران حماس را به سختی شکنجه میداد و این درست زمانی بود که حماس وارد انتقاضه دوم شده بود.
اواخر دهه80 و ابتدای دهه90 نیز همین شکنجهها موجب شکلگیری گروههای مقاومت و قدرت گرفتن آنها در منطقه و غزه شد. رهبران و فرماندهان مصمم شدند به تساوی نظامی با فتح دست یابند و طی چند سال به هدفشان رسیدند و 14 ژوئن 2007 دحلان به کیفر اعمالش رسید. ژانویه 2006 اسماعیل هنیه پس از انتخاباتی مطابق با توافق اسلو، دهمین دولت را تشکیل داد اما چه از داخل و چه از خارج بسیار تحت فشار بود که موجودیت اسرائیل و توافقهای قبلی با این رژیم را به رسمیت بشناسد. پذیرش چنین خواستههایی برای حماس ممکن نبود و تحریم غزه در سال 2007 مهمترین پیامد آن بود.
غزه، کرانه باختری، آوارگی و زندان از دلمشغولیهای اصلی جنبش حماس هستند که هر یک از آنها میتواند میدان عمل حماس باشد. دفترسیاسی حماس در دمشق است و تصمیمهای مهمشان آنجا گرفته میشود. حماس سیاستهای همه جانبهای دارد. فوریه 2007 توافقنامه مکه که از سوی عربستان حمایت میشد، اشارهای بود به اینکه حماس قابلیت آن را دارد که در روند سیاسی،تصمیمهای عملگرایانه اتخاذ کند. همان زمان بود که زهار، میانجی مصری، هنیه و خالد مشعل با دشمنان سابق خود مذاکره کردند، نماز خواندندو با یکدیگر غذا خوردند تا فلسطینیان با هم آشتی کنند. این تصمیم نه تنها از سوی داخلیها بلکه از طرف سایر کشورها چون روسیه نیز مورد استقبال قرار گرفت؛ هرچند اوباما و کشورش را از اهدافش دور کرد.
الجزیره