جهان امروز در سپهر عمومی و خصوصی خود بیش و پیش از هر چیز نیازمند درک درست از مفهوم دیگری و آداب گفتوگوست؛ گفتوگویی که میتواند دستامدهای ستایشآمیز بسیاری را برای هر فرهنگ و تمدنی به همراه داشته باشد.
خروجی دانشگاهها منطبق بر شرایط جامعه نیست
دکتر محمد حسین ملایری؛
امر گفتوگو همواره بوده و هست و با توجه به افزایش امکانات ارتباطی در دنیای امروز، بیش از همیشه نیز اتفاق میافتد، اما کمتر شاهد گفتوگوهای مؤثر و سازنده در جامعه هستیم. حتی فردی که با رسانه یکطرفهای مانند رادیو و تلویزیون مواجه میشود، در انتزاعیترین حالتی که به آن میاندیشد دارد به گفتوگو با خود میپردازد. بنابراین گفتوگو امری تعطیل شدنی نیست بلکه ممکن است در برهههایی از تاریخ، حجم آن در جامعه کاهش یا افزایش یابد. برای مثال زمانی که بشر درگیر کارهای یدی بود و اوقات فراغت زیادی نداشت، گفتوگو کمتر اتفاق میافتاد. در غرب میگویند گفتوگو با پیدایش کافهها در پاریس دامنگستر شد و بعد هم همان گفتوگوها به ظهور دوره روشنگری در اروپا منجر شدند.
در ایران نیز نهادهایی که به تجمع منتهی میشدند چنین نقشی را برعهده داشتند، چنانکه میتوان در طول تاریخ، گفتوگو را در مساجد، تکایا، هیاتها و... مشاهده کرد؛ حتی کارکرد مطلوب قهوهخانهها در دوران صفویه گسترش گفتوگو بود. اما موضوع مورد توجه در اینجا آن است که اصولا گفتوگو نیازمند گفتمان است. گفتمان در اصل عبارت از افقی است که گفتوگو در آن صورت میگیرد. اگر گفتمان خوبی نداشته باشیم و افق گفتوگو و بحث و اندیشه، باز نباشد، گفتوگوی خوبی هم رخ نمیدهد. برای مثال در مقایسه بین علم بشر امروز با انسانهای 2هزار سال قبل، تفاوتهایی به چشم میخورد که علت آنها در بیعلاقگی آدمی به گفتوگو و بحث در گذشته نیست بلکه این تفاوت به افق گفتمانی این دو دوره تاریخی بازمیگردد. هرچه افق گفتمانی بازتر، بهتر و روشنتر باشد، گفتوگوها در داخل آن بهتر صورت میگیرد و به شکوفایی افکار و جامعه منجر میشود. گفتمانها را معمولا نخبگان جامعه تولید و منتشر میکنند و جامعه درون آن افق به بحث و گفتوگو میپردازد. خروجی این بحثها نیز مجددا به نخبگان باز میگردد.
هر جامعهای که در آن افق یا افقهای گفتمانی مفید و سازنده بیشتری توسط قشر نخبه تولید شده و در جامعه منتشر شود، گفتوگوهای مؤثرتری خواهد داشت. بنابراین از بحث گفتوگو به نقش نخبگان منتقل میشویم. نخبگان در نخستین قدم باید فرهنگ گفتوگو را بین خود داشته باشند و اندیشمندانی با تفکرات مختلف به بحث و تبادل نظر با یکدیگر بپردازند. یکی از وظایف مهم دانشگاهها و حوزههای علمیه تولید گفتمان است. البته نهادهای دیگر هم در این امر بیتأثیر نیستند، برای مثال مراکز پژوهشی یا نهادهای مردمی نیز میتوانند در این عرصه اثرگذار باشند، اما نقش اصلی بر عهده حوزه و دانشگاه است. برای دستیابی به این هدف باید بیش از هر چیز این مجموعهها به تولید اندیشههای راهگشا بپردازند. از آنجا که دانشگاههای ما بر پایه تجربه غرب شکل گرفتهاند، ناگزیر گفتمانهای غربی و بنیانهای نظریههای کلان غربی در آنها گسترش پیدا کرده است، به همین دلیل خروجیهای آن نتایجی است که با شرایط ایران انطباق ندارد، از این رو اگر گفتمانی هم توسط دانشگاه تولید شود، اثر گفتمانسازی قابل توجهی در جامعه ما به جا نمیگذارد و عرصه لازم برای اندیشه و گفتوگو را فراهم نمیکند. حوزههای علمیه از این نظر فعالتر هستند و در آینده نیز فعالتر خواهند شد، به شرط آنکه انحصار گفتوگو روی مباحث فقهی را بردارند و دامنه فعالیتهایشان را به تمام ابعاد علوم دینی، نظیر فلسفه اسلامی، کلام اسلامی و سایر حوزههای مرتبط گسترش دهند.
در برخی مقاطع گفتوگو در ایران بسیار گسترده بوده است. ما در تاریخ میبینیم که در مقاطعی از دوره صفویه این گفتوگوها در داخل نخبگان خیلی خوب صورت میگرفته است و حتی شاهد گفتوگو بین نهادهای مختلف جامعه با حکومت بودهایم. در مقاطعی نظیر دوران قاجار نیز گفتوگو به شدت افت میکند و به تدریج میزان آن کاهش مییابد. در دوران مشروطه مجددا شاهد رشد این مسئله هستیم، بهطوری که هم روحانیت و هم طبقه تحصیلکرده مدرن فعالیتهای مفیدی در این حوزه انجام میدهند و افق گشایی گفتمانی آنها نهضت مشروطه را رقم میزند. این اتفاق بار دیگر در انقلاب اسلامی رخ میدهد و رهبری امام خمینی(ره) یکباره قدرت بالای گفتمانسازی را در جامعه فراهم میکند، بهطوری که انقلاباسلامی بهعنوان یکی از اتفاقات نادر تاریخی جهان در ایران به وقوع میپیوندد. امروز نیز برای تداوم و تکامل این روند، باید بیش از اینکه سراغ نفس گفتوگو برویم، بر بنیاد گفتوگو که فضای گفتمانی است تمرکز داشته باشیم. به این ترتیب سطح عقل ارتباطی در جامعه ارتقا پیدا میکند و گفتوگوهای جامعه در یک گفتوگوی متقابل دیگر با نخبگان، روند تکاملی مطلوبتری را در پیش میگیرد.
شیوههای تربیتی ما برگرفته از شیوههای استبدادی است
دکتر شریف لک زایی؛
گفتوگو در ایران غایب است و نتوانستهایم به الگوی مناسبی برای گفتوگو در عرصههای مختلف دست یابیم. عوامل مختلفی در این موضوع تاثیرگذار بودهاند که مهمترین آنها فقدان هرگونه آموزش در این قسمت است. در نهادهای آموزشی، بهویژه در آموزش و پرورش از این شیوه استفاده نکردهاند یا اگر هم آن را مورد توجه قرار دادهاند، به اندازهای ناچیز بوده است که نتوانسته وجه غالب را در جامعه بهعهده بگیرد و به یک عرف و فرهنگ رایج تبدیل شود. در دانشگاه نیز همین وضعیت حاکم است. از اینرو برای دستیابی به شرایط مطلوب باید شیوههای گفتوگو بهصورت عملی به نسل آینده آموزش داده شود و اگر هم در حال حاضر چنین آموزشهایی وجود دارد، تقویت شوند. وجود نظامهای بسته و استبدادی در طول تاریخ در ایران نیز به این مشکل دامن زده است. این نظامها از نظر ساختاری بر جامعه چنبره میزدند، اجازه گفتوگو را از افراد سلب میکردند و سعی داشتند از طریق دیکتاتوری، اهداف، منویات و خواستههای خود را تحقق بخشند. درواقع اساسا در نظام استبدادی امکان شکلگیری گفتوگو وجود ندارد. این مشکل بهصورت تاریخی در ایران به چشم میخورد و امیدواریم نظام جمهوری اسلامی با توجه به اینکه مبتنی بر آرای عمومی شکل گرفته است، جامعه را به سمترهایی از این وضعیت ساختاری سوق دهد.
نتیجه و پیامد این مشکل ساختاری، بروز مشکلات نرمافزاری است که براساس آن با توجه به حاکمبودن نظامهای استبدادی در ایران، ذهنیت ما نیز بسته، محدود و تاحدودی استبدادی شده است. به عبارت دیگر از آنجا که شیوههای تربیتی ما برگرفته از شیوههای استبدادی بوده، شخصیت ما اینگونه شکل گرفته است. مسلما برای حرکت به سمت جامعه مطلوب این ذهنیت باید تغییر کند و این امر درصورتی امکانپذیر است که شیوهها و روشهای تربیتی و آموزشی مناسبی در راستای تغییر این ذهنیت در پیش گیریم. برای مثال برنامههایی که اخیرا در بحث آموزش فلسفه برای کودکان مطرح شده است، میتواند فرهنگ گفتوگو را از همان ابتدا در ذهن، روان و نهاد نونهالان نهادینه کند و موجب اجتناب از فرهنگ مونولوگ و تکصدایی شود.فقدان نهادهای مدنی و احزاب مستقل نیز میتواند در فقدان گفتوگو در عرصه سیاست نقش داشته باشد؛ احزابی که برآمده از خواست، اهداف و آرمانهای مردم بوده، به آرای آنها متکی باشند و تنها کسب قدرت و اتصالگرایی را مدنظر قرار ندهند. چنین نهادهایی در ایران وجود ندارد یا اگر هست، بسیار ضعیف عمل میکند. در واقع ما در مسیر رشد نباید به این سمت حرکت کنیم. براساس آنچه بزرگان ما گفتهاند، باید چنین نهادهایی را تاسیس و تقویت کرده و به استمرار و حیات آنها کمک کنیم. حاکم شدن فرهنگ گفتوگومحور در جامعه نیازمند فرهنگسازی و حرکت تدریجی به این سمت است و نیاز به تمرین زیادی دارد. همچنین باید زمینههای عینی در جامعه ایجاد شود. از سوی دیگر هم باید زبانی برای گفتن داشته باشیم و هم گوشی برای شنیدن.
این دو در کنار یکدیگر میتوانند فرهنگ گفتوگو را شکل دهند. توجه به تبعات، الزامات و مقتضیات گفتوگو و ایجاد شرایط تحقق یک وضعیت مطلوب در جامعه، سبب میشود این فرهنگ در نسلهای بعدی نهادینه شود چراکه این مسئله یک تغییر بلندمدت است. باید نسلی آموزش ببیند و نسلهایی تغییر کنند تا به شرایط مطلوب دست پیدا کنیم. البته این امر درصورتی تحقق مییابد که استمرار داشته باشد و حوادثی آن را مخدوش نکند. در آغازین روزهای انقلاب اسلامی از شهید بهشتی پرسیده بودند که شما از آزادی در جامعه صحبت میکردید، آیا به این خواسته و آرمان رسیدهایم؟ ایشان در آنجا پاسخ روشنگری ارائه میکنند که ما به هر حال یک مستبد را از کشور بیرون کردیم ولی از طرف دیگر با توجه به شرایط ساختاری و ذهنی جامعه، ذهنهای استبدادزده وجود دارد که هر یک از آنها یک شاه هستند. طبیعتا باید مدتها بگذرد، تربیت شوند و نسلی بهصورت تدریجی و مستمر آموزش ببینند تا یک فضای مطلوب در جامعه بهوجود آید. این دغدغهای است که بوده و هست و خواهد بود. در این مسئله معلمان نقش مهمی برعهده دارند و باید از طریق ساختار نیز حمایت شوند. نمیشود این نقش را نادیده گرفت چراکه کودکان از زمان ورود به فضای آموزشی، در اختیار معلمان هستند و این گروه تاثیر بسزایی در تربیت نسل آینده دارند. در بحثهای سیاسی ما از این موضوع بهعنوان جامعهپذیری سیاسی یاد میکنیم، بر این اساس ارزشهایی که مطلوب است باید به کودکان آموزش داده شود تا در سطح جامعه با مشکلات کمتری مواجه شویم و بسیاری از مسائل را با گفتوگو حل و فصل کنیم، به این ترتیب در جامعه با چالشهای کمتری مواجه خواهیم شد.
پشت درهای بسته
دکتر عبدالحسین خسروپناه؛
گفتوگو در ایران بین شخصیتهای علمی و در حوزههای گوناگون صورت میگیرد. همچنین جلسات هماندیشی برگزار میشود و طی آنها شخصیتهای علمی، صنعتی و تجاری در عرصههای مختلف با یکدیگر به تبادل افکار میپردازند. حتی وقتی پزشکان با یک بیمار مواجه میشوند برای تصمیمگیری درباره راههای درمان آن، با یکدیگر شور و مشورت میکنند. با وجود این در حال حاضر گفتوگو آنطور که باید و شاید در جامعه ما به چشم نمیخورد. با سعهصدر، اعتماد بیشتر به یکدیگر، باور به اینکه میتوان از یکدیگر آموخت و رشد و توسعه دانش با عقل جمعی محقق میشود، تاثیر گفتوگو را میتوان وسیعتر کرد و این فرهنگ را در جامعه گسترش داد. بنابراین اگر اندیشمندان و متفکران در حوزههای مختلف بتوانند با سعهصدر و اعتماد بیشتری با یکدیگر مواجه شوند، باب گفتوگو نیز بیشازپیش باز خواهد شد. با گسترش فرهنگ گفتوگو و روی آوردن صاحبنظران به تبادل آرا و افکار، عقل جمعی رشد پیدا میکند و توسعه علمی، فناوری، صنعتی، اقتصادی و سیاسی در کشور رونق مییابد.
کمرنگ شدن گفتوگو در محافل علمی تا حدودی معلول سیاسی شدن مباحث است. حتی زمانی که بحثهای علمی صورت میگیرند، برخی رسانهها، گروهها و تشکلها مسئله را سیاسی میبینند و از دریچه سیاست آن را مطرح میکنند. این امر سبب میشود برخی چهرههای علمی که ترجیح میدهند فعالیتها و گفتههایشان جنبه سیاسی پیدا نکند، از گفتوگو اجتناب کنند، در واقع این افراد از این نوع سیاستزدگی پرهیز دارند. بیشک وقتی گفتوگوهای علمی به بحثهای حزبی تبدیل شود و تشکلهای گوناگون به بهرهوری سیاسی از آنها بپردازند، شخصیتهای علمی از آن فاصله میگیرند اما وقتی جلسات غیررسمی و علمی به دور از اقدامات تبلیغاتی برگزار میشود، شاهد گفتوگوی اندیشمندان و صاحبنظران با یکدیگر هستیم و بحثهای علمی بهطور جدی و آزادانه مطرح میشود. به همین دلیل توسعه جلسات گفتوگوی غیررسمی میتواند نقش مؤثری در گسترش فرهنگ گفتوگو در جامعه ایفا کند. در چنین جلساتی که بدون حضور رسانهها برپا میشود، نتایج و بازده علمی خوبی را شاهد خواهیم بود. با ایجاد فضای گفتوگوی غیررسمی در محافل علمی، بهتدریج آسیب سیاستزدگی آنها کاهش مییابد. پس از گذر از این مرحله میتوان این محافل را بهصورت رسمی و در حضور رسانهها پیش برد. به عبارت دیگر باید گام به گام مسیر گفتوگو را طی کرد تا موانعی که بر سر راه آن وجود دارد به مرور زمان برطرف شود و جنبه عمومی و اجتماعی پیدا کند. گفتوگو در طول تاریخ نیز وجود داشته، در برخی مقاطع تاریخی باب گفتوگو باز بوده است، برای مثال در زمان امامرضا(ع) امکان گفتوگو وجود داشته و افراد با آزاداندیشی افکار خود را بیان میکردند و فضای علمی بر جامعه حاکم بود اما در زمان حکومت متوکل عباسی شرایط فرق میکرد و فضای استبدادزدهای وجود داشت. گاهی نیز حاکمان مشکلی با رواج گفتوگو در جامعه ندارند بلکه فرهنگ اجتماعی و عمومی جامعه مانعی بر سر راه گفتوگوست. در ایران نیز بزرگ ترین مشکلی که از گسترش گفتوگو جلوگیری میکند، رسانههایی هستند که با تبدیل گفتوگوهای علمی به مباحث سیاسی، سبب میشوند صاحبنظران از گفتوگو اجتناب کنند.
گفتوگو عامل وحدت است
دکتر امان الله قرایی مقدم؛
افزایش فروریختگی فرهنگی، ازخودبیگانگی، تنهایی و تفردگرایی ایران، سبب ازبینرفتن روحیه صبر و بردباری در جامعه شده است. دنیای مردم شهری، دنیای تنهایی و بیهویتی است. پوست تخممرغ شهری سختتر از آن است که به دیگران اجازه دهد به درون آن وارد شوند؛ به عبارت دیگر هر کس در لاک خود فرو رفته است و از تنهایی و عدمگفتوگو با دیگران لذت میبرد. بنابراین سعی میکند حتیالامکان از تعامل با دیگران دوری کند و کاری به کار کسی نداشته باشد. در واقعه میدان کاج یا پل مدیریت افراد بسیاری به تماشا ایستاده بودند اما هیچکس برای کمک پیش نرفت. هیچگاه چنین اتفاقی در یک جامعه معنوی و روستایی رخ نمیدهد. تنها در شهرهای بزرگ است که انسانها از کنار هم رد میشوند، بدون آنکه دیگری را احساس کنند. سرآغاز این مشکل در خانوادههاست چراکه روابط درون خانواده، موزائیکی است، به این معنا که اعضای خانواده با یکدیگر ارتباط زیادی نداشته و به گفتوگو نمیپردازند، تاجایی که از مشکلات برادر خود هم بیخبرند؛ هر کس در خانواده به کار خود مشغول است و به این ترتیب دنیای تنهایی انسانها از اینجا آغاز میشود. اساسا انسان شهری نمیخواهد کسی از درون زندگی او خبر داشته باشد و تلاش میکند هویت خود را نامعلوم نگه دارد. همه افراد در شهرها وسیلهای هستند تا دیگری به هدفش دست یابد؛ برای مثال راننده اتوبوس وسیلهای است تا ما به مقصد برسیم. همچنین زمان در جامعه شهری و صنعتی از اهمیت بسزایی برخوردار است، درحالیکه در روستا بهدلیل داشتن زمان بیشتر و ارتباطات معنوی عمیقتر، همه خود را یکی میدانند و از حالوروز هم اطلاع دارند. بنابراین تعاملات در محیط روستایی بیشتر است.
علاوه بر این فقدان گفتوگو در ایران ریشه تاریخی دارد. اصولا در طول تاریخ کوشش شده است که افراد به یکدیگر وابسته نشوند چراکه این وابستگی و همبستگیهای مردمی، از شکلگیری حکومتهای ظالم جلوگیری میکند. به عبارت دیگر گفتوگو عامل وحدت و براندازی حکومتهای استبدادی است؛ از اینرو این حکومتها فردیت و تنهایی را گسترش میدادهاند تا پابرجا بمانند؛ چراکه تداوم آنها به دوری مردم از یکدیگر وابسته بوده است. همچنین تلاش میکردهاند مردم را دچار از خودبیگانگی کرده و بدبینی نسبت به یکدیگر را بین آنها رواج دهند. این ویژگی جوامع توتالیتر است که با ایجاد سوءظن بین مردم، سبب میشود آنها حرف یکدیگر را نپذیرند. بنابراین چنین حکومتهایی سعی کردهاند در طول تاریخ مانع از نزدیکی افراد به یکدیگر شوند.
امروزه برای حل این مشکل و ترویج فرهنگ گفتوگو در جامعه باید بیشازپیش به سرمایه اجتماعی توجه داشت و اعتماد و همبستگی متقابل را در سطوح افقی و عمودی افزایش داد. به تعریف دقیقتر باید مردم نسبت به یکدیگر اعتماد پیدا کنند، همچنین در سطح عمودی، مردم به مسئولان اعتماد داشته باشند. برای دستیابی به این هدف مسئولان باید به وعدههای خود عمل کنند و بهتدریج با اعمال و رفتارشان اعتماد متقابل را درون جامعه افزایش دهند.
باید شنیدن ترویج شود
دکتر محمد ضیمران؛
آنچه در ایران کمتر مورد توجه قرار میگیرد، شنیدن است. هر کسی در بحث، مجادله، مناظره یا گفتوگو و محاوره، بیش از آنکه مخاطبش را درنظر گیرد، سعی میکند مطالب و منویات خود را بیان کند؛ در واقع عنصرشنیداری پیام در ایران غایب است. باید شنیدن در جامعه ترویج شود تا در زمان گفتوگو افراد ابتدا به گوینده فرصت بیان افکارش را بدهند و سپس براساس گفتهها و گزارههایی که او ارائه میدهد، به بیان نظر خود بپردازند، نه اینکه یک موضوع پیشساخته و از قبل طراحیشده را بیان کنند. بین ایرانیها، عارضهای بهعنوان خودمحوری، خودپنداری یا خودکیشی وجود دارد که براساس آن برخی از ما سعی میکنیم شخصیت و هویت خودمان را مطرح کنیم و بنابراین دیگری را غایب میبینیم. درست است که دیگری در حضور ماست ولی حضور او برای ما به رسمیت شناخته شده نیست چراکه گفتههای او را نمیشنویم، یا به تعبیر دیگر سخنش را میشنویم ولی به آن گوش نمیدهیم. این در حالی است که در پیشرفتهای علمی، گفتوگو یک اصل است و اگر اتفاق نیفتد علم و دانش به تکامل نمیرسد. تکصدایی و تلاش افراد برای مطرح کردن و به کرسی نشاندن عقاید خود، هرگز چیز مناسبی نبوده است.
گفتوگو یک فرایند دوسویه است که از دو سمت من و دیگری تشکیل شده است؛ دیگری باید نقش اساسی در این فرایند ایفا کند. اگر ما یاد بگیریم به دیگری احترام بگذاریم، به سخنان او نیز گوش میدهیم ولی زمانی که طرف مقابل را قبول نداریم و نظراتش را نادیده میگیریم، سعی میکنیم پیام خود را به هر نحو ممکن با آوای بلند مطرح کنیم؛ این مسئلهای است که جامعه ما از آن رنج میبرد. متأسفانه یکی از مشکلات بزرگ آموزش آکادمیک ما نیز این است که اکثر اساتید در کلاس متکلموحده هستند، درحالیکه ظهور نظرات نو در عرصه علم و دانش در گرو برخورد آرا و عقاید در محافل آکادمیک است. برای ترویج گفتوگو در جامعه باید ابتدا آموزش متحول شود، معلم زمینه بحث را فراهم و دانشجویان را به بیان عقاید و نظرات خود وادار کند. به این ترتیب نظرات گوناگون در معرض بررسی و نقد دیگران قرارمیگیرد؛ درواقع متکلموحده بودن استاد در کلاس درس، از روح علمی به دور است. از سوی دیگر برای ایجاد انگیزه برای گفتوگو، باید رسانهها وارد عمل شوند. تربیت اولیهای که آموزگاران در مدرسه به کودکان ارائه میدهند نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است و باید از دوران کودکی گفتوگو کردن را به کودکان بیاموزند. خانوادهها نیز اهمیت مؤثری در این امر دارند. در روانشناسی یکهتازی و خودکامگی فردی، بزرگتر در برابر کودک سعی میکند حرف خود را به کرسی بنشاند و اجازه نمیدهد بچهها عقاید و نظرات خود را ابراز کنند؛ با لغتی مثل هیس به او میگوید که تو چیزی نگو، من باید صحبت کنم. حل این مشکل نیاز به بررسیهای عمیق و ریشهای دارد. آسیبشناسی آن نیز به مطالعات میدانی گسترده، در سطحی وسیع و در عرصههای گوناگون نیازمند است تا با استفاده از روشهای مختلف در حوزه پژوهش، به ریشهیابی این امر بپردازند. آسیبشناسی زمانی علمی است که ما تمام متغیرهای حاکم بر یک پدیده را به دست آوریم و این کاری نیست که با تلاش یک نفر صورت بگیرد بلکه باید مجموعهای از افراد به تحقیق و مطالعه روی این موضوع بپردازند.
منطق دوقطبی مانعی بر سر راه گفتوگو
دکتر یحیی یثربی؛
گفتوگو به فرایندی گفته میشود که طی آن افرادی با افکار گوناگون بتوانند نظرات خود را ابراز کنند. در دنیای قدیم بازار گفتوگو کساد بود ولی امروزه سعی میشود گفتوگو بهعنوان یک اصل مورد توجه قرار بگیرد. بهطوری که یکی از دانشمندان به مخالفش مینویسد من حرف تو را قبول ندارم اما حاضرم مبارزه کنم و بمیرم تا تو بتوانی حرفت را بزنی. ما نیز باید صداهای مختلف را در جامعه داشته باشیم ولی در حال حاضر این صداها به صورت علمی غایب هستند، اگرچه گفتوگوهای غیرعلمی بسیاری در تمام حوزهها شنیده میشود. گفتوگو به معنای چندصدایی بودن جامعه است. این چندصدایی بودن را باید بهطور جداگانه در 2حوزه علم و سیاست بررسی کرد. در حوزه علم مهمترین عاملی که مانع گفتوگو میشود، داشتن یک منطق قدیمی بازدارنده است.
این منطق، دوقطبی است و بر اساس آن همیشه یا میدانیم یا نمیدانیم، یا هست یا نیست اما باید در پی ترویج منطقی باشیم که به جای داشتن نگاه سیاه و سفید به مسائل، آنها را خاکستری ببیند. مشکل دیگر معرفتشناسی ماست که برگرفته از یونان باستان است. در این معرفتشناسی معتقدیم حکمای ما هر چه در جهان هست را میدانند. وقتی من این دیدگاه را نسبت به ملاصدرا قبول کنم دیگر جایی برای گفتوگو باقی نمیماند چراکه اعتقاد داریم او ذهنی دارد برابر با کل جهان که امکان ندارد مرتکب اشتباه شود، در حالی که چنین نیست، همه ما انسانیم و در قرآن نیز آمده است که شما از دانش بهره اندکی دارید. مشکل دیگر ما در عرصه معرفتشناسی، انتزاعی بودن است. بر این اساس همواره با مفاهیم سروکار داریم و به عینیت نمیپردازیم. تقدیس و تجلیل مسئله دیگری است که با آن دست به گریبانیم. اخیرا نام اسلامی هم روی آن گذاشتهایم، مثلا فلسفه اسلامی، در این شرایط کسی نمیتواند از این مطالب انتقاد کند زیرا در این صورت شدیدا از طرف همکاران مورد بیمهری قرار میگیرد، در چنین شرایطی راه گفتوگو بسته میشود. همچنین بسیاری از افراد از رشد فکری بهرهمند نیستند. اگر اشخاصی پیدا شوند که فکرشان پیشرفت داشته باشد، نمیتوانند حقیقت را به زبان نیاورند. در طول تاریخ نیز خیلیها تلاش کردند تا کسانی نظیر نیوتن به مسائل مالی و دنیوی مشغول شوند و از بیان حقیقت بپرهیزند اما بهدلیل رشد فکری آنها، موفق به این کار نشدند. آخرین عامل فقدان گفتوگو، عدم استقبال از نقد است.
وقتی از فوتبال استقبال شود خیلیها دنبال فوتبال میروند، وقتی از هنر استقبال شود مردم به هنر روی میآورند و زمانی که از نقد استقبال شود نیز از زمین و زمان گفتوگو میروید اما وقتی این مسئله مورد استقبال قرار نگیرد، کسی به این سادگی حاضر نمیشود حرف دومی بزند تا گفتوگو آغاز شود. اگر هم حرفی زده شد، سعی میکنند به آن رسمیت نبخشند و فرصت بیان حرف را به گوینده ندهند. در حوزه علم کسانی که شایسته نظریهپردازی نیستند و از این توانایی بیبهرهاند، این طور توجیه میکنند که در ایران یا در جامعه دینی نمیتوان نظریهای ارائه داد، اما نه دین مخالف نظریه است و نه دولت، حتی برای تولید علم جایزه میدهند و اندیشمندان را تشویق میکنند. از این رو امکان تفکر و گفتوگو در حوزه علم در ایران وجود دارد، مشروط بر اینکه مشکلات مطرح شده، برطرف شود. اما در حوزه سیاست وضع بهگونهای دیگر است و ما به اندازه حوزه علم آزاد نیستیم. به همین دلیل بود که کانت سعی کرد در نامه روشنگریاش نظریههای خود را از حوزه سیاست جدا کند. با وجود این در سیاست هم باید خواهناخواه گفتوگو شکل بگیرد. البته در این عرصه انتقاد زیاد به چشم میخورد، حتی در یک شبنشینی خانوادگی نیز مباحث سیاسی مطرح میشود و افراد با یکدیگر به مجادله میپردازند. این مسئله میان مسئولان نیز به چشم میخورد و در بسیاری مواقع با یکدیگر مشکل پیدا میکنند و هیچیک نظر دیگری را نمیپذیرد. در واقع شاهد دو صدایی در هموبرهمی در این عرصه هستیم که انتقادهای صورت گرفته در آن، از ارزش علمی بیبهرهاند. جامعه دوصدایی باید تدبیر را محور قرار دهد، در حالی که دو صدایی ما حول محور دولت اپوزیسیون شکل گرفته است.
در کشورهای سنتی همیشه یک دولت سر کار میآید و عدهای هم پیدا میشوند که او را قبول ندارند، در نتیجه جامعه به دو قطب حاکم و مخالف تقسیم میشود و هر روز هم مخالفان بهانه تازهای برای انتقاد از حاکم پیدا میکنند. در حالی که باید فضای تدبیر معقول و علمی در جامعه ایجاد شود؛ یعنی یک حزب یا گروه برای چند سال حکومت کند، در حالی که پاسخگویی در مقابل مردم را وظیفه خود میداند و گروه دیگر نیز عملکرد آنها را به صورت علمی مورد نقد و ارزیابی قرار دهد. در شرایط کنونی ایران، محور ارزیابی اشخاص هستند، در حالی که باید بر اساس برنامه علمی آنها به قضاوت پرداخت. برای مثال در انتخابات مجلس نامها را تبلیغ میکنیم، در حالی که هیچ کس نمیداند نامزدهای انتخاباتی چه برنامهای در حوزههای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... دارند. علاوه بر این در شرایط دولت اپوزیسیونی تک صدایی رواج پیدا میکند چراکه ممکن است دولت هر صدای مخالفی را تحمل نکند و حمل بر براندازی و مخالفت بداند. برای رهایی از این مشکل، باید شاهد حضور دو گروه با برنامههای علمی مشخص باشیم که در نهایت تمام آنها در خدمت پیشرفت جامعه قرار بگیرند و هر یک بدون قصد و غرض اشکالات دیگری را یادآور شوند. باید تمام گروهها دست به دست یکدیگر دهند، 99درصد اهداف بر سعادت جامعه متمرکز شود و یک درصد برای سلایق حزبی باقی بماند، آن هم سلیقهای که در راستای بهتر اجرا کردن آن 99درصد است. بهطور کلی در حوزه سیاست مشکلاتی داریم که باید دیر یا زود آنها را از میان برداریم.
یکی از این مشکلات تدبیری نبودن عملکرد افراد است. در ایران رقابت بر سر به دست آوردن شغل است، نه حل کردن مشکلات. امروز آمریکا با مشکلات اقتصادی دست به گریبان است، اینکه کدام حزب بهتر میتواند از عهده حل آن برآید، در عملکرد آن ارزیابی میشود و هر دو گروه نیز هدفی جز حل این مشکل ندارند. اما در ایران ستیز بر سر پستهاست و همه به تسخیر شغل میاندیشند. این مسئلهای است که اسلام نیز آن را مردود میداند. یکی از نشانههای حقانیت و درستکاری مسئولان این است که بر سر جاه و مال با یکدیگر درگیر نشوند و طوری عمل نکنند که مردم احساس کنند آنها بهدنبال منافع شخصی خودشان هستند. حتی در اسلام از این موضوع با تعبیر« تکالب »به معنای ستیز سگانه بر سر جاه و مال یاد میشود. همچنین براساس آموزههای اسلام باید دوری از مسائل دنیوی در رفتار مسئولان مشاهده شود. نبی اکرم(ص) فرمودند: هر کس بهدنبال پست بود به او پست ندهید؛ یعنی خود بهدنبال پست بودن نشانه هوا و هوس است.