اگرچه شادروان غلامرضا تختی با وجود نیاز مالی فراوان، پیشنهاد صد هزار تومانی یک کمپانی تولید تیغ اصلاح را نپذیرفت، اما سالها بعد یک کشتیگیر مشهور، تنها به این دلیل قرارداد با یک شرکت تولید پوشاک را امضا نکرد که عقیده داشت «فی» پایین است! بله، زمانه عوض شده.
در گذشته ورزشکاران در شرایط فکری سنتی، کمتر تن به این کار میدادند و اساسا دامن ورزش را مقدستر از آن میدانستند که با تبلیغات آن را آلوده کنند. در حالی که فضا برای ورود ورزشکاران مطرح به آگهیهای تبلیغاتی فراهم بود، اما کمتر این اتفاق افتاد؛ یا ورزشکاران تن به این کار ندادند یا اگر هم کسی راضی به این کار میشد به خاطر ضعف مفرط تبلیغاتچیها و ایدههای ضعیف، کار متفاوت و به یاد ماندنی در ذهن هیچکس باقی نمیماند.بنابراین بیدلیل نبود که با وجود رونق تبلیغات، دیگران یکهتاز میدان بودند.
بعد از انقلاب اسلامی مدتی طول کشید تا فعالیتهای ورزشی از سر گرفته شود. فضای سالهای پایانی دهه50 و بهطور کلی دهه60 آکنده از جریانهای فکری ایدئولوژیک بود؛ جریان فکریای که به طور کلی با پدیده تبلیغات و مصرفگرایی مخالفت میورزید. پدیده ورزش هم در آن سالها کاملا در همین راستا قرار داشت و متولیان و ورزشکاران حتی تصور حضور در آگهیهای تبلیغاتی را هم در سر نمیپروراندند.
اولین شگفتی را اما ناصر حجازی خلق کرد؛ تصویر ناصرخان درست در روزهایی که در ایران از فوتبال کنار کشید، روی یکی از دو مجله ورزشی در سالهای دهه شصت یعنی کیهان ورزشی به چاپ رسید.
شاید به یاد میآورید که تصویر ناصر حجازی که روی یکی از ادوات ورزشی (تنآرا) ایستاده بود، چند نوبت در این مجله و یکی دو مجله وابسته به مؤسسه کیهان منتشر شد. این در حالی بود که معذب بودن حجازی در آن تبلیغ مشخص بود، کسی که پیشنهادهای مختلف حضور در سینما را رد کرد، اما به «تنآرا» پاسخ مثبت داد.
چندی بعد، ذیل یکی از تبلیغات کفش ورزشی هم نام عبدالعلی چنگیز و محمد پنجعلی دو ستاره مهم فوتبال در دهه 60، به عنوان سرمایهگذاران تولید درج شد تا آرامآرام فضا برای تغییرات فراهم شود. در این رابطه بد نیست به فیلم خط پایان هم اشاره کنیم؛ یک فیلم ورزشی با حضور ایرج طهماسب در نقش یک قهرمان دوچرخهسواری.
تهیهکنندگان این فیلم با عکسهایی از محمد پنجعلی، فرشاد پیوس و محمدرضا شکورزاده از قول آنان از زیبایی فیلم نوشته بودند، در حالی که بعدها گفته شد این سه حتی روحشان از ماجرا بیخبر بوده!
«ما که آن موقع حرفهای نبودیم. یکی از دوستان پیشنهاد کرد در آگهی تبلیغاتی کالای ورزشیاش باشم من هم قبول کردم. البته به خاطر دوستی مبلغ پرداختی هم ناچیز بود. آن موقع کلا پول زیادی برای تبلیغات نمیدادند.» ناصر حجازی بعد از حدود بیست سال از حضورش در آن آگهی تبلیغاتی، فضای آن روزها را این چنین ترسیم میکند؛ فضا که تغییر کرده، اما نه آنقدر که زندگی عوض شده. در سالهای اخیر تعدادی از فوتبالیستها توانستهاند از محل تبلیغات کسب درآمد کنند، مثلا...
سنتشکنی عقاب
خب، اگر موافقید از شماره یک تیمملی فوتبال در جام جهانی1998 شروع کنیم. احمدرضا عابدزاده قطعا یکی از محبوبترین ورزشکاران ایران محسوب میشود و اگر آن ضایعه مغزی و دردسرهای بعدی نبود، بیتردید از چهرههای ثابت بیلبوردهای تبلیغاتی باقی میماند.
با این حال هنوز هم قرارداد تبلیغاتی عابدزاده که پیش از بروز ضایعه مغزی، تصویر او را به همراه دستکش دروازهبانی و توپ فوتبال روی بوردهای تبلیغاتی برد، یکی از نان و آبدارترینها بوده است. عابدزاده برای یک شرکت تولید موتور سیکلت، روی بیلبورد رفت و طبق اطلاعات به دست آمده 90-80 میلیون تومان پول بیزبان به حسابش واریز شد. روی عدد کمی متمرکز شوید.
بله، این رقم نسبت به شرایط اقتصادی سه سال قبل و در مقایسه با سکه و ارز و این مسائل، عدد بسیار قابل توجهی است. شرکت مزبور البته قبل از عابدزاده تبلیغات وسیعی کرد و مدتی هم در بورس موتورسوارها بود، اما با مرگ صاحب شرکت همه چیز تحت تأثیر قرار گرفت.
هنوز چند هفتهای از قهرمانی حسین رضازاده در مسابقات جهانی ورشو در سال2002 نگذشته بود که لپهای باد کرده او زیر وزنه 5/262 کیلویی، روی بیلبورد تبلیغاتی اتوبان همت نقش بست.
حسین رضازاده که قبل از حضور در مسابقات جهانی، باب مذاکره را با یک شرکت تولید فرآوردههای نفتی از جمله روغن موتور باز کرده بود، بعد از مسابقات ورشو امضای نهایی را پای قرارداد انداخت و دو سال برای آن شرکت تبلیغ کرد. خود او درباره رقم قرارداد اطلاعات درستی نمیدهد و میگوید:
«چیز خاصی نبود. بیشتر دوستانه بود و پول زیادی نداشت.» اما شنیده میشود رقم دو ساله قرارداد او با شرکت نفتی فوقالذکر، چیزی در حدود 100 میلیون تومان بوده است، یعنی هشت صفر در کنار یک. رضازاده از چهرههای مستعد برای تبلیغات بینالمللی است که امروز یک نوع آب معدنی را نیز تبلیغ میکند.
تازه این به جز قرارداد او با کمپانی پیشکوه است که انحصار تولید لباسهای رضازاده را در دست دارد و این غیر از آخرین قرارداد او برای تبلیغ بانک ملت است.
تابستانهای جنوب ایران، جهنم است و وسائل خنککننده محبوباند. یکی از شرکتهای تولید لوازم سرمایشی که سهم مناسبی از بازار را هم به خود اختصاص داده، در بیلبوردهای تبلیغاتی از یک چهره ورزشی استفاده کرده که در خوزستان شهرت زیادی دارد؛ ابراهیم میرزاپور، گرچه بچه خرمآباد است، اما با فولاد و امروز، با استقلال اهواز شناخته میشود.
ابراهیم میرزاپور و جمشید مشایخی مشترکا چهره تبلیغاتی شرکت تولیدکننده کولرگازی بودند و عکس آنها به عنوان نماینده دو نسل و دو ستاره از آسمانی متفاوت، روی بیلبورد اتوبان مدرس و چند نقطه دیگر تهران و ایران نصب شد.
هر دو از ارائه اطلاعات دقیق درباره میزان و مبلغ پول دریافتی پرهیز کردهاند، اما درباره میرزاپور شنیده میشود در ازای بیست میلیون تومان این کار را انجام داده است. جمشید مشایخی در جایی گفته که مبلغ دریافتی را تماما صرف امور خیریه کرده است.
لژیونرها تابلو میشوند
موشک هامبورگ از دو سال قبل در بیلبوردها و آگهیهای درج شده در روزنامههای ورزشی و سیاسی ظاهر شد. مهدویکیا با ژستهای ساده و آسان در کنار محصولات یک کمپانی مشهور ژاپنی به تبلیغ لوازم صوتی و تصویری پرداخت و از این راه مبلغ خوبی هم دریافت کرد.
شنیدهها حاکی از آن است که مهدی برای دو سال تبلیغ، 70 میلیون تومان به حساب بانکیاش واریز کرد. مهدی البته در آلمان هم کار مشابهی انجام داد و برای اسپانسر پیراهن هامبورگ، عکسهای تبلیغاتی گرفت. او در هامبورگ محبوبیت ویژهای دارد و از این محبوبیت هم استفاده مناسبی برده است.
پیوستن علی کریمی به بایرنمونیخ یکخبر ویژه بود. حضور این ستاره ایرانی در ترکیب ثابت بایرن، سال قبل او را در روزهای پیش از جام جهانی، به محبوبترین بازیکن فوتبال ایران بدل کرده بود. این محبوبیت ویژه از او سوژهای جذاب برای بیلبورد شدن ساخته بود. اما گرفتن پاسخ مثبت از آدم بد اخلاقی مثل علی کریمی سخت به نظر میرسید.
به همین دلیل کمتر شرکت ایرانی حاضر میشد که این پیشنهاد را با او مطرح کند. اتفاق عجیب، زمانی افتاد که بیلبوردهای پرتعدادی در اتوبانها و تقاطعهای پرگذر پر شد از تصاویر علی کریمی که آبمیوهگیری یا مخلوطکن در دست داشت.
یک تولیدکننده معتبر لوازم خانگی، موفق شده بود نظر مساعد کریمی را جلب کند تا جادوگر هم بیلبورد شود؛ قراردادی که با مبلغی ناچیز – البته از نظر نزدیکان علی - یعنی با 40 میلیون تومان برای یک سال بسته شده بود. در همان یکی دو ماه اول شروع قرارداد بود که علی از تصمیمش پشیمان شد.
چون فکر میکرد رقمی که گرفته ناچیز است و باید پول بیشتری میگرفته، اما بندهای محکم و حرفهای قرارداد باعث شد تا او نتواند این قرارداد را فسخ کند. حالا دیگر تصویر علی از روی بیلبوردها پایین آمده. البته اتفاقات تلخ جام جهانی و نیمکتنشینیهای دائمی کریمی در بایرن که به جدایی قریبالوقوع او میانجامد، باعث شده تا او دیگر چهرهای جذاب برای بیلبورد شدن نباشد.
... و سوژههای تازه
چه خبری مهمتر از رفتن علی به تیم رقیب؟ اینکه محبوبترین یار تیم آبی به تیم قرمز برود و از سوی دیگر اسوه تعصب تیم قرمز به تیم آبی بیاید، یعنی بمب خبری فصل ترکیده است. این اتفاقی بود که تابستان گذشته افتاد؛ اتفاقی که نیکبخت واحدی و علی انصاریان را به جذابترین چهرههای ورزشی سال تبدیل کرد.
پس چه کسانی بهتر از این دو برای بیلبورد شدن؟ اینگونه بود که مدیران یک شرکت تولید لباس، بهسراغ این دو بازیکن رفتند؛ قراردادی یک ساله و نفری 20 میلیون تومان ناقابل. حتما علی را در یکی از خیابانها دیدهاید. اینطور نیست؟
البته نیکی که به اعتقاد بسیاری خوشتیپترین فوتبالیست ایران نیز محسوب میشود، قراردادی نیز با یک شرکت تولیدکننده گوشی موبایل بست. او این روزها بیش از گذشته مراقب خود است و اجازه نمیدهد مثل سابق از او عکاسی کنند!
حسین کاظمی برای تبلیغ یک شرکت تولیدکننده مبلمان اداری، چهار میلیون گرفته تا با آن کت و شلوار پارچه انگلیسی مشکی، پشت میز، عکس یادگاری بیندازد. مهراب فاطمی هم که یک نوشابه نیروزا را تبلیغ کرده تا قویترین مرد ایران هم بیلبوردی شود و...
و اما علی دایی؛ قطعا بسیاری از مخاطبان روزنامههای ورزشی از دیدن علی دایی روی یک موتورسیکلت شگفتزده شدند. آنطور که همه میدانند وضعیت مالی علی دایی آنقدر خوب هست که نیازی به حضور در برنامههای تبلیغاتی نداشته باشد، اما با این اوصاف کاپیتان تیم ملی از این فرصت برای سرمایهگذاری جدید و درآمدزایی استفاده خواهد کرد.
اینطور که پیداست علی دایی به جای پول نقد، سهام یک شرکت تولیدکننده موتورسیکلت را در اختیار گرفته که حدود یک سوم سهام این شرکت میشود. در واقع دایی تلاش کرده با ایجاد عنوان «دایی موتور» خودش را وارد بازی کند. علی دایی تا به حال در زمینه تجارت، موفق عمل کرده و رفقایش میگویند این بار هم بدون مطالعه وارد بازی نشده است.
به هر حال «دایی موتور» با قیمت هر دستگاه موتورسیکلت 380 هزار تومان، چیزی به دایی پرداخت نکرده است و قاعدتا از فروش سهمی به کاپیتان میرسد. فکر میکنید عاقبت ماجرا، چقدر گیر کاپیتان بیاید؟ قبل از قضاوت، یادآوری کنیم یک بار که دوستی در یک روزنامه از علی دایی خواست جیبش را بیرون بریزد، با محتویات 13 میلیون تومانی روبهرو شد!
آخرین قرارداد تبلیغات هم شاید متعلق به علی سامره باشد. گلزن موفق لیگ امارات در این تبلیغ که بیشتر در نشریات دیده میشود، از خودش برای یک نوع ژله مایه گذاشته. اگرچه از مبلغی که به حساب او واریز شده، خبر موثقی در دست نیست.
ظاهرا بسیاری از ورزشکاران به دنبال اسپانسر یا قراردادهای تبلیغاتی هستند و با واسطههای مختلف درحال مذاکره. اما به هر حال شرایط کمی سخت است و همای سعادت روی دوش هر کسی نمینشیند. اما ستاره اقبال به هر کسی چشمک بزند، خیلی زود همه از آن باخبر میشوند. هر چه باشد این روزها بیلبوردها خیلی بزرگ شدهاند.