اگر میخواهید سکهها را بخرید با من تماس بگیرید». این متن کوتاه، پیامکی تکراری است که شاید شما هم یکی از کسانی باشید که آن را دریافت کردهاند. فرستادن این پیامک به شماره تلفنهای تصادفی، شگردی معروف به شگرد چوپانهای دروغگو است که در سالهای اخیر بدجوری مد شده و پولهای هنگفتی را به جیب کلاهبرداران سرازیر کرده است. ماجرا خیلی ساده است. کلاهبرداران، این پیامک را با استفاده از سیمکارتهای اعتباری به دهها شماره تلفن تصادفی ارسال میکنند. بعد منتظر میمانند تا یکی از کسانی که پیامک را دریافت کردهاند، فریب بخورد و برای خرید سکههای به ظاهر قدیمی و باارزش با آنها تماس بگیرد. وقتی سر قرار حاضر میشوند درحالیکه لباسهای کهنه و فرسودهای به تن دارند و با لهجهای عجیب و غریب حرف میزنند، طوری نقش بازی میکنند که گویی تا حالا پایشان به شهر و دادسرا هم نرسیده، چهرسد به اینکه با واژه کلاهبرداری آشنا بوده و قصد فریب کسی را داشته باشند. آنجاست که برق سکههای تقلبی که آنها وانمود میکنند در چاهی در بیابان پیدا کرده اند، چشم مشتری از همه جا بیخبرشان را کور میکند و وی حاضر میشود در ازای بهدست آوردن این سکهها، همه دار و ندارش را دودستی تقدیم کند. غافل از اینکه تنها چیزی که گیرش میآید، هزاران هزار سکه زردرنگ است که نه تنها طلا نیستند بلکه هیچ ارزشی ندارند.
پیگیری دهها پرونده اینچنینی و نوشتن درباره آنها یک موضوع را به من ثابت کرده است؛ اینکه نقطه شروع تمامی این پروندهها در یک لحظه مشترک است؛ وقتی که طمع خریداران بیدار میشود و آنها را قلقلک میدهد که اگر سکهها را از چوپان بیسواد بخرند، حتما میتوانند با فروش آنها به سودی میلیونی دست پیدا کنند و زندگی شاهانهای در پیش بگیرند. ماجرای سکههای تقلبی چوپانهای دروغگو البته شباهت زیادی هم به پروندههای شرکتهای هرمی دارد. جدا از اینکه تب هر دوی آنها همهگیر شده و افراد زیادی را در سراب ثروتمند شدن غرق کرده، مهمترین نقطه مشترکشان طمع یک شبه پولدار شدن است؛ اینکه میشود راه صد ساله را یک شبه رفت و با انجام یک معامله به همه بیپولیها و بدبختیها پایان داد. این همان نقطه ضعفی است که کلاهبرداران به خوبی از آن خبر دارند.خیلی از ما تصور میکنیم کلاهبرداران آدمهایی هستند که روی پیشانی آنها کلمه کلاهبردار حک شده و از 500متری هم میتوانیم آنها را تشخیص دهیم.
فکر میکنیم غیرممکن است روزی ماجراهایی که در روزنامهها میخوانیم برای ما هم اتفاق بیفتد چون محال است که ما هم مثل قربانیانی که داستانشان را خواندهایم فریب چرب زبانی کلاهبرداران را بخوریم و در دامشان بیفتیم. اما حقیقت این است که کلاهبرداران افراد باهوشی هستند که بهخوبی میدانند چگونه با بیدار کردن حس طمع طعمههایشان، نقشههایشان را پیش ببرند. شاید اگر پای صحبتهای افرادی که اینچنین در دام چوپانهای دروغگو افتادهاند بنشینید این جمله را بشنوید: «وقتی به گذشته فکر میکنم باورم نمیشود که به همین راحتی فریب نقش بازی کردن چوپانهای دروغگو را خورده باشم». اینجاست که میتوان گفت طمع بینایی و بیداری را از انسان میگیرد و باعث میشود به همین راحتی در دامی بیفتد که بارها و بارها دربارهاش شنیده و خوانده است.