اما یکی از مسائل با اهمیت در این رابطه سرنوشت منافقین پس از اخراج است که گمانهزنی درباره آن از مدتها پیش آغاز شده است زیرا خطرات احتمالی که وجود این گروهک تروریستی برای جامعه جهانی ایجاد میکند، باعث اهمیت تعقیب سرنوشت این گروه میشود.
البته باید توجه داشت که 2مسئله اساسی نیز در خلال پروسه اخراج وجود دارد که نخست محاکمه سرکردگان جنایتکار منافقین و دوم یافتن کشور یا کشورهایی برای پذیرش اعضای این فرقه تروریستی، آنهم تحت عنوان پناهنده است که بررسی آن موضوع این نوشتار نیست اما همین قدر باید اشاره کرد که محاکمه جنایتکاران اصلی منافقین که در حال حاضر رهبری این تشکیلات را بر عهده دارند و همچنان برای حفظ این فرقه تلاش میکنند، سبب میشود که اعضای این گروهک بتوانند آزادانه برای خود تصمیمگیری کنند و ضمن رهایی از بند کنترل ذهن و محدودیتهای فرقهای با واقعیتهای دنیای آزاد آشنا شده و درخلال بررسی پرونده پناهندگی مسیر جدایی را در پیش گیرند.
غیر از این موضوع، با توجه به اینکه بررسی پرونده پناهندگی بر اساس قوانین سازمان ملل به صورت انفرادی و بدون درنظر گرفتن وابستگیهای فرقهای و سازمانی صورت میگیرد، این مرحله هم فرصتی است تا اعضای منافقین خود را از بند این تشکیلات تروریستی رها کنند و مهمتر از آن برچسب تروریست را که سالها درگیر آن بودند از خود حذف کنند؛ این دو اتفاق مساوی است با فروپاشی تشکیلات گروهک تروریستی منافقین در عراق که البته تبعاتی برای مابقی این گروهک در اروپا هم دارد.
اما با توجه به رایزنیهایی که تا این لحظه برای پذیرش منافقین صورت گرفته و همگی آنها با شکست مواجه شده است، این احتمال وجود دارد که هیچیک از کشورهای پناهندهپذیر حاضر به پذیرش اعضای تروریست این گروهک نشوند. در این شرایط 2 امکان وجود دارد؛ نخست اینکه سازمان ملل مجبور به نگهداری از این افراد به صورت متمرکز در کمپهای پناهندگی در کشور یا کشورهای ثالث شود که با توجه به ماهیت تروریست این افراد این مسئله خود میتواند دردسرساز باشد زیرا همانطور که میدانیم سرکردگان منافقین در کمپ موقت ترانزیت نیز همچنان به مناسبات درون فرقهای خود با شدتی بیشتر ادامه میدهند. احتمال دیگر اینکه بهدلیل قاطعیت دولت عراق در اخراج تروریستها انتقال دستهجمعی اعضای این فرقه به کشوری ثالث تحت هر عنوانی غیر از پناهنده انجام شود که باز هم به معنی حفظ تشکیلات یک گروهک تروریستی است که هیچ کاربرد دیگری غیر از ترور و مزدوری ندارد.
به عبارت دیگر واقعیت این است که ماهیت این گروهک بر پایه ترور بنا شده است و اگرچه اخراج منافقین از عراق و از بین رفتن پادگان اشرف حاصلی جز خفتوخواری برای آنها ندارد و ضربهای سخت بر پیکر آنها خواهد بود اما اعضای این گروه افرادی هستند با سابقه چندینسال کار تشکیلاتی و مغزشویی و البته تفکر نفاق که همیشه درگیر آن بودهاند. منافقین هرجا که باشند و با هر عنوانی که زندگی کنند، تخصصی غیر از اینکه تا بهحال برای آن آموزش میدیدهاند- بخوانید جاسوسی، مزدوری و آدمکشی- نداشته و با توجه به عقبماندگی اجتماعی که حاصل سالها زندگی در محیط ایزوله پادگان اشرف بوده است، به درد استفاده در هیچ حوزه دیگری نیز نخواهند خورد.
برای شناختن بیشتر ماهیت این گروه باید دانست که آنها به تنهایی و با اختیار خود هیچ خطر و توانی برای تقابل با جمهوری اسلامی یا هر کشور دیگری ندارند و برای استفاده از آنها باید همچون گذشته به خدمت گرفته شوند؛ با این تفاوت نسبت به قبل که اعضای منافقین را پیش از این و در پادگان اشرف، گروهی نسبتاً متمرکز و گوش به فرمان تشکیل داده بودند ولی بعد از این، پراکندهتر خواهند بود و جمعوجور کردن و به کار گماردن آنها نیز برای سرکردگان منافقین سختتر خواهد شد.
مسئله تامین حمایتهای مادی و تسلیحاتی آنها نیز همچنان ادامه خواهد داشت زیرا اساساً سالهاست که این گروهک برای مزدوری ترور میکند و در برخی موارد حتی با قربانیانش خصومتی هم ندارد و البته با توجه به اینکه منافع برخی کشورها و خصوصاً کشورهای غربی ایجاب میکند که منافع ایران را تضعیف و به آن تجاوز کنند، هنوز دولتهایی برای به خدمتگیری منافقین و دیگر گروههای تروریستی وجود دارند و این دقیقاً تضمینکننده حیات این گروه است.
در جواب این سؤال هم که چرا کشورهای غربی با وجود طیفهای مختلفی از گروههای تروریست، اغلب به استفاده از منافقین علاقه نشان میدهند، باید گفت که این گروهک اعمالی انجام میدهد که میان تروریستها کمتر کسی حاضر به اجرای آن است؛ بهعنوان مثال دیگر گروههای مخالف ایران همیشه سعی میکنند در ظاهر هم که شده مقداری آبروداری کنند اما منافقین با سابقه سیاه خود و جنایاتی که انجام دادهاند همچون همدستی با صدام و ترور ۱۲هزار شهروند ایرانی، نزد مردم شریف ایران آبرویی ندارند و هیچگاه این جنایتها از ذهن ملت ایران پاک نمیشود و جنایت آنها علیه ملت ایران ثابت شده است.
نمونه آن رژیم نامشروع اسرائیل است که ارتقای نظامی، اقتصادی و علمی ایران و گسترش روابط سیاسی کشورمان در سطح جهان و منطقه را مساوی با نابودی خود میداند و از طرفی چون هیچگونه شانسی در برخورد نظامی با ایران برای خود نمیبیند، حربه ترور مخفیانه را در پیش گرفته و در این کار از منافقین بهره میگیرد.دولت آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نیست و غیر از اینکه تهدید منافع خود در منطقه و چندسالی در سطح جهانی را نتیجه رشد ایران و متحدانش میداند و اجباری هم در حمایت از رژیم صهیونیستی بر گردن دارد، از این رو مجبور به اجرای برخی اقدامات تروریستی و همچنین برخی جریانسازیها در جهت مقابله با پیشرفتهای ایران مانند متهمساختن جمهوری اسلامی ایران به تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای است و برای اجرای نقشههای شومِ خود از گزینه منافقین بهره میبرد کما اینکه بنا به گزارش روزنامههای آمریکایی در این راستا به منافقین تروریست در خاک خود آموزش نظامی ارائه داده است.
بهعنوان مثال در موضوع هستهای ایران، بارها دیده شده که بعضی از گروههای اپوزیسیون - هرچند به قصد فریبکاری و با پیگیری اهدافی درازمدت ضد منافع ملی ایران- دستیابی به انرژی هستهای را حق دولت ایران دانستهاند اما منافقین ضمن تکرار جملهبهجمله سیاستهای دشمنان ایران و بهخصوص اسرائیل و آمریکا، سعی دارند بر این مسئله تاکید کنند که آنها بودهاند که وجود تاسیسات هستهای ایران را افشا کردهاند. اما وجود منافقین در فهرست سازمانهای تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا که در آینده آنها تاثیر بسزایی خواهد داشت، حکایتی دیگر دارد. مهمتر از همه و از دیدگاه حقوقی، خارجسازی نام این گروهک از این فهرست، عملی غیرقانونی در دولت آمریکا محسوب میشود، زیرا براساس قوانین فدرال ایالاتمتحده تا زمانی که رسیدگی به ترور 6 مستشار آمریکایی توسط این گروه انجام نشود، خروج آنها از فهرست سازمانهای تروریستی امکانپذیر نیست. با وجود این واقعیتی نیز وجود دارد که بر اساس آن در معادلههای سیاسی و اهداف کلان آمریکا و در سیاستبازیهایش برخی مواقع قانون نیز نادیده گرفته میشود. پس سؤال اینجاست که چرا دولت آمریکا با وجود حمایت تقریباً آشکار از منافقین حاضر نیست نام این گروهک را از فهرست سازمانهای تروریستی خارج کند؟
جواب این سؤال هم کاملاً روشن است؛ اول اینکه حتی اگر منافقین از فهرست گروههای تروریستی آمریکا خارج شوند، باز هم بهعنوان یک گروه تروریست شناخته میشوند و بعد اینکه اساسا نگاه دولت آمریکا به فرقه رجوی، مانند یک عده شبهنظامی مزدور است که میتوانند برای انجام عملیاتها و فعالیتهای تروریستی دولت آمریکا استفاده شوند.
به بیان واضح، اول از همه دولت آمریکا نمیخواهد و نمیتواند در برخی اقدامات جنایتکارانهاش دست خود را عیان کند و برای این منظور از منافقین استفاده میکند و دیگر اینکه قرار نیست این گروه بهعنوان یک جایگزین دمکراتیک و مردمی برای نظام ایران مطرح باشد، پس عنوان تروریست برای آنها نه تنها مشکلی ایجاد نمیکند بلکه حداقل و در ظاهر حکایت از مخالفت دولت آمریکا با فعالیتهای این گروه دارد!
به هر جهت تا زمانی که مشتری برای بهره از ظرفیت تروریستی منافقین وجود داشته باشد و این گروه نیز فرصت زندگی متمرکز و تشکیلاتی را در اختیار داشته باشد، به هر فلاکتی که شده خود را حفظ خواهد کرد و نابودی اشرف فقط به مثابه آوارگی و بهدنبال آن خفتوخواری آنهاست، وگرنه در ماهیت اصلی منافقین تاثیری نخواهد داشت و خطرات آنها برای جامعه جهانی همچنان وجود خواهد داشت.