اینانلو گرچه سابقهی گزارشگری مسابقات ورزشی و انتشار مجلات گوناگونی در پروندهی کاریاش دارد، ولی بیشتر بهخاطر برنامههایی که دربارهی طبیعت ایران ساخته شناخته میشود. او بیشتر در سفر است و تقریباً تمام ایران را زیر پا گذاشته، اما اینکه چرا نامش محمدعلی «خان» است؟ جواب را در میان سخنانش در این گفتوگو بخوانید. گفتوگویی که محور اصلیاش نوجوانان و علاقهی آنها به محیط زیست است.
-
این روحیه و انرژی را از کجا آوردهاید؟
من هشت ساعت در شبانه روز میخوابم و بقیهی وقتم را تفریح میکنم. کار کردن برایم نوعی تفریح است. سفر می کنم، کتاب میخوانم. برنامه تهیه میکنم و از همه مهمتر با دانشجوها و دانشآموزان صحبت میکنم که این قسمت را خیلی دوست دارم. شاید چهار کلمه چیزی بدانم یا تجربهای داشته باشم که برای آن ها مفید باشد و دیگران هم از آن استفاده کنند.
-
دربارهی نوجوانها و جوانها چه فکری میکنید؟
اول از همه باید به دو ویژگی توجه کنید یکی اینکه نوجوانهای ما جزو باهوشترین نوجوانهای دنیا هستند و این باهوش بودن یک تیغ دو لبه است، چون باید با آنها خیلی با احتیاط رفتار کرد. دوم اینکه متأسفانه ما در همسایگی بزرگترین تولیدکنندهی مواد مخدر جهان هستیم و از این نظر خطر بزرگی در کنار ما است. پس مسئولیت بزرگترهای جامعه سختتر میشود. وظیفهی آموزش و پرورش و دانشگاهها از همه سختتر است.
-
در زمینهی موضوع اصلی گفتوگو این پرسش مطرح است که بسیاری از نوجوانان شهرنشین میخواهند با طبیعت ارتباط برقرار کنند و راهی برای آن نمیشناسند. این نوجوانها چهکار کنند؟
اگر به شهری مثل ونکوور بروید، توی پیادهرو صف طولانی دانشآموزان را میبینید که به همراه چند معلم حرکت میکنند. اگر از مقصدشان سؤال کنید یا دنبالشان بروید میبینید که به سمت موزه، باغ وحش یا حتی پارک می روند. در کنیا هم این تصویر را خواهید دید. من اینها را دیدهام و عکس هم دارم. توی کلمبو (مرکز سریلانکا) هم دیدهام که بچهها را به پارک میبرند و دربارهی گلها و پرندهها برایشان توضیح میدهند. حالا ما مرتب بچهها را مجبور میکنیم در مدرسه و دانشگاه از روی جزوههای قدیمی بنویسند و بعد هم امتحان چهارجوابی بدهند.
-
یعنی بازدید علمی اینقدر مفید است؟
بالأخره باید علایق نوجوانها را کانالیزه کرد تا استعدادهایشان کشف شود. اگر ما بچهها را به یکی از این بازدیدها ببریم و بعد بگوییم برای ما بنویس که چی دیدهای یایک میزگرد بگذاریم که دربارهاش صحبت کنیم درک و گیرایی یک بچهی هشت ساله ایرانی به خوبی از پس من و شما بر میآید.
-
به نظر نمیآید وضعیت آموزش به این زودیها تغییر زیادی بکند. بچهها خودشان چهکار میتوانند بکنند؟
خود بچهها باید شروع کنند. چند سالی است که سازمانهای مردمنهاد تشکیل میشوند. بهجای اینکه مدیر مدرسه آنها را جمع کند، خودشان یک نامه بنویسند به مدیر، به آموزش و پرورش منطقه، به وزیر، که ما میخواهیم پارک گلستان را بینیم. پدرو مادرهای ما هم پول سفرمان را میدهند، شما معلم و وسیله در اختیارمان بگذارید. بچههای ما باید این شجاعت را داشته باشند باید خودشان بزرگتر ها را وادار کنند. چند دانشآموز باید دور هم جمع شوند.
الان هم که همه به اینترنت دسترسی دارند، از این راه میشود فهمید چه کسان دیگری به طبیعت علاقه دارند. حالا من بیشتر از طبیعت حرف میزنم، ولی شاید عدهای بخواهند موزه ببینند. وقتی به 100 نفر رسیدند نامه مینویسند و میگذارند روی سایت تا بعداً اگر وزیرجواب نداد، شمای خبرنگار و من تلویزیونی ببینیم و سؤال کنیم و دنبال کنیم و وادار کنیم تا به درخواست کوچک چند بچه مدرسهای توجه کنند.
-
فکر میکنید کودکان ونوجوانان به خاطر اینکه طبیعت در حال تخریب است به آن علاقه دارند؟
نه. به این خاطر علاقه دارند که در فطرت آنها است. وقتی با آن ارتباط برقرار میکنند دلشان میسوزد که چرا خراب میشود و بعد احساس مسئولیت میکنند. اتفاقاً بیشتر هم احساس مسئولیت میکنند. اول میروند تنگه واشی، بعد میبینند چهقدر پلاستیک آنجا ریخته. من در فلکهی گاز شیراز دیدم که یک آدم بزرگ بستنی چوبی را خورد و کاغذش را انداخت. یک بچه کاغذ بستنی را برداشت و برد داد به او و گفت این مال شماست.
یا مثلاً در روستایی در قشم ما داشتیم تصویربرداری میکردیم یکی از عوامل ته سیگارش را انداخت روی زمین. دختر بچهای که مشغول بازی بود ته سیگار را برداشت و جلوی همه توی سطل آشغال انداخت. آنقدر همهی اعضای گروه فیلمبرداری خجالت کشیدیم که حد نداشت. علاقهی همراه با آگاهی مسئولیت میآورد و بچهها میتوانند همین دو کار را بکنند.
-
اگر بزرگترها برخورد بدی کردند، چه؟
من در اخلاق مردم ایران نمیبینم که برخورد بدی کنند. ولی اگر کسی هم چنین برخوردی کرد، بالأخره هرکاری زحمت و مرارت دارد. باید فقط ساکت نگاه کنند و هیچ واکنشی نشان ندهند. حتی میشود گفت ببخشید من طور دیگری فکر میکردم.
-
شاید به همین خاطر است که بعضی از ما روش برخورد با طبیعت را درست نمیدانیم و هرچه که میبینیم میخواهیم از جا بکَنیم و با خودمان به خانه بیاوریم.
یکی از نمونه های این برخورد، دشت لالههای واژگون کوهرنگ است. نمیدانم چرا علاوه بر اینکه گیاهان را میکنند و از ریشه در میآورند، با ماشین وارد دشت میشوند و تعدادی را له میکنند. این محل و خیلی از نقاط دیگر را باید از دور تماشا کرد و پیاده در آن قدم زد.
-
الآن حفاظت از محیط زیست بین نوجوانها خیلی طرفدار دارد ولی آسیبهای زیادی هم به محیط زیست ایران وارد شده، مانند خشک شدن دریاچهی ارومیه یا همین طرح انتقال آب خزر به کویر مرکزی. فکر میکنید وقتی نوجوانهای امروز بزرگ شوند، چه اتفاقی برای محیط زیست ایران میافتد؟
بهرهبرداری بیرویه از طبیعت باعث خشک شدن دریاچهی ارومیه شد. ما نگران این هستیم که کرهی زمین را از بین بریم، ولی خاطر شما جمع باشد که بشر نمیتواند این کار را بکند و در نهایت این کرهی زمین است که اگر عصبانی شود بشر را از بین خواهد برد. دریاچهی ارومیه دهها سال صبر کرد و دید که آبهایش را بردند و با آن باغ سیب درست کردند و چه سیبهای درشتی هم به دست آوردند. حالا صبرش دارد تمام میشود و میگوید شما آدمها به من آب ندادید. من این آب باقیمانده را در اختیار آفتاب میگذارم و تبدیل میشوم به نمک. بعد باد را که با من دوست است خبر میکنم و نمک ها را مینشانم روی همان سیبهای درشت و همهی این باغ هایتان را نابود میکنم.
-
این یک تشبیه داستانی بود یا واقعاً همین را پیش بینی میکنید؟
کاملاً جدی گفتم. این اتفاق جاهای دیگر دنیا هم افتاده است. سیستان زمانی انبار غلهی ایران بود و بعد از اینکه هامونها خشک شدند واردکنندهی گندم شد.
-
بچههایی که شاهد این اتفاقات هستند چهکار میتوانند بکنند؟ الآن طرحی برای انتقال حجم خیلی زیاد آب به کویر مرکزی در جریان است که معلوم نیست چه تأثیری روی طبیعت بگذارد. بعضیها هم میگویند باید این تغییرات بزرگ را ایجاد کرد تا شرایط زندگی بهتر شود.
چند سالی است نظریهای به نام توسعهی پایدار رایج شده. یک عده فکر میکنند اگر طرفدار طبیعت هستند اصلاً نباید به آن دست بزنند. یک عده هم میگویند طبیعت مال ما است و میشود هر کاری با آن کرد. توسعهی پایدار یعنی باید از طبیعت استفاده کرد ولی خیلی لطمه نرساند. اما انفجار جمعیت باعث میشود که این کار ممکن نباشد. وقتی جمعیت ناگهان چند برابر میشود چارهای بهجز دستاندازی به طبیعت نداریم، ولی باید وقتی به بخشی از طبیعت لطمه میزنیم در جای دیگری جبران کنیم. وقتی در تهران خانه میسازیم باید دور تهران را جنگل بکاریم. اگر جایی نفت استخراج میکنیم، باید بخشی از درآمد آن را در جای دیگری صرف حمایت از جانوران و گیاهان کنیم و نگذاریم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد.
-
الآن در خارج از ایران گروهها و جریانهای طرفدار محیط زیست خیلی فعال هستند و روشهای مختلفی هم دارند. از تجمع و تظاهرات تا حمله به کارخانهها و حتی خرابکاری. نوجوانهای ما که بهوسیلهی اینترنت و دیگر رسانهها از این اتفاقات با خبر میشوند ممکن است جذب روشهای هیجانانگیز این گروهها شوند. الآن در کشور ما بهترین روش برای حمایت از طبیعت چیست؟
خشن برخورد کردن اصلاً کار درستی نیست. نوجوان ها باید با تذکر دادن، مسئولان را هشیار کنند و دعا کنیم آدمهایی صاحب امضا شوند که در مقابل محیط زیست احساس مسئولیت کنند. امیدوارم هر کدام از این نوجوان های امروز ما، اگر زمانی صاحب امضا شدند بدانند که گاهی با یک امضا، اقلیم یک منطقه عوض میشود.
-
این بچههایی که توی شهر بزرگ میشوند و غیر از دیوار و سقف و دود چیزی نمیبینند در آینده با چه مشکلی روبهرو خواهند شد؟
نا هنجاری شدید اجتماعی. همین کسی که در نروژ 72 نفر را کشت، زندگیاش را اینطور گذراند. اولین اثر افسردگی و بعد پوچ انگاری است و کسی که پوچ انگار شد، اهمیتی به دنیایش و اطرافش و خودش نمیدهد. فکر میکند هرچیزی باشد یا نباشد چه فرقی میکند. رابطهی درست با طبیعت رابطهی با گل و پرنده نیست. موقعی که دلیل خلقت گل و پرنده را پیدا کردی به خالق پی میبری و ایمانی به دست میآوری که جلوی این ناهنجاریها را میگیرد. از طبیعت یاد میگیری که دنیا رنگ و صدا و طعم زیبایی دارد.
-
سؤال آخر، از کی با طبیعت بودید؟
از کودکی. ما از ایل شاهسون هستیم. پدرم هدایتالله خان اینانلو است. ایل شاهسون در دامنههای سبلان و دشت مغان زندگی میکنند. زمانی که من به دنیا آمدم بیشتر ایل تخت قاپو(ساکن شدن ایل در یک منطقه و ییلاق و قشلاق نکردن) شده بود، ولی من این خوشبختی را داشتم که سالهای اول کودکی را در چادر زندگی کنم. دور تا دور ما صدای آب جاری، صدای پرندهها و صدای باد میآمد و این حس با من باقیماند. در دوران دانشجویی سفرهایم آغاز شد. اصفهان، شیراز، خراسان و... به سفرهای خارجی هم رفتم.
الآن هم سفرهای خارجی میروم ولی نمیتوانم بیشتر از دو هفته دور از ایران بمانم.تا به حال حداقل 10 بار سیستان را گشتهام. ولی اگر بخواهم همین الان دوباره به آنجا بروم هیجانزده میشوم. دریاچهی نمک را در فصلهای مختلف دیدهام. حالا هم اگر به سمت آن حرکت کنم. انگار به دیدن یک سرزمین جالب و عجیب میروم.