212 هجری قمری
15 ذیالحجه 212 هجری قمری ؛ بنا بر اتفاق نظر اغلب مورخین، بیت معمور امام محمد بن علی(ع)در محله صریا در اطراف مدینه از سمانه مغربیه در این روز صاحب فرزندی شد که نام ایشان را علی گذاشتند.
شیخ صدوق در کشف الغمه تولد حضرت را در رجب سال 214هجری میداند.
خواهران و برادر امام علی بن محمد (که سلام خداوند بر ایشان باد)بهترتیب حکیمه، خدیجه و امکلثوم و موسی بودهاند.
امام علی بن محمد(ع) در تاریخ اسلام باکنیه ابوالحسن ثالث و القابی نظیرهادی، نقی، فقیه عسگری، مرتضی، امین و طیب نیز شناخته میشوند.
این دوران مصادف است با خلافت مامون عباسی
ایام امامت حضرت با زمان خلافت 6 خلیفه عباسی (معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز)همراه بوده است که نشان از تشتت سیاسی دربار عباسیان در روزگار امامت حضرت دارد.
علی بن احمد مالکی از بزرگان اهل تسنن در کتاب فصول المهمه، امامهادی(ع)را با چهرهای گندمگون توصیف میکند که نقش انگشتریشان «اللَّه ربی و هو عصمتی من خلقه» بوده و در برخی منابع دیگر از جمله در مصباح کفعمی ضمن تصریح تولد امام در روز جمعه پنجم سال 212 نقش انگشتریشان «حفظ العهود من اخلاق المعبود» ذکر شده است.
218 هجری قمری
تعقیب و شکنجه و آزار معتقدان به قدیم بودن قرآن و بحث رؤیت خداوند تحت عنوان ( ایام محنت ) در تاریخ عباسیان ثبت شده است.
18رجب درگذشت مامون / آگوست 833 میلادی
آغاز حکومت محمد بن هارون ملقب به المعتصم بالله (معتصم را مثمن نیز میگویند چرا که به نقل از الکامل هشتمین فرزند از فرزندان عباس بن عبدالمطلب بوده و هشتمین خلیفه عباسی محسوب میشده. وی همچنین بهمدت 8سال و 8 ماه خلافت کرد و در 48سالگی درگذشت و از او 8 پسر و 8 دختر برجای ماند)
ازجمله کارهای معتصم دخالت دادن و وارد کردن عناصر ترک در دربار عباسی بود؛ .مسئلهای که اگرچه به خاطر کوتاه کردن دست ایرانیان و شاید جلوگیری از تفرقه داخلی اقوام عرب در دربار عباسیان بود اما نهایتا عامل اصلی ضعف و خلیفهکشی در حکومت عباسیان نیز شد.
در بیست و نهم ذی القعده این سال، جواد الائمه حضرت امام محمد تقی(ع) در 25سالگی به دستور معتصم به واسطه مسموم شدن به شهادت رسیدند و از آن پس امامت حضرتهادی(ع) در سن 8سالگی ایشان بنابر نص عقلی و نقلی آغاز شد.
گفته میشود حضرت جواد پیش از آخرین سفر خود به بغداد در جمع یاران و شیعیان واقعی خود فرزندشان علی را بهعنوان امام بعد از خود معرفی کردهاند و همینطور شیخ کلینی در اصول کافی، شیخمفید در ارشاد و شیخ طبرسی در اعلام الورای از قول اسماعیل بن مهران نقل میکنند که هنگامی که امامجواد (ع) برای نخستین مرتبه از مدینه به بغداد میرفت گفتم فدایت گردم، من در این سفر بر شما بیمناکم. پس از شما امامت با کیست؟ امام درحالیکه لبخند میزد روی خود را به من کرد و فرمود: موضوعی که پنداشتهای در امسال (این سفر) نخواهد بود. پس از آن، هنگامی که معتصم حضرت را به بغداد فرا خواند به حضورش رفتم و گفتم: فدایت گردم، شما میروی، پس از شما امامت با کیست؟ امامجواد (ع)... فرمودند: آری، در این سفر باید بر من ترسید. امامت پس از من از پسرم علی خواهد بود.
•در این سال شهر نظامی سامرا توسط معتصم بنیان نهاده شد. درباره ساختن شهر « سر من رای» علتهای گوناگونی گزارش شده که یکی از عمدهترین آنها شکایت مردم بغداد از ستم سربازان ترک عباسی در تجاوز و غارت مسلمانان بوده است. سیوطی در تاریخ خلفا مینویسد مردم بغداد به نزد معتصم رفتند و گفتند اگر سپاه خود را بیرون نبری با تو میجنگیم. معتصم پرسید چگونه با من میجنگید؟ مردم گفتند با تیرهای سحرگاهی (نفرین).
فرو نشاندن قیام زُطهای هندی.
222 هجری قمری
فرونشاندن قیام بابک خرم دین
223 هجری قمری
حمله توفیل امپراتور روم به سرزمینهای اسلامی
226 هجری قمری
فرو نشاندن قیام مازیار
227 هجری قمری
18ربیع الاول این سال معتصم درگذشت و دعبل خزاعی در قصیدهای غرا وی را هجو گفت.
آغاز خلافت هارون فرزند معتصم با لقب الواثق بالله مصادف با 842میلادی
میگویند واثق فردی سیاستمدار بوده است و به همین خاطر نیز در زمان معتصم در بسیاری از اوقات جانشین پدرش میشده. دکتر شهیدی وی را در بسیاری از کارهای خود مقلد عموی خود مامون میداند. چنان که او نیز مانند مامون جلسات مناظره علما را ترتیب میداده است و در زمان او نیز حنین بن اسحاق بسیاری از کتابهای علمی یونانی و سریانی را به زبان عربی برگردانده است. وی نیز مانند معتصم و مامون مسئله خلق قرآن و دفاع از معتزلیان را دنبال میکرد.
از جمله حوادث روزگار واثق فدیه دادن برای آزادی مسلمانانی بود که به اسارت رومیان درآمده بودند. مورخان گفتهاند در این حادثه 4هزارو 362نفر از اسیران مسلمان آزاد شدند.
232 هجری قمری
مرگ الواثق
آغاز خلافت جعفر بن معتصم ملقب به المتوکل علیالله
متوکل برخلاف 3خلیفه پیشین، از در مخالفت با عقیده خلق قرآن بر آمد و بر معتزلیان بسیار سختگیری کرد و حتی دستور داد بر منابر عقاید معتزلیان را رد کنند و با فراخوانی محدثان و احترام آنها دستور داد حدیثهای ناظر بر رویت خداوند را اشاعه دهند. اگرچه در عین حال او را مردی عیاش، شرابخوار و زن باره نیز توصیف کردهاند.
وی همچنین ضدعنصر ترکان که پیش از این برای جلوگیری از حضور ایرانیان و برخی از اعراب در دربار عباسی وارد شده بودند، فعالیتهای مختلفی کرد.
235 هجری قمری
در این سال متوکل سرزمینهای اسلامی را میان 3فرزند خود منتصر، معتز و موید تقسیم کرد که همین مسئله نیز به اختلافاتی دامن زد که بعدها با شورش سرداران ترک و کشته شدن متوکل پایان یافت.
236 هجری قمری
متوکل بیشترین سختگیریها را نیز نسبت به شیعیان روا داشت تا جایی که در این سال دستور داد مرقد حضرت اباعبدالله(ع) در کربلا را با زمین هموار کردند و آب بر آن بستند و آنجا را شخم زدند.
متوکل در میان خلفای عباسی به کینهتوزی با اهلبیت(ع) و خاندان پیامبر(ص) مشهور است و اهانتهای بسیاری در مجالس عیاشی خود نسبت به خاندان عصمت و طهارت روامیداشت بهطوری که بسیاری از دوستداران امیرالمومنین(ع) را میکشت و اموالشان را مصادره میکرد.
بغض متوکل با آل علی تا آنجا بود که ابن اثیر روایت میکند که وقتی مروان بن ابی الجنوب در قصیدهای شیعیان و اهلبیت (ع) را نکوهش کرده بود متوکل بهعنوان صله، حکومت بحرین و یمامه را به همراه سههزار دینار به او بخشید.
239 هجری قمری
در این سال به دستور متوکل یهودیان و مسیحیان موظف به پوشیدن لباسی شدند که کاملا از مسلمانان متمایز شوند و همچنین فرزندانشان از حضور در مدارس عربی زبان نهی شدند و از داشتن مشاغل دیوانی و درباری نیز منع گشتند.
243 هجری قمری
در این سال امام هادی (که سلام خداوند بر او و خاندانش باد) را از مدینه به« سر من رای» یا سامرا آوردند. درباره شرح این اتفاق در متون تاریخی آمده است: عبدالله بن محمد فرمانده نظامی و امام جماعت مدینه در پیش متوکل نمامی کرده و پس از آن هم تصمیم به آزار امام(ع) گرفت و چون امام هادی از این مسئله آگاه شد در این باره نامهای برای متوکل نوشت و در آن متذکر شد که عبدالله دروغ بر ایشان بسته است. متوکل به نامه ایشان پاسخ داد و در نامه از ایشان خواست به سامرا بیاید و گفتار و رفتار پسندیده نسبت به ایشان معمول خواهد شد. نامه متوکل چنین بود: «بسمالله الرحمن الرحیم. اما بعد، همانا که امیرالمومنین منزلت تو را میشناسد و خویشاوندی تو را پاس میدارد و حقوق تو را رعایت میکند و میخواهد کارها را درباره تو و خاندان تو چنان فراهم آورد که خداوند متعال احوال شما و ایشان را اصلاح فرماید و عزت شما و ایشان را پایدار بدارد و امیرالمومنین میخواهد تو و ایشان در کمال ایمنی باشید و با این کار رضایت پروردگار خویش را طلب میکند و میخواهد آنچه را بر او واجب است انجام دهد، وانگهی امیرالمومنین چنین تصمیم گرفته است عبدالله بن محمد را از شغل فرماندهی نظامی و امامت مسجد مدینه بر کنار نماید و این به آن جهت است که حق تو را ندانسته و منزلت تو را کوچک و سبک پنداشته است و در آن هنگام که به تو تهمتی زده و چیزی نسبت داده بود، امیرالمومنین بری بودن تو از آن و راستی نیت و خیرخواهی و نیکوکاری تو را دانست و این سخن تو را پذیرفت که هرگز در پی آن نبودهای و امیر مومنان آن کارها را به محمد بن فضل واگذار کرد و به او فرمان داد در بزرگداشت و گرامیداشت تو فروگذار نباشد و فرمان و رای تو را مورد توجه قرار دهد و با این کار به خداوند و امیرمومنان تقرب جوید. ضمنا امیرمومنان مشتاق تو است و دوست میدارد تو را ببیند و دیدار تازه کند. اکنون اگر تو هم دیدار او و ماندن پیش او را دوست میداری و نشاط آن را داری مناسب است خودت و هرکس از خاندان و دوستان و خدمتکارانت را که انتخاب میکنی با آرامش و مهلت حرکت کنید.
هر گاه میخواهید کوچ کنید و هرجا میخواهید فرو آیید و به هرگونه که میخواهید راه بسپرید اگر هم دوست داشته باشی یحیی بن هرثمه خدمتگزار و وابسته امیرمومنان و همراهانش که سپاهی هستند همراه شما باشند. هر گاه کوچ و حرکت کنی آنان هم حرکت کنند و در این باره فرمان با تو است و به او فرمان دادهایم که در فرمان تو باشد. از خداوند طلب خیر کن و حرکت کن تا به حضور امیرمومنان برسی و هیچیک از برادران و فرزندان و افراد خاندان او درنظرش به منزلت و مقام تو نمیرسد و او هم نسبت به آنان به اندازهای که نسبت به تو مهربان و نیکوکار و آسوده خاطر است، نیست و سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد و این نامه را ابراهیم بن عباس در ماه جمادی الاخر سال243 نوشته است.»
بعد از دریافت این نامه امام به ناچار، آماده حرکت شد و یحیی بن هرثمه هم همراه ایشان بود تا به سامرا رسیدند ولی همین که به سامرا رسید، متوکل برای تعذیب و تحقیر امام (ع)دستور داد ایشان را در کاروانسرایی که معروف به کاروانسرای درماندگان بود اسکان دهند و سپس متوکل دستور داد خانهای را برای ایشان خالی کردند و به آنجا منتقل شدند.
گفته میشود یکی از علتهای اینکه امام هادی و فرزندشان به عسگریین نیز ملقب هستند حضور و اسکان اجباریشان در شهر نظامی سامراست که عسگر نامیده میشده.
244 هجری قمری
به نقل از سیوطی در تاریخ خلفا، در این سال متوکل که دانشمند و ادیب زمان خود یعقوب بن سکیت را بهعنوان معلم مخصوص پسران خود (معتز و مویّد) انتخاب کرده بود، روزی از ابن سکیت میپرسد: آیا پسران من نزد تو محبوبترند یا حسن و حسین(ع) ؟ ابنسکّیت نیز با عصبانیت و در نهایت شجاعت پاسخ میدهد: به خدا سوگند قنبر غلام علیبنابیطالب نزد من از تو و 2پسرت برتر است! و به همین خاطر نیز این دانشمند شیعه به بدترین نحو به دستور متوکل به شهادت میرسد.
245 هجری قمری
با حضور امام در سامرا متوکل به هر بهانهای سعی در تعذیب و آزار حضرت داشت و تعذیبی که البته ریشه در هراس بسیار از امام و پیروانش نیز دارد. مسعودی در اینباره حکایتی را از این قرار بیان میکند که روزی جاسوسان به متوکّل خبر دادند که امام هادی(ع) قصد قیام علیه او دارد و در منزل خود اسلحه و نیرو جمعآوری میکند. متوکّل دستور داد شبانه به منزل حضرت هجوم ببرند و امام(ع)را تحت الحفظ به مجلس وی بیاورند. وقتی مأموران به منزل امام (ع) وارد شدند، حضرت را در اتاقی در بسته با جامهای پشمین در روی خاک در حال سجود و نماز دیدند، درحالیکه آیاتی از قرآن بر لبان مبارکش مترنّم بود. مأموران خانه امام را تفحّص کردند اما هیچچیز جز قرآن و یک شمشیر و اندکی وجه نقد در آنجا نیافتند اما به دستور متوکّل امام را نزد وی بردند. متوکّل که در آن لحظه در مجلس شراب نوشی نشسته بود و به آواز مطربان گوش فرا داده بود برای تحقیر حضرت جام شراب را به ایشان تعارف کرد.
امام(ع) فرمود: به خدا سوگند گوشت و خون من از نجاست خمر بر کنار است، مرا از این امر معاف کن.
متوکّل گفت: حال که چنین است برای رونق مجلس ما شعری بخوان! امام فرمود:
من شعر زیادی نمیدانم! متوکّل گفت: چارهای نیست، همان اشعار کوتاه را برای ما تلاوت کن. حضرت نیز درنهایت هوشیاری و شجاعت اشعاری را بر زبان مبارک جاری ساختند که در بحارالانوار به این صورت ضبط شده است.
بَاتُوا عَلَی قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ وَ أُسْکِنُوا حُفَراً یَا بِئْسَمَا نَزَلُوا
نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ أَیْنَ الْأَسَاوِرُ وَ التِّیجَانُ وَ الْحُلَلُ
أَیْنَ الْوُجُوهُ الَّتِی کَانَتْ مُنَعَّمَةً مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتارُ وَ الْکِلَلُ
فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِینَ سَاءَلَهُمْ تِلْکَ الْوُجُوهُ عَلَیْهَا الدُّودُ تَقْتَتِلُ
قَدْ طَالَ مَا أَکَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا وَ أَصْبَحُوا الْیَوْمَ بَعْدَ الْأَکْلِ قَدْ أُکِلُوا
(بر فراز قلههای کوهها مسکن گرفتند اما آن مکان مرتفع به آنان سودی نرساند چون پس از مدّتی عزّت و سرفرازی از دژهای خود پایین کشیده شدند و در گودالی مسکن گرفتند! آنگاه ندا دهندهای بر آنها فریاد زد: کجاست آن جامههای ابریشمین و آن تاجها و دستبندهای جواهر نشان؟ کجاست آن چهرههای ناز پرورده که همواره در پس سایبان و پرده بود؟ پس قبر چهره آنها را نشان داده و میگوید: این است چهرههایی که اکنون کرمها از آنها ارتزاق میکنند، دیر زمانی به عیش و نوش پرداختند اما اکنون پس از سالها کامروایی و خوردن، به دست حشرات خورده میشوند!).
برخی مورخان دیگر که این حکایت را نقل کردهاند میگویند با شنیدن این ابیات مستی شراب و بزم عیاشانه متوکّل بههم خورد و او آنچنان گریست که صورتش از اشک خیس شد و همه حاضران مجلس نیز به گریه افتادند و پس از آن متوکّل امامهادی(ع) را در نهایت احترام به منزل خویش بازگرداند.
246 هجری قمری
متوکل همواره برخوردهای دوگانهای با امام هادی(ع) داشته و این به خاطر هیبت و صولت محضر و شخصیت امام(ع) بوده است. وی در عین حال اینکه از هیچگونه اهانت و تحقیری به ساحت ایشان خودداری نمیکرد اما در بسیاری از اوقات نیز به گواه متون تاریخی در مقابل حق گوییها و کرامات امام(ع) عاجز بوده است. بهعنوان مثال گفته میشود روزی در یکی از مجلسهایی که به حضور معطر امام(ع)آراسته بود، متوکّل از امام درباره تواناترین شاعران پرسشی را مطرح میکند و امام(ع) در پاسخ نام یکی از شعرای شیعی را ذکر میکنند و قسمتی از اشعار او را میخوانند تا به بیتی به این مضمون میرسند که«گروهی از قریش با ما به مفاخره برخاستند لیکن ندای صوامع به نفع ما و بر ضرر آن حکم نمود». متوکّل از معنای ندای صوامع میپرسد که امام(ع) میفرمایند: ندای صوامع بانگ اذان است که هر روز چند نوبت از مأذنه مساجد به گوش میرسد که اشهد ان لا اله الّاالله و اشهد ان محمّدا رسولالله آیا این محمّد جدّ من است یا جدّ شماست؟ متوکّل در پاسخ خجالتزده میگوید: والله او جدّ توست و ما تو را از او بری نمیدانیم!
247 هجری قمری
همانطور که از سیره امام هادی(ع)استنباط میشود ایشان در تمام دوران حدودا 34ساله امامت خود خاصه در سختگیریهای متوکل نیز نهایت استفاده را برای راهنمایی شیعه در مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایشان و همچنین زعامت و آمادهسازی شیعیان برای امر غیبت داشتهاند.متوکل نیز اگرچه با حضور امام در سامرا تلاش کرد ایشان را هرچه بیشتر تحت نفوذ داشته باشد اما نهایتا تصمیم به شهادت ایشان گرفت و حضرت را زندانی کرد که با اذن الهی مبنی بر تداوم امر امامت ایشان این امر میسر نشد.
مرگ متوکل عباسی و وزیرمورد اعتمادش فتح بن خاقان به دست برخی از غلامان ترک دربار عباسی. برخی از مورخان دخالت مستقیم و غیرمستقیم المنتصر، پسر او را در این قتل محرز میدانند. در الکامل آمده است که منتصر بعد از مشورت با برخی از فقیهان و اطلاع دادن ایشان از کارهای زشت وی، فتوای قتل متوکل را گرفت.
در شوال همین سال منتصر به خلافت نشست.
منتصر رفتاری نیکو با شیعیان در پیش گرفت. فدک را به فرزندان امامحسن (ع) و امامحسین(ع) بازگرداند و به نقل الکامل مردم را به زیارت مرقد سیدالشهدا (ع) و حضرت علی(ع) فراخواند.
248 هجری قمری
منتصر عباسی در این سال معتز و موید را که متوکل به ولیعهدی انتخاب کرده بود، از ولایتعهدی عباسی خلع کرد.
منتصر اگرچه به یاری ترکان پدر خود را کشت اما با آنان دشمنی میکرد و سرانجام نیز با دسیسه ترکان و پرداخت 30هزار دینار توسط آنان به ابن طیفور پزشک در ماه ربیع الثانی در سن 26سالگی مسموم و کشته شد.
پس از مرگ منتصر ترکان در مجمعی به انتخاب پسر معتصم بهعنوان خلیفه روی آوردند و به این ترتیب مستعین بن معتصم خلیفه عباسی شد.
249 هجری قمری
بعد از رهایی از حکومت جور متوکل، حضرت هادی (ع) فرصت یافتند تا در ادامه آمادهسازی شیعیان برای عصر غیبت شاگردانی در خور معلمی شیعیان را تعلیم دهند. در این زمان سازمان وکالت امام نیز گسترش قابل ملاحظهای پیدا کرداما از مهمترین شاگردان حضرت باید به این نامها اشاره کرد:
عبدالعظیم حسنی: حضرت عبدالعظیم از دانشمندان زمان خود بود که در عین حال به پرهیزگاری نیز شهرت تام داشتند و امام هادی(ع) بارها به یاران خود میفرمودند: هر گاه مشکلی برایتان پیش آمد از عبدالعظیم بپرسید و سلام مرا به او برسانید و یک بار هم وقتی او عقاید خود را با امام در میان گذاشت، امام فرمود: (به خدا قسم، این همان عقیده راستینی است که خداوند برای بندگانش پسندیده است).
این امامزاده مومن و دانشمند، از جانب حکومت مورد تعقیب قرار گرفت و در شهر ری مخفی شد و گاهی برای زیارت قبر (حمزة بن موسی الکاظم) میرفت، پس از چندی حضرت عبدالعظیم بیمار شد و از دنیا رفت و در همان جا نیز به خاک سپرده شد.
حسین بن سعید اهوازی: از یاران حضرت امام رضا و امام جواد و امام هادی، علیهمالسلام بود و از همه آنها نقل روایت کرده است. او در آغاز در کوفه زندگی میکرد اما بعدها به اهواز و سپس به قم منتقل شد و در همان شهر درگذشت. او در حدود 30 جلد کتاب در فقه و آداب اخلاق اسلامی به نگارش درآورد و روایات او نزد علمای بزرگ ما مورد قبول و پذیرش است.
فضل بن شاذان نیشابوری: او فقیهی دانا و متکلّمی توانا بود که از دانشمندترین یاران امام هادی (ع) بود. او کتابهای زیادی نوشته که شمار آن به 180جلد میرسد. بعد از امام هادی او از خواص یاران امام عسکری شد و حضرت عسکری درباره اطاعت از او به مردم خراسان سفارش فرمود. او که به جرم تشیّع تحت تعقیب بود به بیهق گریخت و پس از مدتی بیمار شد و در زمان امام عسکری(ع) از دنیا رفت.
250 هجری قمری
در این سال یحیی بن عمر از نوادههای زید بن علیبنالحسین(ع) در کوفه با شعار «الرضا من آل محمد» ضدعباسیان قیام کرد و نهایتا بعد از تسلطه برکوفه در جنگ با محمد بن عبدالله طاهر به شهادت رسید.
252 هجری قمری
در این سال با نفوذ بیش از پیش ترکان و اینکه یکی از مهمترین سرداران ترک به نام باغر به دستور مستعین کشته شد، مستعین نهایتا با فشار سیاسی ترکان خود را خلع کرد و به نام معتز عباسی خطبه خواند و 9ماه بعد در واسط به دستور معتز کشته شد.
المعتز بالله محمد بن المتوکل بن المعتصم در نوزده سالگی با حمایت ترکان به خلافت رسید.
معتز در نخستین اقدامهای خود برادر خود موید را از ولایتعهدی خلع کرد و نهایتا بعد از شکنجه و زندانی کردن او، موید درگذشت.
گفته میشود وی بسیار سست عنصر بوده بهطوری که بعد از ناتوانی در پرداخت حقوق سرداران ترک خود با ضرب و شتم غلامان ترک، خود را خلع کرد و نهایتا نیز درشعبان 255هجری در حمام با تشنگی او را کشتند.
254 هجری قمری
34 سال امامت حضرت هادی(ع) در زمانه عباسیانی که غالبا چون امویان دشمنان قسم خورده آلالله بودند و نهایت آزار و تعذیبهای ایشان نسبت به امام (ع) و پیروانشان در زمان معتز عباسی با زهر مهلکی که به ایشان خورانده شد، شجره شهادت امام شیعه به افتخار شهادت امام دهم شیعیان نیز مزین شد.
ایشان در بستر شهادت بعد از وصیت به فرزند خویش حسن عسکری نزد برخی از نیکان و زبدگان شیعه، ایشان را بر وصایت فرزندش گواه گرفت و سپس از شهادت خویش خبر دادند.
گفته میشود پس از شهادت حضرت، همه بنی هاشم شامل آلابیطالب و آل عباس و بسیاری از شیعیان در خانه آن حضرت گرد آمدند و پس از آنکه امام پیکر پاک پدر را تجهیز و تکفین کرد و بر وی نماز گزارد، همه شیعیان حاضر به امامت ایشان اقتداء کردند و نهایتا پیکر مطهر حضرت در خانه خویش در سامرا جایی که امروز مزار شریف ایشان را در بر دارد، آرام گرفت.
در کتب معتبر روایی از حضرت نقل شده است: دعایی است که من در بسیاری از موارد با آن خداوند سبحان را خوانده حاجاتم را میطلبم و برآورده میشود. از خداوند عزیز و جلیل، خواستم که هر کس بعد از من بر سر قبرم این دعا را خواند، اجابت شود و آن دعا این است:
«یا عدّتی عند العدد، و یا رجائی و المعتمد، و یا کهفی و السّند، و یا واحد، یا احد، و یا قُلْ هُوَالله أَحَدٌ، اسألکاللهمّ بحقّ من خلقته من خلقک و لم تجعل فی خلقک مثلهم احدا آن تصلّی علیهم و آن تفعل بیکذا و کذا».
«ای سرمایه روزگار پیریام!ای امید و اعتمادم!ای ملجأ و تکیهگاهم!ای تنهای بیهمتا! وای که قُلْ هُوَالله أَحَدٌ در شأن تو است!، خدایا! تو را بحق آن دسته از مخلوقات که مانندشان نیافریدهای یعنی محمد و آلش(ع) سوگند میدهم که بر آنان درود فرست و حوایج مرا به این شرح برآورده ساز...».
حاجب و وکیل حضرت عثمان بن سعید بود که بعد از نیابت امامهادی(ع) و امامحسنعسکری(ع) اولین نایب خاصه حضرت ولی عصر(عج) نیز محسوب میشود.
امام هادی از تنها همسرشان 5فرزند با نامهای حسن، محمد، حسین، جعفر و عایشه نیز داشتند.
گفته میشود این اشعار از قصیده رائیه محمد بن ابی طلحه عونی در سوگ آن حضرت سروده شده است :
«ای پسر کسی که شفیع و مطاع است وای پسر چراغهای تابان و سپید چهرگان و ای پسر آیین و دین وای پسر قرآن و روایت و حدیث! تو باید کشته شوی؟! اینها که برای تو برشمردم در صحرا و شهر شناخته شده است. از جمیع جهات پاکیزه و از هر شائبه و کدورتی به دوری. درود بر کسی که با نام او امامها به 10 میرسد و سلام خدا بر امام یازدهم.»