از این رو، میتوان تولا و تبری را یکی از مؤلفههای هویتساز اسلامی و به طور خاص شیعی دانست. با توجه به ریشههای قرآنی این دو مفهوم، میتوان نقش تاریخی آنها را از همان صدر اسلام،یعنی از زمان شکلگیری مدینهالنبی پی گرفت. با این حال پرداختن به ابعاد گوناگون و اشکال تاریخی مختلف تولا و تبری در طول تاریخ اسلام و تشیع میتواند دستگیر فهم ما در شناخت بسیاری از مسائل اجتماعی در گذشته و حال شود. آنچه در پی میآید، گفتوگویی است با دکتر ابراهیم زرگر، استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامهطباطبایی و پژوهشگر تاریخ سیاسی اسلام درباره سویههای گوناگون تولا و تبری در طول تاریخ اسلام.
- تولا و تبری به موازات نماز و روزه از فروع دین اسلام بهشمار میآیند. به نظر شما این دو مبحث (تولا و تبری) چه نقشی در هویتبخشی به مسلمانان داشتهاند؟
تولا به معنای محبتورزی با مؤمنان و تبری در معنای برائتجویی از کافران و دشمنیورزی با آنها، اولا و بالذات هر دو در خود قرآن آمدهاند. بنابراین اگر نگاهی گذرا به آیات قرآن داشته باشیم، میتوان تقسیمبندی دوگانه مابین صف مؤمنان و غیرمؤمنان و کافران داشت. نیمی از آیات قرآن راجع به کافران، مشرکان، مخالفان و منافقان بوده که همه عصرها و زمانها را دربرمیگیرد. همچنین بخش قابلتوجهی از قرآن راجع به ضرورت مودت و محبت مابین مؤمنان است. آیه مشهور «محمد رسولالله والذین معه اشداء علیالکفار، رحماء بینهم» بیانکننده اهمیت تولا و تبری است. این آیه از جمله ویژگیهای پیروان پیامبر(ص)، استراتژی برائت از دشمنان و استراتژی مهرورزی مابین مؤمنان را برمیشمارد. بنابراین تولا و تبری، در خود متن قرآن و در حجم انبوهی از آیات قرآنی به چشم میخورد.
- آیا این نگاه تأثیر خود را بر مدینهالنبی نیز گذاشته بود؟ به بیان دیگر آیا مشی سیاسی پیامبر(ص) نیز از این مسئله پیروی میکرد؟
اگر سیاست را امری در نظر آوریم که به طور پیوسته در ارتباط با «دیگری» تعریف و تولید میشود، میتوان گفت که این نگاه قرآنی(تولا و تبری) بر نحوه تعامل پیامبر(ص) و مؤمنان با دیگران نیز تاثیرگذار بوده است. از این نظرگاه سیاست عقلانیتی استراتژیک و عملی است معطوف به دیگری.
نکته دوم اینکه تولا و تبری امری است معطوف به گرایشهای انسانی. انسان در مجموع دارای سهسویه است: 1- سویه عقلانی، 2- سویه عاطفی و 3- سویه رفتاری. بنابراین تقسیمبندی سهگانه، بحث تولا و تبری به طور مستقیم معطوف به سویه عاطفی و ارادت انسانی است. هر انسانی دارای عواطف و گرایشهایی و در واقع تولاها و تبراهایی است. منتها قرآن به این تولاها و تبراهای انسانی سمتگیری و جهتگیری ویژهای داده است؛ این جهتگیری که محبت ما برای خداوند باشد و دشمنی ما هم برای او باشد؛ تولا و تبری دقیقا به همین معناست. اینجاست که به نکته سوم و در واقع به پاسخ پرسش شما میرسیم؛ یعنی بحث «هویتسازی». بر این اساس، تولا و تبری با تاکید بر رکن عواطف، گرایشها و عواطف انسانها، هویتسازی و غیریتسازی میکند. به عبارت دیگر، با تولا و تبری، کیستی مؤمنان تعریف و تعیین میشود. بنابراین وقتی ما(مسلمانان) بخواهیم خود را تعریف کنیم، باید در درجه نخست ببینیم که دوستدار چه چیزهایی هستیم و در مقابل، دشمنیهای ما نسبت به چه چیزها و کسانی است. در واقع کیستی ما مبتنی بر تبیین این دو پرسش است. به این ترتیب در سیاست نبوی، انسجام اجتماعی بهگونهای متفاوت تعریف میشود. به این معنا که اگر در گذشته (دوران جاهلی) عصبیتهای قبیلهای انسجام و همبستگی اجتماعی را تعریف میکردند، اکنون (در زمان پیامبر) محبت و دشمنی بر محور خداوند تعیینکننده آن میشود. چه بسا پدر و پسری که در دوران پیش از بعثت بر پایه پیوندهای قبیلهای خویشاوند محسوب میشدند، در زمان پیامبر(ص) بر مبنای محبت خداوند، آن دو دشمن تلقی میشدند(فیالمثل پسر مؤمن شده و پدر کافر است). از این نکته میتوان نتیجه گرفت که مؤمنان در یک جامعه محبت خداوند را بر محبتهای خویشاوندی و قبیلهای ترجیح میدهند.
- میخواهم کمی بیشتر درباره پیامدهای سیاسی این دو مبحث(تولا و تبری) سخن بگویید. چگونه از یک امر عاطفی و احساسی میتوان یک استراتژی عقلانی و تعامل با دیگری(سیاست) را ریخت؟
وقتی از امر سیاسی صحبت میشود، باید در نظر داشت که خود سیاست هم از همان سه سرچشمه(عقلانی، عاطفی و رفتاری) تغذیه میشود. همانگونه که انسان این سه بعد (شناختی، عاطفی و رفتاری) را در خود دارد، اسلام و آموزههای اسلامی و قرآن هم متضمن این سه بعد هستند. بر این مبنا سیاست هم حامل این سه است. بنابراین در سیاست هم وجه عقلانی وجود دارد، هم عاطفی و هم رفتاری. منتها نکته اساسی این است که این سهبعد در تعامل با یکدیگرند. بنابراین وقتی میگوییم که تولا و تبری اموری هستند معطوف به گرایشها و احساسات انسانها، مقصود این نیست که آن را در این امور خلاصه کنیم بلکه تولا و تبری با وجه عقلانی و وجه رفتاری نیز پیوند میخورد. به همین خاطر وقتی از محبت اهلبیت و پیامبر(ص) صحبت میکنیم، در واقع باید این را به خاطر داشته باشیم که محبت ما به ایشان تابعی است از معرفت ما. بنابراین در این زمینه، اموری که نام بردیم داد وستدهایی با یکدیگر دارند و در واقع یک امر کلی و به بیان بهتر، یک تفکر سیستماتیک را شکل میدهند.
- آیا شما تولا به پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) ایشان را در گرو معرفت به این بزرگواران میدانید؟ چه نسبتی بین معرفت و تولا و تبری وجود دارد؟
تولا و تبری در درجه اول اموری هستند که در پی ساماندهی عواطف و احساسات مؤمنان برمیآیند. بنابراین اموری معطوف به گرایشها بوده و متعلق به قلب انسان هستند. اما واقع امر این است که این امر بالذات عاطفی به نوعی متاثر از رکن اعتقادات و معرفت ماست. بنابراین به میزانی که معرفت ما به پیامبر(ص) افزایش مییابد، به همان میزان محبت ما به ایشان هم افزایش مییابد. حال اگر این معرفت دچار کاستیهایی شود، میتواند تأثیرات منفی در جهت محبتورزی داشته باشد. از سوی دیگر خود افزایش محبت نسبت به خداوند، پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) میتواند به ارتقای معرفت بینجامد. از این رو، میتوان گفت که رابطهای همورزانه و متقابل بین معرفت و محبت وجود دارد.
- به نظر میرسد که حضور چیزی، نقش بسزایی بر جلب محبت و دوستی آن دارد. بر این اساس حضور پیامبر(ص) و حضور امامان(ع) را میتوان عامل مهمی در ایجاد محبت و دوستی نسبت به آنها دانست. اما در عصری که پیامبر حضور ندارند و معصوم در غیبت به سر میبرد، چگونه زمینههای تولا و تبری فراهم میشود؟
این نکته حائز اهمیت است که دین فینفسه اصالت دارد، به عنوان مثال در جنگ احد وقتی شایعه شد که پیامبر کشته شده، مسلمانان روحیهشان را از دست دادند و هزیمت کردند، آیهایآمد با این مضمون که پیامبر صرفا حامل یک پیام است و اگر پیامبر به رحمت خدا برود و یا کشته شود، شما [مؤمنان] از دین خداوند برمیگردید؟ بنابراین آنچه اصالت دارد، خود دین و اصل توحید است. در واقع پیامبران ابزاری بودند برای ابلاغ و رساندن پیام خداوند. به هر روی قابل انکار نیست که تاثیر محسوسات بر ادراک انسان بیش از عناصر عقلانی است. اما باید در نظر داشت که به میزانی که بشر رشد میکند و بالغ میشود، خداوند شواهد و معجزاتی که برای او میآورد، بسیار متفاوت میشود؛ برای مثال شواهد و مؤیداتی که از سوی پیامبرانی مانند موسی(ع) و ابراهیم(ع) ارائه میشده، شواهد و معجزاتی عینی و مشهود بوده، در حالی که وقتی نوبت به پیامبر خاتمالنبیین میرسد، فصاحت و بلاغت به معجزه تبدیل میشود. در اینجا ما با امر عقلانی(معجزه قرآن) روبهرو هستیم. بنابراین به میزانی که عقلانیت بشر افزایش پیدا میکند، ادراکات وی هم ارتقا پیدا میکند و عقلانیتر میشود. ضمن اینکه آیات و نشانهها و علائمی از حضور پیامبر(ص) در میان ما وجود دارد. بزرگترین نشانه خود قرآنکریم است که بهرغم گذشت حدود 15قرن از آن، هنوز یک واژه آن مابین فرقهها و نحلههای گوناگون مسلمانان کم و زیاد نشده است. از این رو قرآن معجزه پیامبر(ص) است و از طرف دیگر مکانها، مساجد و مشاهدی که در مکه و مدینه وجود دارند، تا حدودی این خلأ نبود پیامبر(ص) را پر میکنند. از همه مهمتر اینکه خود اهلبیت(ع) گواه تعیینکنندهای بر این مسئله هستند. پیامبر(ص) فرمودند که من شما را ترک میکنم و در میان شما دو ثقل یا وسیله هدایت از خود به یادگار میگذارم؛ یعنی قرآن و عترت(خاندان) من.
- در آغاز گفتوگو تولا و تبری را از جمله بنیانهای هویت اسلامی برشمردید. اکنون بفرمایید که چه نسبتی میان این کیستی و هویت با اهلبیت(ع) وجود دارد؟
برای پاسخ به این پرسش باید به سیر تاریخ اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) توجه کنیم. پس از رحلت پیامبر(ص) به تدریج و تحت عوامل بیشماری خاندان بنیامیه بر قلمرو اسلامی مسلط میشود. این سلطه به آنجا میانجامد که خاندان بنیامیه تلاش میکند به نوعی خاندان پیامبر(ص) را به حاشیه براند و در نهایت خود را به عنوان خویشاوندان منحصر پیامبر(ص) معرفی میکند. در تاریخ آمده است که پس از دوران بنیامیه، بزرگان و مشایخ شامات میگفتند که ما گمان میبردیم بنیامیه خاندان راستین پیامبر(ص) هستند. نکته دیگر اینکه بنیامیه سعی کرده بود نسبت به خاندان پیامبر(ص) لعن و تنفر را اشاعه دهد. در چنین فضایی بود که حادثه عاشورا رخ میدهد. پس از عاشورا امام سجاد(ع) به ویژه کوشیدند تا اصل تولا و تبری را در دستگاه معرفتی مسلمانان و شیعیان نهادینه سازند.
- امام سجاد(ع) چگونه موفق به این کار میشوند؟
اگر کتاب صحیفه سجادیه امام را بررسی کنیم، مشاهده میکنیم که ایشان در خلال این نیایشها که یک امر کاملا فردی است، رسالات سیاسی خود را انجام میدهند. یکی از این رسالتها، تحکیم اصل تولا و تبری است. به نظر میرسد که بحث صلوات بر پیامبر و آلش از امور محوریای بوده که امام سجاد(ع) تلاش کردند تا در دعاهای صحیفه آن را نهادینه سازند. در دعای مکارمالاخلاق صحیفه، در 21بند از 30بند آن، امام فرازهای دعاها را با صلوات آغاز میکنند. این خیلی امر شگفتی است.
- گویا دارند ضرورت چیزی را به مردم یادآوری میکنند.
همینطور است. یا در فرازهای 50 تا 60 دعای روز عرفه، امام 13بار همین کار(صلوات فرستادن) را تکرار میکنند. این کار تلویحا مجموعهای از اصول عقاید اسلامی را به مسلمانان گوشزد میکند. بنابراین در فضایی که سعی میشد خاندان پیامبر(ص) به حاشیه رانده شوند، حضرت سجاد(ع) صلوات فرستادن را باب میکنند. به این ترتیب، ذکر صلوات یکی از سازوکارهای اجرایی امام برای پروراندن محبت خاندان پیامبر(ص) در دل مؤمنان بود.
- دیگر امامان چه؟ آیا آنها نیز نظیر همین استراتژی را در جهت ایجاد دوستی خداوند، پیامبر(ص) و خاندان وی اتخاذ کرده بودند؟
بله، همه امامان در این جهت حرکت کرده بودند اما به طور ویژه امام صادق(ع) که در واقع تدوینکننده اصول عقاید و معارف شیعی بودند، گامهای موثری در این راستا برداشتند.
- در این میان، این پرسش پیش میآید که در معارف شیعی چه ارتباطی میان امامت و تولا وجود دارد؟ و این ارتباط چگونه خود را در فلسفه سیاسی شیعی یا آرمانشهر شیعی نشان میدهد؟
این ارتباط را در بهترین صورت میتوان در آرا و اندیشههای فارابی دید. فارابی بحث خود را از کل کائنات و عقل کل آغاز میکند و پس از هستیشناسی، در توالی منطقی بحث خود، مبحث «انسان کامل» را که در ادبیات شیعه همان معصوم است، مطرح میسازد. از نظر فارابی، شرط لازم برای ایجاد مدینهای که انسانها در آن به سعادت دنیوی و اخروی میرسند، وجود همان انسان کامل است. این انسان کامل، انسانها را به سوی سعادت رهنمون میسازد و در واقع واسطه فیض است. انسان کامل از نظر شیعیان، پیامبر و امامان معصوم هستند. در واقع با این واسطه است که شکاف بین انسان و خالق وی پر میشود و انسان میتواند ادراک کاملتری از هستی پیدا کند.
- مفهوم «تولا» چه تاثیری در بالندگی معارف اسلامی و شیعه داشته است؟
معارف اسلامی اندیشههای ناب و بسیار ارزشمندی هستند که در هر بستری، زمینه رشد و عرضه پیدا نمیکنند. اندیشههای اخلاقی بستر مستعد و فضای پاک و مطهری را میطلبند. بنابراین اگر در جامعهای زمینههای مناسبی از محبت خداوند، تهذیب نفس و عشق به اولیا وجود نداشته باشد، طبعا یا آن اندیشهها وارد نمیشوند و یا اگر وارد شوند، نمیتوانند به حیات خود ادامه دهند. بنابراین معارف الهی بسترهای عاطفی و گرایشی ناب خود را میطلبند. این همان ارتباط متقابل میان معرفت و دوستی است که در آغاز گفتوگو به آن اشاره کردیم؛ به این معنا که معرفت میتواند عواطف و گرایشهای متعالی تولا را در خود بپروراند و بر عکس، گرایشها و عواطف نسبت به خداوند و اهلبیت(ع) میتوانند موجب معرفت و در نهایت تغییر رفتار شوند؛ مثلا در داستان «حر» میبینیم که وقتی امام حسین(ع) به او میگوید مادرت به عزایت بنشیند، حر صرفا ادب را رعایت میکند. خود این محبت موجب معرفت حر میشود و در نهایت به صف توابین میپیوندد و شهید میشود. پس معرفت میتواند گرایشهای عاطفی مثبت را بپروراند و برعکس، گرایشهای عاطفی و احساسی هم میتوانند سببساز معرفت شوند.
- شما در خلال سخنانتان به ویژه در ارتباط با امام سجاد(ع)، از تولا به عنوان یک راهبرد سیاسی و اجتماعی نام بردید. شیعیان چگونه از این راهبرد در جهت انسجام بیشتر اجتماعی و سیاسی خود بهره گرفتند؟
وقتی در قلب و جان شیعیان عشق و محبت به اهلبیت(ع) جاگیر شود، طبعا بازتابهای آن را به طور خودآگاه و ناخودآگاه میتوان در سیاست هم مشاهده کرد. در یک فرایند درازمدت، با حرکتهایی که امام سجاد(ع) و دیگر امامان، در جهت محبت به پیامبر و اهلبیت بنیان نهادند، فرهنگ تولا در جامعه گسترش پیدا کرد؛ مثلا پس از شهادت امام حسین(ع) امامان بعدی در مناسبتهای مختلف یاد و نام آن حضرت و یارانش را همواره در ذهن و جان شیعیان زنده نگاه میداشتند. این مسئله در درازمدت به این انجامید که واقعه عاشورا به یک جریان در تاریخ شیعه بدل شود. در واقع این صاعقه عاشورا و امام حسین(ع) در ضمیر ناخودآگاه شیعیان بود که آنها را در طول تاریخ به حرکت و قیام وامیداشته است. نمونه این مسئله را به طور آشکار میتوان در تاریخ معاصر ایران و وقوع انقلاب اسلامی دید. انقلاب اسلامی با بهرهبرداری از این حرکت(امام حسین(ع)) بود که به پیروزی رسید. بنابراین به خوبی میتوان دید که چگونه یک امر عاطفی، به یک رفتار سیاسی منجر میشود. وقتی از سیاست یا امر سیاسی صحبت میکنیم، باید توجه داشته باشیم که سیاست در جلوه و ظاهر بیرونی در قالب اعضا و جوارح ما جریان دارد اما همین امر مشهود 2 پیشنیاز دارد: یکی اعتقادات و اندیشهها و دوم عواطف و احساسات. پیشنیاز دوم؛ یعنی عواطف، همان بحث تولا و تبری است. وقتی فردی به مقولهای عشق و یا برعکس تنفر پیدا میکند، در رفتار وی بازتاب مییابد.
- خود شیعیان چگونه و با چه سازوکارهایی توانستند این فرهنگ یا راهبرد تولا و تبری را در جامعه زنده نگه دارند؟
یکی از سازوکارهای مهم- صرفنظر از نکاتی که پیشتر اشاره کردیم- سازوکار فقهی بود. اصولا تولا و تبری که یک امر عاطفی و ارادتی بوده است، در قالب یک اصل فقهی دارای ضمانت اجرایی میشود. به این معنا که تولا و تبری از یک مقوله اخلاقی و عاطفی در ادبیات دینی گذار میکند و در قالب یک حکم واجب تجلی مییابد. به این طریق بود که تولا و تبری در کنار نماز و روزه به عنوان یکی از فروع دین شناخته میشود. در واقع میتوان گفت که با جلوهگر شدن تولا و تبری در قالب فقهی، یک تجلی عینی پیدا میکند. بنابراین همانگونه که ترک نماز معصیت است، عدم تولا و تبری نیز در زمره ترک واجب و انجام معصیت قرار میگیرد. به همین دلیل، فتواهایی در زمینه ارتداد در همین راستا قابل فهم است.همانگونه که عواطف و معرفت یک رابطه متقابل دارند، در اینجا هم یک امر عاطفی و یک امر فقهی، در ارتباط با هم قرار میگیرند و یکدیگر را تغذیه میکنند.