به گزارش لایو ساینس جاناتان هایدت روانشناس از دانشگاه ویرجینیا در یک سخنرانی در اجلاس علوم روانشناختی گفت به طور معمول احزاب سیاسی در آمریکا شامل اتئلاف گروههای گسترده افراد بودهاند که بیش از آنکه بر اساس اخلاقیات شکل بگیرند، بر مبنای گروههای صنعتی، منطقهای و ذینفع تشکیل میشدهاند.
اما به گفته هایدت از دهه 1970 و 1980 آمریکاییان به طور فزایندهای خود را بر اساس گرایش به لیبرالیسم یا محافظهکاری دستهبندی میکنند و در نتیجه دو حزب سیاسی عمده با یکدیگر بیگانه شدهاند.
هایدت نویسنده کتاب "ذهن حق به جانب" ،میگوید: "ما در گذشته یک دستهبندی تمام عیار چپ و راست نداشتیم، اما اکنون داریم."
به گفته او چنین وضعیتی مشکلآفرین است، زیرا باعث میشود مردم بر اساس اخلاقیات درونگروهیشان دستهبندی کنند و با افراد بیرون از گروهشان نه بر مبنای تفاهم بلکه بر مبنای بدگمانی برخورد کنند.
اخلاقیات پایه
اولین روانشناسانی که به بررسی روانشناسی ایدئولوژی و اخلاقیات پرداختند بر دو جنبه اساسی متمرکز بودند: یکی ضرر نرساندن در برابر نوعدوستی، و دیگری انصاف و داوری.
اما هایدت و همکارانش شواهدی یافتهاند که انسانها کد اخلاقیشان را بر چیزهایی فراتر از "آیا این عقیده به دیگری ضرر میرساند؟" یا "آیا این عقیده منصفانه است؟" استوار میکنند.
در واقع هایدت چهار بعد اخلاقی دیگر را به این آمیزه میافزاید و سائقهای پایهای اخلاقی را به شش مورد میرسد. به گفته او سه اصل اول ضرر نرساندن و نوعدوستی، انصاف و عدالت، آزادی در مقابل سرکوب- هم لیبرالها و هم محافظهکاران را برمیانگیزاند.
لیبرالها گرایش دارند که بیشترین اهمیت را به اصل ضرر نرساندن و نوعدوستی بدهند، و محافظهکاران کمترین اهمیت را، اما هر کسی، کم یا زیاد، به این اصول اهمیت میدهد.
چگونگی بروز این گرایشهای اخلاقی ممکن است تا حدی به ایدئولوژی بستگی داشته باشد. برای مثال لیبرالها بیشتر به نابرابری به طور فینفسه توجه دارند. اما محافظهکاران بیشتر به تناسب (proportioanlty) اهمیت میدهند و به ین مسئله توجه دارند که هر کسی بر مبنای میزان کارش به منافعش میرسد یا نه.
گرچه هر دو دیدگاه به مسئله انصاف توجه دارند، اما این امر به معنای ان نیست که جناحهای چپ و راست بر سر این کدام از این دو دیدگاه اخلاقیتر است، به جدالهایی پرجنجال نمیپردازند.
به گفته هایدت به همین ترتیب، هیچکس مطلقا علاقهای ندارد که احساس سرکوب شدن کند. اما چپ گرایش دارد که شرکتهای تجاری و ثروتمندان را به عنوان سرکوبگران معرفی کند، چنانچه در شعار جنبش "وال استریت را اشغال کن" بر ضد "یک درصد" ثروتمندترینهای جامعه مطرح میشود، اما جناح راست نگرانی سرکوب دولتی است که در اعتراضات "تی پارتی" با پلاکاردهای "حق مرا پایمال نکن" جلوهگر میشود.
آنچه محافظهکاران مهم میشمارند
علاوه بر این ارزش کمابیش مشترک میان دو جناح سیاسی، هایدت سه ارزش را شناسایی کرده است که فقط برای محافظهکاران اهمیت دارند. (در این بررسیها محافظهکاری و لیبرالیسم بر اساس عقاید اجتماعی مانند نظرات نسبت به ازدواج همجنسگرایان، تعیین شدهاند، نه باورهای اقتصادی مانند اینکه فرد چقدر به اقتصاد بازار آزاد علاقه دارد. این باورهای اجتماعی به صورت یک طیف بروز میکنند، همانطور که در اهمیت دادن به عوامل اخلاقی طیفی از نظرات وجود دارد).
اولین باور منحصر به محافظهکاران وفاداری و خیانت است. به گفته هایدت افراد در جناح راست سیاسی نسبت به جناح چپ ( که نسبت به گروهها احساسی تردیدآمیز دارند)، احساس قویتری نسبت به وفاداری گروهی دارند. ترانه Imagine از جان لنون که درباره برداشته شدن مرزهای ملی است، مثالی از این تفاوت عقاید است.
هایدت میگوید: "به علت همین مباحث که مرتبا از جناح چپ ابراز میشود است که جناح راست جناح چپ را به خیانت به کشور متهم میکند."
دومین ارزش منحصر به محافظهکاران اقتدار است. سلسله مراتب و اقتدار برای جناح راست اهمیت بیشتری دارد، در حالیکه چپ ترجیح میدهد که مظهر اقتدار را سرنگون کند. برای مثال آنارشیستهای چپ کاهی با شعار "نه خدایان، نه اربابان" به تظاهرات میپردازند.
نهایتا محافظهکاران به موضوعات مربوط به تقدس توجه دارند، در حالیکه لیبرالها با احتمال بیشتری موضع "هیچ چیز قداست ندارد" را انتخاب میکنند. هایدت میگوید رای مثال در حوزه اخلاقیات جنسی، محافظهکاران با احتمال بیشتری نسبت به لیبرالها به پاکدامنی و موضوعاتی مانند حفظ دوشیزگی تا هنگام ازدواج توجه دارند.
خطر سیاست قطبیشده
هایدت میگوید خطر چنین وضعیتی ناشی از گرایش ذاتی انسانها به "قبیلهگرایی" است. در دوران جنبش "حقوق مدنی" و جنگ ویتنام، هم جمهوریخواهان "لیبرال" وجود داشتند و همه دموکراتهای "محافظهکار". امروزه دیگر اینگونه نیست.
نتیجه این وضعیت این است که رای دادنهای مهم تقریبا به طور کامل بر اساس خطوط حزبی انجام میشود. گرچه بحث درباره اینکه نظرات عامه آمریکاییان، نه صرفا نخبگان سیاسی، نیز دارد به طور فزایندهای قطبی میشود، در جریان است، اما در هر حال نتیجه ایجاد جوی مبارزهجویانه در واشنگتن دی سی است.
هایدت میگوید قطبی شدن سیاست در آمریکای امروز خطرناک است. هنگامی که سیاست به طور جداییناپذیری به اخلاقیات و عقاید مربوط شود، همه چیز قداست پیدا میکند، از بحث درباره آزادی حمل اسلحه گرفته تا مسائل نژادی.
و هنگامی افراد احساس کنند ارزشهای تقدسیافتهشان در معرض تهدید است، خشمگین میشوند. مباحث در این حال دیگر درباره عدم توافق نیست، بلکه درباره خیانت است. و رقبای سیاسی دیگر به عنوان افرادی با دیدگاههای متفاوت در نظر گرفته نمیشوند.
هایدت میگوید: " در این وضعیت بدترین فرد در دنیا دشمن شما نیست. بدترین فرد خائن درون گروه خود شماست."